ناتوان ارتباطی

0 views
0%

از بچگی اینقدر تو سرم زدن که نیگاه نکن به خانوما. الان 21 سالمه و هیچ جوره نمیتونم با هیچ جنس مخالفی رابطه برقرار کنم.یه مدتی آخرای سوم راهنمایی و اول دبیرستان با دختر دوست مادرم دوست بودم.. چه جوری؟؟سالی به سالی که می یومدن خونمون میدیدمشالبته اون موقع بود که اولین لب و اولین سینه زندگیم رو خوردم. دختره خیلی کیری بود الان بهش فکر میکنم حالم بد میشه.بدش دیگه کم دیدمش و افتادم دنبال یه دختره که هر روز برگشتی از مدرسه میدیدمش2 سال تول کشید که بهش شماره دادم.. پدرمو در آورد که باهاش دوست شدمولی وقتی که باهاش دوست شدم انگار هیچ حسی بهش نداشتم. فکر میکردم دوست دختره رویاهامه.. ولی رویاهام تغییر کرده بود و توقع بالاتری داشتمتا اینکه یه روز گوشیمو خاموش کردم و دیگه ندید منو.. بعدا از بچه ها آمارشو گرفتم فهمیدم افسرده شده (بچه محل بود)سوم دبیرستان درسو ول کردم رفتم سر کار ، فروشندگی. پر از دخترای فروشنده بود محل کارم. هر روز عاشق یکی میشدم. و غیر مستقیم پیشنهاد میدادم و جواب رد میشنیدمتا اینکه یه فروشنده استخدام کردیم که خیلی خوشگل بود.. منم خوشگلم . ولی مشکل رابطه دارم. و اون موقع هم داشتمهمه مردای محل کار دنبال اون دختره بودن ولی من باهاش صمیمی بودمتا اینکه برگشتی هم مسیر بودم با هم برمیگشتیم تا مترو.. یه روز تو پارکینگ مجموعه بهش پیشنهاد دادم و قبول نکرد.. چند روز بعد خود به خود باهم دوست شدیمخونشون کرج بود و من شبا باهاش تا کرج میرفتماولین عشق زندگیم به حساب میومد. تو اوج دوستیمون یهو بهم زد . منم از کار اخراج شدم.چیکار میکردم؟ پشم هم تو جیبم نبود. علتشو انداخت به خاطر اختلاف سنییه کار جدید پیدا کردم. دوباره فروشندگی. البته اینبار 3 نفر بودیم. 1 دختر و ما 2 تا پسر. بعد از چند ماه دختره جذبم شد.. چون خودم اصلا هیچ حرکت مخ زنی انجام نداد.. بلد نبودم انجام بدم.. یه 3 روز هم با اون دوست بودم که به لب گیری و خوردن سینه اونم تو خیابون ختم شد… ریده شده بود تو روحیم..گفتن اصلا به من دوست دختر نیومده…برم با یکی دوست بشم از این چادوریا تو محل کارمون بود.. از طریق یکی از همکارای همسایه بهش پیشنهاد دادم و اون هم قبول کرد و باهم دوست شدیم..چون زیاد با دقت بهش نگاه نکرده بودم وقتی اولین بار با دقت به صورتش نگاه کردم گفتم چه گی خوردم.. همون اول پشیمون شدم..ولی چون از تنهایی میترسیدم که دوستیمون طولانی شد….یه رفیق صمیمی داشتم که با دوست دخترش دوا شد… یه شب مست بودیم..اون گفت پیشنهاد ازدواج بدیم..منم گفتم باشه..دادیمو دوستیمون ادامه دار تر شد…7-8 ماهی شد.. دوسش نداشتم..کم کم هم دختره دروغ زیاد گفته بود گندش در اومد… تو این یکی رابطه ام ریده شد…. و تا حالا مجرد هستم..البته دروغ نگم سر این آخری چون پیشنهاد ازدواج داده بودم کسش رو دیده بودم… کسخل بازی.. حالا هم 1 ساله که با هیچ کس نیستمرفته رو موخم (شدم آقای همساده تو کلاه قرمزی دی)نوشته‌ Mr. Background

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *