سلام من دانیال هستم و یه دوست دارم به اسم بهنام ما از بچگی همديگرو میشناسیمتوی خونه همدیگه رفت و امد داریم من مادرمو موقع تولد از دست دادم بخاطر اینکه رحمش دچار مشکل بوده باید زایمان زودرس میکرده و….پدرم هم یه برق کار سادس که با برق های ولتاژ بالا کار میکنه که من اونو تو19 سالگی ازدست دادم برق ولتاژ بالا گرفتش و کشتشاما داستان از اونجا شروع میشه که من با دوستم کم کم رفته بودیم تو بحث سکس و این حرفا..راستی من یادم رفت بگم با داییم زندگی میکنم و اصلا به من اهمیت نمیدن بیشتر بخاطر خانم عمومه چون به داییم میگه نباید به این بچه اهمیت بدی چون بچه ما نیست من الان باید دانشگاه باشم اما به لطف خانم داییم نمیتونم درس بخونم و کار میکنم تنها یه دوست دارم به اسم بهنام که از بچگی باهم بودیم و مادر اون اسمش نسترنه و خیلی کسه و آرایشگاه داره و باباشم اسمش نادر هست و کارمند اداره ثبت احواله ساعت های کاریش از هفت صبحه تا هشت و نیم شبو آدم بی بخاریه منظورم این نیست که طبعش سرده اتفاقا بعدا فهمیدم که خیلی نسترن و میکنه اما منظورم اینه که کار اداری اونو تبدیل به یه ربات کرده و به خانم و بچش و خوانوادش اهمیت کمی میدادیروز داشتیم با بهنام توی خیابون کس چرخ میزدیم از دور یه زنیو دیدیم با کون گنده وحسابی تیپ زده بود من یهو گفتم جوووون دیدم بهنام یه نگاهی بمن کرد و خندید گفتم چی شده گفت خاک بر سرت اون مامانمه من جا خوردم…اخه از دور تشخیص ندادم که مادر نويده ازبس ارایش کرده بود که از نزدیکم نميشد شناختش چه برسه از دور انگار با ماله ی بنایی کرم ميماله به صورتش من سریع به بهنام گفتم ببخشید منظوری نداشتم تورو خدا يوقت ناراحت نشی گفت حالا چرا اینقدر معذرت خواهی میکنی معلومه که کونش گندس من خودم میمیرم برای راه رفتنش این حرفش منو به فکر فرو برد خلاصه کم کم مامانش نزدیکتر شد و سلام کردیم داشت از ارايشگاه میومد و میخواست بره خونه چند قلم خرت و پرت برای خونه داد که بهنام بخره لیست خرید و گرفتيمو رفتیم تو راه به بهنام گفتم تو غلط میکنی بخوای به مامانت چشم داشته باشی اگه بخوای کاری باهاش بکنی من نميذارم بهنام گفت اون مال زنيه که سالمه نه مادر من منم اگه مادرم سر و گوشش نميجنبيد اینقدر تو کفش نبودم بعد گفت مادرم با اقا سهراب شوهر سودابه خانوم دوسته من تا ده دقیقه هیچی نمیفهمیدم راستی یادم رفت بگم ما توی یکی از محله های کوچیکه شمال زندگی میکنیم یه جایی به اسم محمود آبادهمه همديگرو میشناسن اما آقا سهراب معروف بود توی محله چون بچه دارنمیشدن و مشکل از زنش بود دکتر هم که رفته بودن گفته بود هيچ درمانی نداره و آقا سهراب خیلی بچه دوست داره برا همین به زنش گفته میخوام یه خانم صیغه ای بگیرم تا وقتی بچم بدنیا بیاد بعد زنه را طلاق میدم و بچه را میگیرم اما زنه قبول نکرده و حتی نمیذاره آقا سهراب یه بچه از پرورشگاه هم بگیره برای همین هر روز باهم دعوا میکنن اونم چه دعوایی صداشون تا اونور محله میرهمن باورم نمیشد که مامانه بهنام همچین زنی باشه برای همین پرسیدم تو از کجا میدونی گفت از اونجایی که هر روز تو مغازش پلاسه و باش لاس میزنه(اینم بگم که اقا سهراب فروشنده مواد آرایشی بهداشتیه و مادر بهنام برای آرایشگاهش از اون چیز میخره )اما من دقت نکرده بودم به رفتارشون که ببینم بهنام راست میگه یا نهاما بهنام را میشناختم آدمی نبود که دروغ بگه من از خودم دروغ شنیده بودم اما از بهنام نهکم کم باورم شداما بعد به بهنام گفتم مامانت هرکاری هم که بکنه مامانته حتی اگه با سهرابم سکس کنه تو حق نداری کم تر از گل بهش بگی و فقط باید جریانو با بابات در ميون بذاری البته اونم درصورتی که واقعا مطمئنی اما بهنام حرفی زد که نظرم برگشت…..گفت خیلی ساده ای فکرکردی پدرم از اونهمه تلفن های قایمکی و اس دادنا نمیفهمه یا از اون بی مزه بازیایه مادرم پشت تلفنیا از آرایش کردنای مادرم به سبک جنده لاشی ها…بابام به خاطرمن چیزی نمیگه چون اگه بخوان دعوا کنن بنیان خونواده ما همینجوری سسته سست تر هم میشه در نهایت هم طلاقه بعدش چی اونوقت کی کارهای خونه را انجام بده حالا کارهای خونه به کنار موقع ازدواج من وقتی میرم خواستگاری پدر عروس نمیگه مادرت کجاست??اگه بفهمن طلاق گرفته از پدرم میگن شاید بچشونم مثل خودشون بار اومده و….بابام بخاطر آینده من چیزی نمیگه و. مجبوره الان شاید بیشتر یکساله که مادرم با پدرم نمیخوابه من گفتم تو ازکجا میدونی گفت بخاطر اینکه پدرم هرشب تو پذیرایی میخوابه و جنده لاشی خانم توی اتاق من تخت بقلی من میخوابه بهش گفتم شاید نصف شب میره پیشش تو از کجا میدونی?گفت جنده لاشی خانوم تا نصف شب مشغول خوندن مجله و کتاب های آرایش گریه زاری و یا اس بازی میکنه با سهراب نه خودش میخوابه نه من میتونم درست و حسابی بخوابم .من کم کم داشتم قانع میشدم که وضع بهنام خر تو خرهبعد بهش گفتم بهنام تو ناراحت شدی که من به مامانت گفتم جوووون ناراحت که نشدم هیچ خوشحالم میشم اگه مامانمو بکنی و حسابی باهم جرش بدیم هرچقدر هم کون این جنده لاشی را پاره کنیم کمه چون دهن بابامو سرویس کردهبعد بهم گفت پایه هستی بکنیمش?گفتم آخه…گفت آخه نداره اگه بهت ثابت کردم چی?گفتم اگه ثابت کردی من تا آخر خط باهاتم هرچند که دلم زیاد راضی نیست اما باشه قبول میکنم چون تا حالا سکس نداشتم و دلم یه سکس اساسی میخوادبعد از اینکه وسایل را گرفتیم خداحافظی کردیم واز هم جدا شدیممن رفتم خونه و خوابیدم تا صبح دو روز نتونستم بهنام را ببینم چون سرکار بودم و خیلی سرم شلوغ بود اما صاحب کارم رفت کیش تا یسری جنس بیاره و یک هفته وقت پیدا کردم تا با بهنام خوش بگذرونیم همون لحظه اولی که بهنام و دیدم بهم گفت بدو بریم که بموقع اومدی گفتم چیشده گفت مادرم رفته حموم و من موقعی که تو حموم بود گوشیشو برداشتم و اس ام اساشو خوندم دیدم سهراب اس داده که خوشگل خانوم نمیایی یه حالی به من بدی تو مغازه هستم بعد گوشیشو گذاشتم و اومدم بهش گفتم حالا چیکارکنیمگفت میریم دم مغازه آقا سهراب منتظر میمونیم اگه اومد بهت ثابت میشهاونجا موندیم بعد از 45دقیقه مادر بهنام با یه تیپ مثل فرشته ها اومد و همون دم در بود که آقا سهراب پرید دست انداخت گردنش و رفتن تو به شاگردش یه چیزایی گفت و باهم رفتن تو قسمت انبار…بعد بهنام گفت دیدی جناب آقای دانیال بهت ثابت شد که این عوضی که اسم مقدس مادر روشه تو روز روشن درحالی که شوهر داره و عقد شده یه نفر دیگس با این میخوابهمن دیگه شهوت زده بود به سرم اونم بخاطر لباسها و سرو وضع نسترن خانم بود فوری به بهنام گفتم نقشه ای هم داری بخاطر اینکه نمیتونیم رودررو رو بهش بگیم میخوایم بکنیمت…گفت یه نقشه دارم که مو لا درزش نمیره بعد نقشه را بهم گفت اما من الان نمیگم تا بعدا خودتون بفهمین چون بابای بهنام کارش دولتی بود و توی ثبت احوال کار میکرد دفترچه بیمه داشت رفتیم خونشون اونو برداشتیم و رفتیم پیش یه دکترمتخصص کس خل کلی ادا و اطفار درآوردیم که این دوست ما یسری فراموشی خفیف داره که بعضی چیزای کوچیکو یادش نمیاد و بعضی چیزا رو یادش میره حتما یه مشکل مغزی داره و…بعد دکتر گفت باید یه فوق تخصص ببینتش بهنام گفت یه فوق تخصص رفتیم و گفته باید یه ام آر ای با ماده منبض کننده بگیری (وقتی میخوان از آدم ام آر ای با ماده منقبض کننده بگیرن یه دارو یا بصورت آمپول یا قرص میدن که بیهوش کنندس)ما این اطلاعاتو از تو اینترنت و با مشاوره مجازی از یک دکتر گرفتیمبعد به دکتره گفتیم دکتره فوق تخصص برامون این دارو را نوشته بهمراه ام آر ای اما یه چندوقت نتونستیم ام آر ای بگیریم و تاریخ اعتبار دفترچه تموم شد و وقتی تمدیدش کردیم دفترچه را تعویض کردن و نسخه هم توی اون بود حالا نداریم بعد دکتر گفت برید همون دکتر متخصص دوباره بنویسه.گفتیم اون خیلی معروفه و کل سال خارجه و سه یا چهار ماه ایرانه و توی تهران مطب داره و ماهم قبلا که رفتیم تهران بود حالا نیست و طول میکشه تا بیاد شما اگه میشه دارو و ام آر ای را بنویسید که ما تا ایشون بر میگرده آماده کنیم ما با کلی کون پارگی و کس کش بازی این دکترو خر کردیم و رفتیم بانک من یه مقدار پول گرفتمو قرارشد نصف نصف پولشو بدیم اما چون من کار میکردم وضعم بهتر بود تا اون. اونم یه مقدار تو بانک پس انداز داشت گرفترفتیم دارو را گرفتيمو ازهم جدا شدیم قرارمون این بود که راس ساعت دو من دم خونشون باشم و گفته بود ساعت دو اف اف رو میزنه منم به داییم گفتم که صاحب کارم رفته کیش جنس بیاره باید برم شب مغازه بخوابم چون صبح خیلی زود بار میرسه باید کمکش کنم بایه لحن خیلی سرد و بی اعتنا گفت باشه هرچند اگه چیزی هم نمیگفتم کاری نداشت.رفتم تو خیابون یکم تابیدم دم یه تریا یه شیرموز خوردم که حسابی کمرو بسازم ساعت 148دم خونشون بودم منتظر شدم دقیق سر ساعت درباز شد رفتم تو دروبستم دیدم بهنام اومد گفتم چیکارکردی?گفت ریختم تو پارچ شربت سر شام که هم مادرم بیهوش بشه هم پدرم هردوتا تاخوردن بعد از یکربع مثل جنازه افتادن فقط خودم نخوردم.رفتیم تو اتاق دیدم نسترن خانوم رو تخت بود به بهنام گفتم نکنه بیدارشه گفت امتحانش کردم من گفتم میترسم ولش کن بی خیال اگه بیداربشه دهنمون سرویسه بهنام گفت خیلی زیاد ریختم تو پارچ عمرا تا صبح تکون بخوره.بعد بهنام رفت رو تخت نسترن خانومو هول داد افتاد رو زمین هیچ تکونی نخورد بعد گفت دیدی گفتم امتحانش کردم.منم تا اینو دیدم جراتم زیاد شد بعد به بهنام گفتم اجازه هست بهش دست بزنم بهم گفت چرا مثل احمقا رفتار میکنی هرکاری دوست داری باهاش بکن خلاصه لباساشو در آوردیم دمرش کردیم بعد بهنام خوابید روش و کیرشو میمالید رو قنبلاش و سوراخ کونشو لیس میزد منم دلو زدم به دریا و دهنشو باز کردم و آروم کیرمو کردم تو دهنش و حسابی عقب و جلو میکردم و بعضی موقع ها کیرمو تا آخر حلقش میفرستادم خیلی حال میداد بهنام کونشو باز کرد و یزره کرم مالید و انگشت کرد و انگشتشو کرد تو بعدش که انگشتشو درآورد بمن گفت دانیال تو بهترین دوستمی میخوام حسابی حال کنی بیا بکن منم سریع رفتم پشتش و کیرمو یکضرب کردم تو کونش تنگ و خوب بود خیلی حال کردم من تند و تند عقب جلو ممیکردم و سینه هاشو با پایان زورم فشار میدادم و میمالیدمشون بهنامم دهن نسترنو باز کرده بود و میکرد توشمن حس کردم تخمام سفت شد و کمرم یه حالی شد کل آبمو تا ته تو کونش ریختم بلند شدم و رفتم یزره آبی که مالیده بود رو سر کیرم رو ریختم رو زبونش و با انگشت پخشش کردم رو سطح زبونش و شروع کردم سینه هاشو مکیدن و با سینه هاش بازی کردن بعد از صدای نفس زدن بهنام فهمیدم آبش اومده و اونم ریخت تو کونش به اومد کیرشو کرد تو دهنش بهنام گفت انگار راستی راستی دارم فراموشی ميگيرم اصلا یادمون رفت اسپری تاخیری بزنیم بهش گفتم برو بیار تا اون رفت بیاره من شروع کردم صورتمو مالیدن به پاهای نسترن آخه من عاشق فوت فتیشم البته نه برده بازیو از این کسشعرا فقط بود فتیش بعد شروع کردم بوسید انگشتها و کف پاهاش بعد شروع به مکیدن انگشتها و لیسیدن شدم بدنش بوی ادکلن خاصی میداد خیلی خوب بود پاهاشم خیلی خوشبو بود بعد پنچه و پاشو میلیسیدم ومیبوسیدم بعد کیرمو مالیدم به کف پاهاش دوباره فوری شق شد بعد دوباره پاهاشو گذاشتم رو صورتمو بوسشون میکردم بعدم پاشنه پاشو لیسیدم بهنام اومد تو اتاق بهش گفتم رفتی اسپری بخری. گفت یه جای خیلی خفن قایمش کرده بودم برای همین طول کشید بعد اومد شروع کرد لبای نسترنو خوردن و ازش لب میگرفت بعد کیرشو گذاشت بین سینه های گنده ی اون که نمیدونم سایز چند بود اما زیاد سفت نبود بیشتر شل بود منم اسپری زدم و کردم تو کونش برعکس سینه هاش که زیاد خوب نبود اما کونش فوق العاده بود بزرگ و ژله ای بود با ضربه زیاد تکون نمیخورد اما خیلی نرم بود وقتی کیرم تو کونش بود و عقب جلو میکردم اطراف کیرم که به کونش میخورد وخیلی حال میکردم کونش فوق العاده نرم بود بدنشم سفید سفید مثل برف پاهاشم همینطور بود سفید با پوست لطیف لاک صورتی هم زده بود موهای نسترن خانومم بلنده دوتا پایین کمرش میرسه و شرابی رنگه که پوست سفید کنار رنگ موهاش محشره.بعد از 35 دقیقه آبم اومد و همینطور که داشتم عقب و جلو میکردم آبم ریخت تو کونش حسابی اونشب کونشو سیراب کردیم بعد نوبت بهنام بود رفت خوابید روش و کرد توش بعد از سی دقیقه تلمبه زنی مداوم و بدون وقفه به بهنام گفتم اصلا از کس نکردیم من که حال ندارم حداقل تو بکن آبتو بریز توش گفت نه آب منی کون و گنده میکنه میخوام اونقدر آب بریزیم تو کونش تا گنده تر بشه بعد یهو کیرشو تا آخر تو سوراخ نسترن فرو کرد ونگه داشت فهمیدم آبشو ریخته دیگه نا نداشتیم تکون بخوریم اما من باید میرفتم لباسای نسترن خانومو کردیم تنش و گذاشتیمش سر جاش بعد لباسامو پوشیدم و با بهنام خداحافظی کردم دم رفتن یکم پاهای نسترنو بوسیدم و شصت پاشو مکیدم یهو بهنام گفت انگار خیلی خوشت اومده گفتم چه جورمبعد رفتم خودمو رسوندم مغازه و خوابیدم صبح ساعت10بود. بیدارشدم فهمیدم امروز بهنام کلاس داره و از صبح رفته سر کلاس ساعت دو و نیم بعد ازظهر بود که بهنام زنگ زد همديگرو دیدیم بمن گفت گند زدیم گفتم چی شده گفت مادرم صبح پاشد رفت دستشویی بعد که اومد گفت یه ماده سفید موقعی که مدفوع میکرده از کونش اومده بیرون و گفت باید برم دکتر شاید مریض شدم بعد زنگ زد دکتر نوبت گرفت الانم رفته دکتر چیکار کنیم نکنه بفهمه……ادامه داردنوشته dadara
0 views
Date: November 25, 2018