سلام به همه شهواني هاداستان از جايي شروع شد كه من با خانمم خيلي راحت بودم..باهاش مشروب مي خوردم وعلف ميزدم .يه جورايي خيليي راحت و به خاطر همين موضوع دوستامم موقعي كه ميخواستن بيان خونمون مشكلي نداشتن.من يه دوستي داشتم به نام بهروز هم من هم خانمم كه اسمش رزا بود خيلي باهاش ندار بوديم.زن منم هيكل تو پري داشت.هم سينه هاي بزرگ هم كون بزرگي.داستان از جايي شروع شد كه ما برنامه شمال گذاشتيم .من و بهروز كه مجرد بود با رزا زنم.رفتيم ويلاي بهروزينا .ما شب كه رسيديم جاي همه خالي هوا خيلي عالي بود.بارون بود كه ميمود.خلاصه نشستيم شراب خورديم و من روي باربي كيو داشتم استيك درست ميكردم.خلاصه 3 نفري خيلي مست شديم.اين بهروزم يه 2 تا علف حرفه اي چاقيد و ما زديم هم مست بوديم هم نشئه. تو اون بارون ضبط ماشين روشن كردم يه اهنگ از انريكو گداشتيمو .منو رزا رفتيم زير بارون رقصيدن.انقد كه زير بارون بوديم شده بوديم مثل موش اب كشيده.خلاصه بهروزم اومد رقصيدن. ما 3 تايي يه مهموني گرفته بوديم زير بارون.خيلي قشنگ بود .توي همون رقصيدن بهروزم با رزا ميرقصيد.يعني مشكلي نبود هميشه همين طور بود تو همه مهمونيها.من چون خيلي مست كرده بودم و خيلي نشه بودم اومدم تو افتادم روي كاناپه تو حاله خودم بودم ديدم رزا هم اومده بغلم خوابيده داره لبامو ميخوره.خداييشم من تا حالا نديدم كسي انقد قشنگ معني عشق بازي و رو بلد باشه.منم تو هواي خودم بودم اصلا حواسم نبود بهروز اونجا هست يا نه…همين جور داشتيم عشق بازي ميكرديم من واقعا حالم خوب نبود اصلا نميفهميدم چي كار ميكنم…ديگه چيزي نفهميدم چون اصلا يادم نيست…………………………………………………………………………………………………….نصفه هاي شب از خوا پريدم از سرما .انقد كه سردم بود اومدم بغل شومينه دراز كشيدم.ديدم رزا كنارم نيست و بهروزم نيست اصلا شكي نكردم .چون چيزه ديگه نميتونستم فكر كنم.يه خورده كه بغل شومينه بودم ديدم بازم سرده رفتم از طبقه بالا پتو بيارم…..در اتاق باز كردم ديدم كسي توش نيست بعد پتو برداشتم اومدم از جلوي اين اتاقه هم رد شدم در نيمه باز بود يواش درو باز كردم ديدم اه اينجا هم كسي نيست .پيش خودم ترسيدم ساعت سه نيم شب گفتم نكنه اتفاقي افتاده .بدو بدو اومدم پايين رفتم تو حياط ديدم هنوز بارون مياد .بعد ديدم ماشين هم هست.يه نفسه راحتي كشيدم .همش فكر ميكردم نكنه اتفاقي افتاده .اينا هم به خاطر اينكه حاله خودمم بد بوده بيدارم نكردن…..بعد يه خورده رفتم تو فكر گفتم اينا پس كجان….يواش از بغل ويلا اومدم گفتم شايد پشت باشن تو الا چيق ……..يواش اومدم از كنار كه خيس نشم….رفتم جلو ديدم يه اتيش روشنه خيالم راحت شد گفتم اخيش پيداشون كردم.همين جور كه داشتم ميرفتم جلو ….ييهو صحنه اي ديدم كه وا رفتم يعني قدرت از پاهام خارج شد ……..اتيش زير الاچيق روشن بود 2 تا شات مشروب رو ميز .ديدم كه رزا به پشت ستوون الاژيقو گرفته استاده تو هوا ي سرد لخت لخت بعد بهروزم از پشت داشت ميكرد….ديگه ساهي جلوي چشامو گرفته بود نيميدونستم چي كار كنم….يواش نزديك تر شدم از پشت ول ميخواستم جفتشونو بكشم ديدم عقلاني نيست…..همين جور كه ميديدم بهروز كس كش داره رزا رو ميكنه..با همم حرف ميزدن.باورم نميشد رزا بهم خيانت كرده واز مهمتر بهروز رفيقه 13 سالم……….همين جور كه اين كس كش داشت ميكرد.هي مي گفت خوش به حال ميثم ببين چه كس نازيو ميكنه بعدم هي با دست چك ميزد به كون رزا………همين جور كه نشسته بودم زيره بارون داشتم اين جنايتو ميديدم…ديدم رزا برگردوند شرابو ريخت رو سينه هاش بعد اين ديوس ميخور دو ميرفت پايين…..تا به كسش رسيد قشنگ داشت كسشو ميخورد..از اون ورم رزا اااااااااااااي اوووووووووييييييي ميكرد…. بعد گذاشتش روي ميز پاهاشو داد بالا نامرد كرد تو كسه زنم………انقد محكم ميكرد كه قشنگ ديدم رزا داره داد ميزنه اونم ميگه اره بكن همينه بكن جووووووووووووون خلاصه از اين حرفاي سكسي كسو شعرخلاصه ديدم ييهو بهروز كيرشو در اورد از كسه رزا هر چي اب داشت ريخت روي صورت زنم……..اين بهروز ديوس هم با انگشتش ابا رو سر ميده تو دهنه رزا ………..بعد كه قشنگ حلشون جا اومد سريع لباسا شونو پوشيدن يه لبي از هم گرفتنو يه چيزيم بهم گفتن كه من نفهميدم چي گفتش…ببعد من سريع اومدم كه اونا نفهمن…………………………………………..ادامه داستان در قسمت 2نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018