مینای عزیزم

0 views
0%

سلام.خوبيد.داستاني كه ميخوام براتون بگم شايد يكي از بهترين اتفاقات زندگيه منه.زياد شلوغش نكنم برم سر اصل مطلب.اسمم حسين هستش.پسري با قد 182 و وزنه80.من تازه 19 سالم شده بود و در تب و تاب رفتن به سربازي.مطمئنم كه بغير بچه حاجي ها كه از خدمت نميرن و كارت پايان خدمتشون در خونه بهشون تحويل ميشه ميدونن از چه حس تخمي دارم صحبت ميكنم.دفترچه اعزام به خدمت گرفته بودم كه تاريخ اعزامم افتاد 820318.تا تاريخ اعزام 7 ماه فرصت داشتم.اصلا حوصله نداشتم تو خونه بمونم.گفتم ثبت نام كنم يه كلاسي چيزي برم.رفتم ثبت نام كردم فني حرفه اي و دوره مكانيك خودرو. هر روز صبح كه ساعت 7 از خونه ميزدم بيرون و تا سر ايستگاهي كه سرويس فني حرفي اي مي اومد دنبالم رو پياده ميرفتم.دقيق 715ميرسيدم ايستگاه.آخه جای بدي نبود.سر راه 2 تا مدرسه دخترانه بود.خلاصه مي اومديم و اين روزاي آخر آزاديمونو ديد ميزديم.يه چند روزي همينطوري گذشت.يه دختره اي توي اين مدت خيلي توجهم رو به خودش جلب كرده بود.واقعا خوشكل بود.استيلي داشت كه واقعا آدم رو كس خل ميكرد.البته يكم از سكسهاي خودم بهتون بگم بد نيست.من تا قبل از مينا (اسم طرف مقابلم در داستان مينا بود)سكس رو فقط در ارضا كردن خودم ميديدم و واقعا به طرف مقابلم مثله يه وسيله نگاه ميكردم.نه از روي قصد.واقعا فكر ميكردم دخترها نميتونن ارضا بشن و ارضا شدن فقط بعد از ازدواجشون انجام ميشه.تو رو به خدا منه كس خل رو نگاه كن.از قضيه دور نشيم خودتون بقيه مشنگ بودنم رو پيش بيني كنيد.كجا بوديم؟آفرين راجع به استيله مينا داشتم ميگفتم.سر ايستگاه كه مي اومد رد ميشد هيچ وقت اجازه به خودم ندادم كه يك بار حتي بهش يه عكس العملي يا تيكه اي يا هزاران جوايز ارزنده ديگر بهش نشون بدم.پيش خودم ميگفتم كه آخه كس مغز،مغز فندقي اين به تو پا ميده؟خدايش مينا خيلي خوشكل و خوش اندام بود.از روي لباس هم ميشد حدس زد كه چه نعمتي خدا براي طرف مقابلش ساخته.مينا موقع تايم مدرسه بين پایان دخترها به چشم مي اومد.نزديك به يك ماه من مرتب مينا رو و مينا من رو ميديديم.ولي من خيلي شاسگول تر از اين حرفا بودم كه يكاري بكنممن توي خواب چند باري خدمتش رسيده بودم و ….سرتونو درد نيارررررررم.يه روز كلاسمون طول كشيد و طرفهاي ساعت 3 ظهر داشتم بر ميگشتم خونه.از سرويس فني حرفه اي هم جامونده بودم.تا خونه بايد 3 كورس سوار ميشدم.كورس دوم كه سوار شدم تاكسي پنچر كرد و ما هم پياده شديم.توي دلم هزارتا كفر گفتم و اعصابم كيري بود.من بچه خوزستان هستم.سه ظهر توي گرماي جنوب.اگه بزارن به كونت راحت تري تا بخواي توي گرما منتظر تاكسي باشي.سوار تاكسي شدم و سر ايستگاه پياده شدم.حالا ايستادم سر ايستگاه برا سوارشدن كورس آخر كه برم خونه.ماشين هم نبود.يا خدا چشام درست ميديد؟؟؟؟دختره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پيش خودم گفتم اي كاش راننده تاكسي كه باش بودم و پنچر كرد رو ميديدم و سر كچلش رو ميبوسيدم.اومد ايستاد سر ايستگاه نزديكم.پاهام زيرم نمي ايستاد.يه دو سه بار برگشتم نگاهش كردم ديدم داره نگام ميكنه.به خودم گفتم كس خل چيزي بهش نگي با اين لباساي گريس گريسي مي افته دبالت.لباسام جا مونده بودن تو ساك دوستم اونم يادش رفت بهم بدشون و اون باسرويس رفته بود.صدتا فحش ه خودم دادم كه با لباسهاي كارم اومدم.يه بار ديگه نگاهش كردم ديدم بازم نگاهم ميكنه.بازم گفتم شايد دلش برام سوخته.گفته شايد شاگرد ميكانيك هستم توي همين فكرها بودم يه ماشين اومد ولي يه نفر جا داشت.ما بين 2تامون ايستاد من اصلا تكون نخوردم.اون اومد سمت ماشن.به من خيلي آروم گفت سايت 7 عصر همون جا كه صبح هم ديگه رو ميبينيم.من با تعجب گفتم بلهههههههه.يه نگاهي بهم كرد كه انواع و اقسام فحشها توش بود.اون سوار شد و رفت من هنوز ايستاده بودم.باورتون ميشه تا خونه 20 دقيقه پياده روي داشتم،توي اون گرما پياده رفتم؟رسيدم خونه مستقيم رفتم حمام.حالا نشور و كي بشور.اصلاح كردم چه اصلاحي.ژيلت برعكس و كون خودمو پاره كردم.از حمام اومدم بيرون و رفتم سراغ ماشينم،تممممممممممميز شستمش و دوباره رفتم يه دوش گرفتم.ههنوز تو شوك بودم.نكردم اول ماشين رو بشورم بعد برم حمام.سريع دوش گرفتم و تو خونه نشستم پا كامپيوتر و تو فكر اين كه خدايا من چي به اين بگم.تا حالا با كسي به اين خوشكلي رابطه نداشتمه و در ضمن خودش هم پيشنهاد دوستي داده.بايد براش چه كار كنم و از اين حرفها.صحبت نهار هم كه نكنيد.اصلا نميدونستم معده ام كجايه بدنم قرار داره.بالاخره شد ساعت 7و ربع كم و منم از خونه زدم بيرون البته با بهترين تيپم.پيشه خودم ميگفتم نكنه كيرم كرده.ساعت 7 و 10 دقيقه يه ماشين از سر ايستگاه ايستاد.يا روح ال قدوس خودشه؟؟؟؟؟؟كير تو سگ اين ميخواد با من بپره؟؟؟؟؟؟خواستم بيخيالش بشم،گفتم پدر بيخيال نهايتا يه سوتي ميدم و ميپره.ناگفته نماند من وحشتناك آدم شوخ طبعي هستم و هيچ نميتونم جلو تيكه انداختن هام رو بگيرم.ماشين رو روشن كردم رفتم جلوش.در باز كرد نشست يه سلام به هم داديم ديگه هيچ.بهش نمي اومد ازدخترهاي باشه كه بشه باش راحت راحت شد.ولي من بودم ديگه.نميتونستم جلو زبونم رو بگيرم.بهم گفت چقدر تغيير كردي؟دست خودم نبود از زبونم پريد گفتم خدا خفت كنه از ساعت 4 تاحالا دارم خودمو با اسيد و الكل ميشورم اونم با بورس سيمي.پكيد از خنده و منم ديگه دادم به دمش و حالا نگو و كي بگو.گذشت تا 2 ماه بعد جرات نميكردم بهش بگم پدر بيا يه حالي بهم بديم.ولي تو اين مدت خيلي با هم راحت شده بوديم و باهم ميرفتيم بيرون بهم ميگفت كه وقتي با هميم هيچ غمي ندارم.يكم از مينا براتون بگم،دختري كه واقعا اوج چشماش توشون معصوميت بود.واقعا مهربون و جذاب. پدر و مامانش وحشتناك با هم مشكل داشتن و من خيلي دلداريش ميدادم. من واقعا به مينا علاقه پيدا كرده بودم.توي رفتارهاي مينا معلوم بود كسي توي زندگيش قبلا بوده. تا اينكه ازش پرسيدم . اونم صادقانه بهم گفت.و رابطه سكسي هم باش 3بار داشته.من نخواستم ريز بشم تو روابط قديمش.ازش خواهش كردم فقط با هم باشيم كه قبول كرد.چند بار امتحانش كردم.كسي بهش زنگ بزد 1 دقيقه بعد بهم زنگ ميزد و بهم ميگفت. ولي واقعا دلم براش ميسوخت.حقش اين نبود.مينا وحشتناك درسش خوب بود.و كلاس كنكور ميرفت.و اون موقع پيش دانشگاهي بود كه ما پست هم خورديم.بگذريم.خانوادم ميخواستن برن مسافرت(اصفهان خونه عموم)بهش زنگ زدم و بهش گفتم كه من 10 روز تنهام.گفت چرا تنها؟قضيه رو بهش گفتم.گفت برو و دلت رو صابون نزن.من 3 روز ديگه ميخوان كه از طرف مدرسه ببرنمون مشهد.منو بگي؟كيرم اومد خورد تو صورتم.خلاصه من2 روز بعدش تنها شدم و با مينا قرار گذاشتم.و صاف و بدون توضيح دادن اوردمش در خونمون.گفت حسين ميخواي چكار كني؟بچه نشو.از اين صحبتها كه همه دخترها موقع خونه اومدن ميگن.(بي ادبيش ميشه كس و کس و شعر ميگن كه نههههه من نميتونم،و ……ميدونم همتون به اين لحضه برخورد كرديد)با ماشن اومدم داخل حياط.واقعا حس قشنگي داشتم.حس دوست داشتن همراه با حس سكس.بالاخره اومد تو.يه چند دقيقه اي نشستيم و پذيرايي.بردمش توي اتاق خودم.از عكسهام خيلي خوشش اومد.اصلا بهش نگفته بودم فوتباليستم.عكسهاي ورزشيمو پسنديد.خلاصه پيشش نشستم و شروع به نوازشش شدم و اون خودشو به اين راه و اون راه ميزد و راجع به عكسهام حرف ميزد.بلند شدم جلوش ايستادم گفتم مينا اين عكسه منم.مقابلتم.ميدوني من چقدر منتظر اين لحظه بودم؟با حرف حسش رو به خودم نزديك كردم.نشستم پيشش و لب رو لباش گذاشتم اونم همراهيم كرد.وااااااااااي كه چه حسي بود.6 ماهي بود كه با كسي سكس نكرده بودم.فكر كردن كون برجسته مينا داشت ارضام ميكرد.خيلي با هم حال كرديم تا اينكه من شروع به لخت لردن مينا كردم و خودمم لخت شدم.سينه نگو،،،،،،،،الان كه دارم براتون تعريف ميكنم كيرم بلند شده براش.خيلي خوردمشون.مينا خودش هم بلد بود چكار كنه.شروع كرد به خوردن كيرم.يه 2 دقيقه بعد بهش گفتم نزن دارم ميشم.گفت بشو كه به من ضد حال نزني و سرعتشو بيشتر كرد خواستم ارضا شم كيرمو در اوردم و رو سينه مينا خالي كردم و مثله يه جنازه افتادم سر تخت.مينا خودشو پاك كرد و اومد تو بغلم.10 دقيقه بعد رفتم اومد سراغم و گفت حالشو داري؟واقعا معركه بود مينا در سكس.گفتم به لههههه.و دوباره شروع به خوردن هم كرديم.من هنوز نميدونستم بايد چطور ارضاش كنم.روش دراز شده بودم و كيرم رو كسش بالا پاين ميشد.داشت خيلي حال ميكرد.بهم گفت حسين بكنش داخل.من كس خل گفتم از جلوووووووووووووو؟بهم گفت واقعا كه…از عقب پدر من هنوز دخترماااااتابش دادم و افتادم پشته سرش به كيرمو با كرم آماده كردم.و سرش رو فرستادم تو.مينا يطوري خودشو شل كرده بود كه راحت رفت تو و يواش يواش همشو فرستادم تو.و با دستم سينه مينا رو ميماليدم.كيرم آتيش بود و واقعا لذت بخش.بهم ميگفت يكم سرعتت رو بيشتر بكن و منم سريع تلمبه ميزدم و مينا داشت از با هم بودنمون لذت ميبرد و من خيلي خوشحال بودم.كسش رو با انگشت خيلي با سرعت تحريك ميكردم.كيرم كه ميرفت تو و مي اومد باسنش كه بهم ميخورد موج كونش ديوانم ميكرد.يه چند دقيقه اي گذشت مينا گفت سريع خودتو عقب جلو كن و من فهميدم ميخواد ارضاشه و بعداز 1 دقيقه تو بغلم آروم گرفت و حس خوبي به من دست داد و خودمم به ارضا شدن نزديك.بهش گفتم منم نزديكم،گفت سرسع بزن و منم آبمو كامل تخليه كردم توش.واااااي كه چه حسي.سرتونو درد نيام.مينا هم به مشهد نرفت و مينا براي من يه روياي دست يافته بود كه هر وقت بخواستم رفع نيازم ميكرد و منم همچنين.رفتم خدمت و آخر هفته ها مي اومدم و با هم بوديم.مينا كنكور امتحان داد و پزشكي قبول شد و ما هم واقعا همديگه رو مي خواستيم تا مينا 1سال پيش خواستگار پيدا كرد.پسره مهندس بود.باور كنيد من خودمو از زندگيش كشيدم بيرون. چون مينا تو زندگي گذشتش خيلي سختي كشيده بود حقش بود زندگي راحتي داشته باشه و الان هم مرتب ميبينمش.اميدوارم خوشبخت بشه.ببخشيد طولاني شد.ميبوسمتون.دوستون دارمنوشته حسین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *