نامردی روزگار

0 views
0%

سلام من هستی هستم 19سالمه وجنوبی هستم.برام فرقی نداره که خاطره ی تلخم روباورکنیدیانه من فقط میخوام بانوشتن یکم ازدلم سبک بشه.تقریبااز3سال پیش پسرداییم که اسمش بهنام هست عاشق من شدوکاری کردکه منم عاشقش بشم.ولی خانوادها با این وصلت مخالف بودن.من بخاطررسیدن به اون دست به خودکشی زدم و تو رو پدرم واسه اولین بار وایسادم و گفتم یابهنام یا هیچکس ولی بازم پدرم قبول نکرد.ولی خالم خیلی پایه بود و همش کاری میکرد که من وبهنام روزبه روزبهم نزدیکتربشیم.یه روزصبح خالم بهم زنگ زدوگفت که نهاربرم خونشون منم ازبهنام اجازه گرفتم ورفتم وقتی رفتم دیدم بهنام هم هستن وتازه فهمیدم بهنام نقشه کشیده بودکه ماباهم باشیم.بعدازچنددقیقه خالم گفت که میخوادبره سوپری سرکوچه دوغ بگیره.وقتی خالم رفت بهنام بلندشدوواسه اولین بارمنوازپشت بغل کردخیلی فشارم میدادکیرش راست شده بودوکلفتیشوحس میکردم هرچه میگفتم ولم کن اصلاانگارنمیشنید.بهم میگفت خیلی دوستم داره ومن چه ازنظرچهره وچه قیافه همونی هستم که میخوادبااین حرفاش اروم شدم واجازه دادم که راحت باشه.اونم بوسم میکردوسینهاموفشارمیدادبعدبادست دیگش باکسم ورمیرفت.دوتایمون حسابی شهوتی شده بودیم .تاچنددقیقه همینطوری بودیم که خالم اومد..سریع رفتیم سرجامون نشستیم.من قدم175سانته ووزنم73سانته.تقریباسبزه مایل به سفیدچشمای عسلی درشت لبهای غنچه ای وگونه ای.سینهام سایز75.بعدازاینکه نهارخوردیم بابهنام قرارگذاشتیم که بریم روستاوتوباغ باهم حال کنیم.منوبهنام تقریباروزی 5بارتلفنی باهم حرف میزدیم تا1ماه بعدکه من باخانوادم رفتیم روستابه بهنام زنگ زدم وگفتم بیااونم1ساعت بعدش اومدورفتیم توباغ پدربزرگم چون ظهربودوهمه خواب بودن باخیال راحت باهم حال میکردیم اول . بهنام منوگرفت توبغلش ولبامومیخوردبادستش روکسم وسوراخ کونم میکشیدمنم دست توموهاش میکشیدم وزبونشومیمکیدم بعدش کم کم رفتم سراغ کیرش مثل چماق شده بودلختم کردفقط شرت پام بودمنم لختش کردم دوتایمون خیلی شهوتی شده بودیم سینهامو میخورد با کسم بازی میکرد بعدش کیرشوگرفت جلودهنم گفت ساک بزن منم اول براش لیسش زدم زبون کردم توسوراخ سرکیرش تخماشومیلیسیدم بعدکیرشوکردم تودهنم وتندتندبدون اینکه دندون بزنم براش ساک میزدم صدای بهنام دراومده بودگفت دیگه بسه داره ابم میاد بعد کیرشو از دهنم دراورد و نشست رو زمین منم سرپا بودم کسم روکردتو دهنش و چوچولم رو میمکید.با زبونش تو کسم میکشید و لیسش میزدمنم فقط میگفتم بخورعشقم و اه و اخ میکردم.بهم گفتم میخوام از پشت بکنمت منم چون هیچ تجربه ای نداشتم اولش ترسیدم ولی بعدش بابوسه و نازکشیدناش اروم شدم بهم گفت حالت سگی بگیر و قنبل کن منم همینکاروکردم باانگشت میکردتوکونم.بعدسوراخ کونم رومیلیسدومیمکیدش جوری سوراخ کونم رومیخوردکه خودم حس کردم که کونم چقدربازشده بعدسرکیرشوگذاشت روسوراخ کونم ولی خیلی دردداشت طاقت نیوردم وگفتم درش بیار اونم درش اورد بهم گفت عزیزم رو کمربخواب پاهاتو بزار رو کتفم میخوام کیرم روبه کس و کونت بکشم تا ابت بیاد من احمق هم باورکردم کاری که گفت روانجام دادم اول یکم کیرشوبه سوراخ کسم کشیدوتویه لحظه غافلم کردوکیرشوبافشارکردتوکسم ازشدت دردوترس جیغ خیلی بلندی کشیدم که جلودهنموگرفت ولی دیگه بجای شهوت فقط ترس ازاینده بودوبخاطراینکه دروغم دادونامردی کردگریه میکردم خیلی زودابش اومدوابشوروشکمم ریخت.خیلی بهش فوش دادم که چراپرده ام رو پاره کرده اونم با خنده گفت که تاخانوادت به کسی جز خودم ندنت. منم ازبس دوسش داشتم.حرفشوباورکردم.بعد4ماه ازسکسمون واسه پنجمین باراومدخاستگاری وباپافشاری من قبول کردن هنوزعقدنکردیم فقط یه نامزدی ساده گرفتیم.ولی بعد نامزدیمون فهمیدم که چقدرنامرده بهنام همیشه بهم خیانت میکنه چون میدونه بخاطر پرده ازش جدانمیشم به حرفام اهمیت نمیده ولی بخدا دیگه تحمل خیانتاش و بداخلاقیان رو ندارم خیلی زجرم میده ولی اصلاحاضر نیست ازم جدابشه میگه تو تنها دختری هستی که واقعا بهش اعتماددارم.شما بگید من چیکارکنم؟؟ توروخداکمکم کنید.فقط به فکرخودکشی هستمنوشته هستی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *