نبض عشق لای پای تارا (۱)

0 views
0%

توجه این یک داستان است و تراوش ذهنی نویسنده ای که سعی دارد یک رابطه جنسی را کالبد شکافی کند.داستان از زبان یک دختر جوان نوشته شده است .با توجه به اینکه کمی متن داستان طولانی است،از دوستانی که حوصله ی کافی ندارند درخواست می کنم وارد داستان نشوند.بقیه ی دوستان نیز با حوصله داستان را مطالعه کنند.در ضمن این داستان دو قسمتی می باشد. با تشکراولین بار که به شرکت پدرم رفتم هفده سالم بود.همون روز اول بین همه ی کارمند های شرکت، مدیر فروش و حسابدار امین پدرم با رفتار مودبانه و مهربونی که داشت من رو به خودش جذب کرد.آقا بهنام بیست و هشت سالش بود و ارشد حسابداری خونده و تازه استخدام شرکت بود. پدر می گفت پسر یکی از دوستای قدیمیشه. کم کم بهنام و من تبدیل به خواهر برادر شدیم. پدرم که به بهنام اعتماد کامل داشت نه تنها مانع نمی شد بلکه بیشتر مشوق بود.هر وقت بهنام کاری نداشت من توی اتاقش باهاش بودم.کمکم می کرد تا درس های دبیرستان بخصوص ریاضی و آمار رو خوب بلد بشم. صمیمیت ما غیر قابل باور بود.دوره ی پیش دانشگاهی که اضطراب کنکور داشتم، بهنام خیلی کمکم کرد.پیاده روی،گردش،رفتن به سینما همراه بهنام بهترین آرام بخش برای من بود.توی دو سال به حدی به هم نزدیک شدیم که واقعا تصورش هم برای خودم سخت بود.بهنام درست عین برادرم و حتی بهتر از اون بود. وقتی کامران، برادرم، خارج رفت فکر می کردم تنهاتر میشم ولی ظاهرا اشتباه فکر کرده بودم.بالاخره کنکور هم گذشت و البته با موفقیت .رشته ی حسابداری قبول شده بودم و این بهانه ای بود تا همچنان بهنام برای درسم بیشتر کنارم باشه.این موفقیت رو مدیون اون بودم و پدر هم همین فکر رو می کرد.ترم سوم دانشگاه بودم که حس کمبود عجیبی اومد سراغم. یکی از همکلاسی هام بهم ابراز علاقه کرده بود. من تجربه ی عشق نداشتم روم نمیشد پدر و مادر رو از این موضوع خبر کنم.کمبود من همین عشق بود اصلا نمی دونستم عشق چیه؟ شده بود از پسری خوشم بیاد اما دقیقا نمی دونستم منظور از عشق واقعی چیه.برای هر کسی میتونه این یه آرزو باشه، یعنی تجربه ی یه عشق واقعی بالاخره به ذهنم رسید این موضوع رو با بهنام درمیون بزارم.بهنام تنهاترین و بهترین گزینه ی کمک به من بود. درد و دل های من درباره ی عشق با بهنام آغاز تجربه ی جدید زندگی من شد. اوایل کمی مقید بودیم و خیلی مسئله رو باز نمی کردیم. اما کم کم بهنام تابو ها رو شکست و سر سخن از هر مسئله ای راجب عشق رو باز کرد. من رو با چند نظریه ی روانشناسی و فلسفی درباره ی عشق و سکس آشنا کرد.به حدی پرشور از تب عشق حرف می زد که گر می گرفتم برام تصویری از یک عشق افلاطونی مجسم کرد.هر روز که می گذشت شیفته ی طرز نگاه بهنام به عشق می شدم و این چیزی بود که منو از همکلاسی عاشقم دلسرد می کرد.تا اینکه یک عصر زمستانی سرد، وقتی دفتر کار بهنام بودم همه چیز ملموس تر شد.حرف های آتشین بهنام گرم تر از شعله ی شومینه ی دفتر کارش بود. دیوانه وار می خواستم تجسم عشق بهنام رو تجربه کنم.وقتی به اینجا رسید که گفت ،عشق میتونه در یک نگاه و در یک بوسه ی کوتاه خلاصه بشه نا خودآگاه حرفش رو قطع کردم چه جوری؟ مگه میشه باور کردنش برام سخته . . . سکوت چند لحظه ای بین ما نشست.بهنام نگاه خماری بهم کرد و با تبسمی گم صورتش رو نزدیک آورد.نفس گرم بهنام روی صورتم بود. بی اراده چشم هام رو بستم .گرمی رطوبت دهان بهنام که دورتادور لبم رو گرفت، مثل یه شوک، ضربان قلبم رو چند برابر کرد.حس مکش روی لبهام دیوونم می کرد.چند لحظه ای طول کشید.چشم هام رو باز کردم.بهنام داشت اشک می ریخت و یه جور خاص نگاهم می کرد. تبسمی کردم و گفتمچقدر واقعی . . . – واقعی تر از واقعی،تارا من عاشقتم . . .( جا خوردم و کمی گیج شدم) . . . می خوای ثابت کنم؟ با لکنت جواب دادمآخه . . . چه جوری آخه؟ – بهت قبلا گفتم،فراموش کردی؟ با یه برخورد نزدیک، اگه در عمق وجودت عشق رو باور کردی پس باورش کن حرف های داغ بهنام و بوسه ی داغ تری که ازم کرد حس عجیبی بهم داده بود.انگار طلسم شده بودم. می خواستم عشق واقعی رو تجربه کنم. . . اما باورهای خانوادگی . . پدرم؟-امتحان کنیم؟ کمی مکث کردم و با تایید سر بهنام رو از انتظار در آوردم. در اتاق رو قفل کرد و به طرف من برگشت.ازم خواست پاشم و بایستم.آروم بغلم کرد و همین طور که پشتم رو می مالید و انگشت کرد سینم رو به سینه ی سفت مردونش فشار می داد.باز هم لب روی لبام گذاشت و اینبار طولانی تر ادامه داد.زبونش که داخل دهنم می شد همه جا رو لیس می زد و بعد بیرون می کشید و لبم رو می مکید.با دست های بزرگش پایان پشتم رو می مالید و انگشت کرد و روی باسنم فشار می داد.کم کم فقط کونم رو می مالید. از هم جدا شدیم.بهنام کمربندش رو باز کرد.نفسم عمیق و تند شده بود.وقتی شلوارش رو پایین کشید کیرش که کاملا شورتش رو برجسته کرده بود مشخص تر شد.حسی از درونم با شور هوسم می جنگید.برگشتم نمی خوام ببینماز پشت بغلم کرد .سرش روی شونم بود و آروم لاله ی گوشم رو لیس می زد.از مدت ها قبل دیگه جلوی بهنام شال و روسری سرم نبود.یکی یکی دکمه های مانتو رو باز کرد و از تنم درآورد، باز بغلم کرد.اینبار دستش روی دکمه های شلوارم رفت.با یه حس شرمی دستش رو گرفتم .در گوشم زمزمه کنان گفت مگه خودت نگفتی ؟ اگه اذیت میشی ادامه ندیم . . . دستم شل شد و دکمه ها یکی یکی باز شدند. وقتی شلوارم رو پایین کشید ترس ازاینکه پدر یا هرکس دیگه ای من رو در این وضع ببینه پایان وجودم رو گرفت.ده ها سوال که نمی دونم از ترس یا شاید شرم به ذهنم خطور می کرد . . . دستم رو جلوی صورتم گرفتم.بهنام که داشت رونم رو نوازش می کرد گفت نترس تارای من، قول میدم اذیت نشی. . . دستش رو جلو آورد و از روی شورت کسم رو مالید. یه حس تازه بود،اولین بارم بود چنین حالی داشتم. – تارا جونم خیس کردی. . . عاشقتم تارای من .بهنام چند لحظه ی بعد شورتم رو هم پایین کشید و پشت سرم زانو زد، نشست.خیس بوسه ای زد و با ولع لیسید.دستام همچنان روی صورتم بودند،انگار از خودم خجالت می کشیدم.با دست رونام رو می مالید و انگشت کرد و گاه تا زیر نافم لمس می کرد.دهن گرمش وقتی قسمتی از گوشت کونم رو می مکید یا گاز می گرفت چیزی اطراف کمرم حس می کردم که خیلی لذت بخش بود. یک دقیقه ای طول کشید.بلند شد و دوباره از پشت بغلم کرد.اینبار لای پام چیز سفت و لیزی حس کردم که نبض داشت.بهنام کاملا من رو به خودش فشرد، دستاش از زیر لباسم روی شکمم بود وآروم می مالید. نفس گرمش پس سرم بود.انگار داشت بو می کشید. چند لحظه بعد کیر لیز و خیسش رو روی کونم کشید و لای چاکش سر داد. با دست رونام رو فشرد و پاهام رو کاملا جفت کرد،بعد هم کیرش رو لیز داد لای پام و جلو عقب برد. وقتی بالاتر اومد و لای چاک کسم سر خورد ،شل شدم.با هر برخورد کیر داغ و نبض دار به شیار کسم حراراتی داخل بدنم پخش می شد.کاملا به بهنام تکیه کرده بودم و اونم پستونام رو از روی پیراهنم محکم می مالید.واقعا حس پرحرارتی بود.دیگه دستم روی صورتم نبود و محکم دست های بهنام رو گرفته بودم.هر دو نفس نفس می زدیم. ناخواسته آهی کشیدم و بهنام ازاین استقبال کرد-اووی آرره تارا تاراجونم آه بکش . . .آه ه ه . . . دیگه همراه بهنام آه شهوت می کشیدم ،هیچی به ذهنم خطور نمی کرد.باز هم حسی نو. انگار پایان انرژی و شور بدنم از زیر شکمم هرز رفت ،لرزیدم و پاهام شل شد. بهنام دستاش رو دور کمر باریکم حلقه زد و با سرعت بیشتری کیرش رو که دیگه داغ داغ بود جلو عقب کشید.چند لحظه بعد اونم لرزید و جریان مایع گرمی رو لای پام حس کردم.نگاهی به پایین انداختم.تراوشات کسم همراه شده بود با مایع سفیدی که بوی تندش رو برای اولین بار تجربه می کردم.بهنام کیر خیس و جمع شده اش رو روی کونم کشید و از من جدا شد.نمی خواستم برگردم و نگاهش کنم. چشم هام رو بستم.حتی اون چیزی که لای پای من نبض زده بود رو ندیدم و نخواستم ببینم.دست روی زانو گذاشتم و هنوز سرپا بودم. با حس پوچی ،گناه و شرمی که درونم غلیان می کرد هق هق به گریه زاری افتادم.بهنام بی هیچ حرفی شلوارش رو بالا کشید و کمربند مردونش رو بست.اومد پشت سرم و زبونش رو لای کونم کشید و بوسید. وقتی قفل در باز شد و رفت، به خودم اومدم . شلوارم رو بالا کشیدم و مانتو پوشیدم.جلوی آینه خودم رو دیدم.خیلی بهم ریخته بودم. بی حال و آروم حرکت می کردم. شال و کلاهم رو سر کردم و پالتو پوشیدم. قدم که برمی داشتم خیسی لای پا و کونم رو حس می کردم.چسبندگی بیشتر اذیتم می کرد.توی راهرو بهنام جلوی پنجره رو به خیابون وایستاده بود و سیگار می کشید.از پشتش بی هیچ حرفی رد شدم. وقتی از در شرکت بیرون رفتم سردی هوا تنم رو لرزوند.شب شده بود.سوار ماشینم شدم.داخل ماشین سردتر بود.هنوز از شوک اولین رابطه ی عمرم در نیومده بودم.هرکی نگاهم می کرد حس می کردم میدونه از کجا میام و چیکار کردم.انگار همه میدونستن یه مرد لبم رو مکیده و الان شیره ی مردونش لای پام خشکیده.به خونه که رسیدم حالم بهتر بود. مادر مثل همیشه جلوی تلویزیون خوابش برده بود و کتایون جان(خدمتکار) داشت شام می پخت. ازاتاقم لباس برداشتم و رفتم حموم.زیر دوش کمی گرم شدم. مایع لزجی مثل روغن کله پاچه هنوز لای پا و چاک کونم بود. با آب دوباره لزج شده بود.کلی شستم تا مطمئن شدم پاک شده. سکوتم اون شب برای پدر مادر که به حرافی من عادت داشتند عجیب بود.زودتر از همیشه رفتم اتاقم تا بخوابم.از بچگی عادت داشتم لخت برم تختخواب، فقط یه لباس توری می پوشیدم.یه لحظه بدن لختم رو توی آینه دیدم.هیچوقت اینطور برام جدید نبود آروم دستی روی سینه کشیدم، خیالم رفت به لحظه ای که بهنام از پشت بغلم کرده بود و محکم پستونام رو می مالید.مثل دیوونه ها شدم. بیشتر بهم ریختم، با عجله لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم زیر پتو .نمی شد بخوابم .احساس می کردم بهنام پشت سرم داره باهام حال می کنه یاد لذت عمیق دقایق آخر افتادم.نفسم مثل همون لحظات تند شد.دستم رو بردم روی کسم که داغ شده بود.آروم لمسش کردم. . . وقتی به خودم اومدم دیدم دستم خیس شده و همون حس بی حالی سراسر وجودم رو گرفته . دست خیسم رو به چاک پستونام کشیدم و به سقف اتاقم زل زدم.با صدای گوشی موبایل به خودم برگشتم.اس ام اس بهنام بود.-خوابی گلم؟میدونم دیر وقته ولی امشب نه تو خواب داری نه من . . . با این اس ام اس تا سه صبح با بهنام بودم.حرف هایی که ردوبدل شد خیلی آرومم کرد. قبل از خواب مطمئن شدم بهنام عاشق منه و با یه تبسم شیرین چشم هام رو بستم.اون روز تاریخی، برای من مثل یه مبدا بود.چون از فردای اون نگاهم به زندگی عوض شد و دیگه کمبودی حس نمی کردم. روابط من و بهنام گرمتر شده بود.گهگاهی بهنام منو می بوسید و حتی لب به لب می شدیم،وقتی هم سینما می رفتیم دستش لای پام بود و تا به آخر فیلم با من ور می رفت.اما دیگه رابطه نزدیکتر نداشتیم سامان،همون همکلاسی عاشقم رو دک کردم. بچه ی سوسولی بود، کمی گریه زاری و زاری کرد و بعد از یکی دو هفته براش عادی شد. تا اردیبهشت ماه این وضعیت ادامه داشت. روز تولدم با بهنام سر یه موضوع مهم حرف زدیم، یعنی ازدواجمون باهم.بهنام یازده سالی از من بزرگتر بود واز یه خانواده ی متوسط.با این شرایط می ترسید پا پیش بزاره. پدرم شاید موافقت می کرد ولی قطعا مادرم نه. بخصوص که من رو برای برادرزاده ی عزیزش خواب دیده بود. اما راستش من دیگه نمیتونستم ادامه بدم. یعنی وقتی با بهنام بودم هنوز کمی حس گناه داشتم و از این مهم تر، دیگه واقعا می خواستم درست و حسابی باهاش باشم چون با حرفها و رفتارهای تحریک کننده ی بهنام برای هر دختری میتونست این نوع رابطه سخت باشه به حدی باهاش بی پرده شده بودم که درباره ی میلم به ارضا دوباره حرف زدم.بهنام هم یکی دو هفته ای سعی کرد با فیلم های رومانتیک و پورن قانعم کنه.اما من داغ داغ شده بودم.بالاخره دل به دریا زدم و نوشته ای روی میزش گذاشتم.کلی لفاظی کرده بودم، اما خلاصه این بود که می خوام یه شب با تو باشم. . .ادامه . . .امیدوارم از داستان لذت کافی برده باشید.نظرات شما برای من مهم هستند.در ضمن از دختر خانوم های محترمی که مایل باشند با هم رابطه صرفا sms ای داشته باشیم دعوت می کنم برام ایمیل بزارن . ممنون میشم[email protected]نوشته‌ الف.جیم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *