نازنین و دایی جونش

0 views
0%

اسم من نازنین خانواده ام توی قم زندگی میکنن و من دانشگاه تهران قبول شدم به خاطر اینکه مجبور نباشم هر روز این مسافت طولانی رو برم و برگردم شبا رو خونه مادر بزرگم میموندم و فقط شب جمعه ها اونم بعضی از هفته ها میرفتم خونه خودمون من یه دایی مجرد تو خونه دارمکه از نظر هیکل و تیپ و صورت دل هر دختری رو میبرهچون اختلاف سنیمون 5 ساله خیلی با هم راحتیم و من جلوشون راحت با همه جور لباسی رفت و آمد میکردم و از این که دارم هلاکش میکنم خبر نداشتممامان بزرگم از این زنای با کلاس قدیمیهو هنوز که هنوز هم باشگاه میره هم مهمونی های دوستانهیعنی یه موقع هایی من و داییم تو خونه تنهاییماما هیشکدوممون تا حالا فکر سکس با هم به سرمون نزد بودمن ونسترن دوست دانشگاهم مسیرامون با هم یکیهاون روز تو تاکسی نشسته بودیم نسترن یه فیلم سکسی خفن بهم نشون داد که منم همون جا حشرم زد بالااونم مثل من بودجفتمون داغ کرده بودیممن که فقط یه چیز میخواستم اونم کیر بودوقتی رسیدم خونه دیدم مادر بزرگم نیست همین که لباسامو عوض کردم تلفن زنگ خورد مادر بزرگم بود گفت که امروز وقت آرایشگاه داره بعدشم میره خونه یکی از دوستاش بعد هم میرن استخر گفت نهار رو گاز هست داییم رسید گرم کنم با هم بخوریممنم تا دایی بیاد گفتم برم یه دوشی بگیرم تا شاید این حشر از کلم بیفتهاما نیفتاد که هیچی بدترم شدخلاصه داییه اومدو نهارو خوردیماما من نمیدونستم با این حس چی کار کنمحمید یه بالشت برداشتو رفت یه گوشه دراز کشید منم ظرفارو شستم اومدم برم یه بالشت بردارم تا یه استراحتی بکنم که دایی صدام زدگفت نازی بیا یه ماساژی به این دایی خستت بدهمنم گفتم خوبه که از صبح تاشب کوه نمیکنی و گرنه دیگه از خسته گی گذشته بودخلا صه رفتم بغلش نشستمو شروع کردم به ماساژ دادنش وای وقتی دستمو میمالیدم بهش حالم بدتر میشد دیدم اینطوری نمیشهپاهامو باز کردمو نشستم روشقبلا هم با این مدل ماساژش داده بودم اما حشری نبودمهمینطور که با دستام پشتشو میمالیدم آروم خودمو به یه حالتی میمالیدم به پشتشیه چند دقیقه ای همینطوری گذشت که یهو بی هوا برگشتمن اوفتادم رو زمین و اونم خوابید روم و شروع کرد لبامو خوردنمن از خدام بود اما برای خالی نبودن عریضه گفتم داری چی کار میکنی دیوونه؟گفت تو بدت میاد؟گفتم آرهحالا میخواستم منو بکنهگفتتو رو خدامن خیلی وقته تو کف توامخندیدماونم به کارش ادامه دادکم کم لباسامو درآورد لباسای خودشو که همون اول تندی در آوردگردنمو میخوردو تنشو میمالید بهم وای یه حال توپی بهم دادقبلا هم سکس داشتم اما با دایی آدم یه کیف دیگه میدهسوتینمو در آورد و سینه هامو با یه ولعی خورردوقتی داشت لباساشو در می آور د دیدم که یه کمی از شورتش خیسهتمام بدنمو لیس زد و کم کم رسید به قسمت حساس جریانتا اومد شرتمو در بیاره دستمو گذاشتم رو شرتماونم اینطوری دیدو شروع کرد به بوسیدن دستمتو همین حین دستاشو به رونمم میکشید من که کم کم شل شده بودم دستمو برداشتم اونم مثل قحطی زده ها شرتو از پام در آوردپاهامو باز کردو کلشو برد لای پامحالا نخور کی بخورمنم با آه ها کوتاه و بلند و جیغای آروم قافیه رو خالی نمیزاشتمهر آهی که میکشیدم اون شدت خوردنشو بیشتر میکردمونده بودم چرا ارضا نمیشم؟؟زبونشو میکرد تو سوراخمو در میاوردوای که چه حالی میدادبعد از اون سکس به این با حالی نداشتمسرشو با دستم کشیدم بالا و گفتم حالا نوبته منهاونم از خدا خواسته وایسادمن عاشق ساک زدنماول سر کیرشو لیس زدم بعد همه کیرشو کردم تو دهنمو با کشیدن دستام روش و به قول معروف جق زدن حالشو بیشتر مییکردمکیرش حسابی شق شده بودوقتی سرمو کشید عقب فهمیدم که باید تموم کنمگفت برگردگفتم نه من از پشت نمیدمگفت چرا؟گفتم هیکلم به هم میریزهیه خنده ای کردو گفت از جلو چی میدی خوشگله؟منم از خدا خواستهیه خنده کردمو اونم تندی پرید از تو کشوی کمدش یه کاندوم آورداول کیرشو مالید و انگشت کرد به کس من که خیس بود بعد با یه حرکت فشارش داد به سمت سوراخمیه آه بلند کشیدمو گفتم آرومیه کم با چوچولم بازی کردو با چند تا تلمبه دیگه کیرش تا دسته رفت تو کسممنم پاهامو به هم فشار میدادم تا بیشتر حال بدههر آهی که میکشیدم اون یه جون بلندو کشیده میگفتدیدم داره سرعتو بیشتر میکنهفهمیدم داره ارضا میشهاصلا برام جای تعجب بود که چرا ارضا نمیشمکیرشو کشید بیرون و کاندومو در آورد گفت آبم داره میاد منمم پاهامو باز کردم گفتم بریز رو کسماونم از خدا خواسته آبشو ریخت رو کس منموقع بیرون کشیدن کیرش دیگه ارضا شده بودمرفتم دستمال آوردمو پاهامو تمیز کردم بعد نشستم پیشش که منو کشید تو بغلش و لبامو خوردهمینطور لخت به هم چسبیده بودیمآخ یه حالی میدادبهم گفت تا حالا یه همچین سکس با حالی نداشتهدستش پایان مدت روی کس من بود هی نگشتشو میکرد تو سوراخمو در میاورد دیگه جون تلمبه زدن با کیرشو نداشتیه نیم ساعت بعد بلند شدم برم دوش بگیرم گفت تنها؟منم گفتم نکنه میخوای باهام بیای؟پرید منو بغل کردو برد تو حمومخلاصه اونجا هم باز یه حالی به هم دادیمو بازم با هم ارضا شدیموقتی اومدیم بیرون بازم میخواستبهش گفتم دیگه زیادیت میشهجون تو تنم نیس حتی ساک بزنماونم خندیدو گفت باشه عشق منگفتم آره جون عمت عشق من خلاصه دیگه مادر بزرگه سر رسیدو حسرت سکس سه باره رو به دلمون اون شب گذاشتاما بعد از اون از هر موقعیتی برای سکس استفاده میکنیم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *