نفس بریده (1)

0 views
0%

سلام دوستان ..فصل تابستون تو مشهد حال و هوايي داره. زوار از همه ي شهر ها هجوم ميارن و خيلي ها بصورت گروه هاي زنونه چهار پنج تا خانم با هم ميان يك اتاق ميگيرن و يكي دو ماهي ميمونن.خوب هفته ي اول و دوم مسئله اي نيست ولي از هفته ي سوم كم كم حشرشون ميزنه بالا.تشخيص اينجور خانم ها هم زياد سخت نيست. معمولا با هشون شوخي كه ميكني مثل اوايل ورودشون اخم نمي كنن بلكه معمولا با يك خنده يا لوندي بهت راه ميدن تا بيشتر جلو بري…و بقيه اش ديگه دست خودته و به زرنگي خودت ربط داره. من البته مثل بعضي ها خيلي تيز نيستم و در طول تابستون شايد بيشتر از دو سه مورد برام پا نده ..ولي يك بار يك حاج خانومي به پستم خورد كه باعث شد دريچه جديدي در باب سكس به روم باز بشه…غروب طبق معمول داشتم دخل رو مي شماردم كه كم كم تعطيل كنم كه صداي نسبتا ظريفي منو به خود اورد سلام عليكم. سر بلند كردم و زني سي ساله و سفيد رو را مقابل خودم ديدم.قد متوسطي داشت مي شد حدث زد بايد هيكل فربه اي زير چادر داشته باشد. سلامش را جواب دادم و پرسيدم به چه چيزي احتياج داره.كمي من من كرد و گفت مدت زياديست كه در بازار پرسه ميزنه و به شدت تشنه شده.گفتم اجازه بدين براتون بستني يا نوشابه بگيرم ولي اصرار كرد كه نه يك ليوان اب كافيست.از يخچال تنگ اب را اودم و ليواني برايش ريختم تعارفي به من كرد و بعد زير چادر انرا لا جرعه سر كشيد.تشكر كرد و ادامه داد كه فكر نمي كردم مشهد انقدر گرم باشهگفتم شانس شما حاج خانوم اين چند روزه گرم كرده.بعد با تعجب پرسيدم دفعه ي اولتونه تشريف ميارين اينجا.گفت يك بار خيلي بچه بودم اومدم چيزي يادم نيست.گفتم اگر اشتباه نكنم از اصفهان تشريف اوردين.خنديد و گفت لهجه دارم يا از اينكه دستم تو جيبم نرفته براي خودم يك نوشابه بخرم فهميديگفتم .نه اختيار دارين.البته ته لهجه ي شيريني دارين.تشكر كرد و چادرش را جمع و جور كرد كه برود.دل را به دريا زدم و قبل از اينكه خدا حافضي كنه گفتم خلاصه اگه قابل بدونين بيرون شهر يك باغچه اي داريم كه شايد يكم از اينجا خنك تر باشه.مكثي كرد و خيره به صورتم نگاه كردبدون اينكه حرفي بزند سراپايم را برانداز كرد و به فكر فرو رفتكم كم از گفته ي خو دم پشيمان شدم و نميدانستم چه عكس العملي ميخواهد نشان دهدخواستم رفع و رجوع كنم ادامه دادم .كليدشو بدم خدمتتونسكوت را شكست و گفتتك و تنها برم تو باغ چيكار كنمجرات بسشتري پيدا كردم و گفتماگه اجازه بدين منم همراهتون ميامگفت. به همين داشتم فكر مي كردم.به نظر نمياد حريف باشي.شوكه شدم .فهميدم منظورش چيه ولي نميدانستم چطور جوابش را بدهمبا من من گفتمحداقل به امتحانش كه مي ارزهگفت نه ..من اگه راه بيفتم و به اخرش نرسم حالم خيلي خراب ميشهخواستم بگم پدر مارو دستكم نگير كه ادامه دادمن از اون زنها نيستم كه پاهامو وا كنم طرف كارش رو انجام بده بره پي كارشبايد اعتراف كنم كه كاملا غافلگير شدم و از صراحت لهجه اش دست و پامو گم كردم .فقط تونستم بگم. منم از اونايي نيستم كه فقط بخوام خودمو زود خلاص كنمتند گفت.جدي اينجور فكر ميكني..بد دلي يا نه . فهميدم منظورش چيه با بي اعتنايي گفتم اصلا كمي خيره به من نگاه كرد و تكرار كرداصلا باز هم خونسرد گفتم اصلاشانه اي بالا انداخت و ادامه داد..مثلا هر كاري كه بخام انجام ميدي..با خودم فكر كردم اين از اول داره چونه ميزنه كه براش ليس بزنم..يك نگاه خريدارانه به سرتا پاش كه پيچيده در چادر بود انداختم خيلي خوشگل نبود ولي به نظر تميز ميرسيدگفتم اره..تو چي..با رندي گفت..فعلا من دارم شرايطم روميگمگفتم بفرماييد و با خودم فكر كردم بالاخره كيرم بهت بند ميشه و اونوقت بهت حالي ميكنم..ادامه داد من ميگم چيكار كنيم..من ميگم من ميگم چطوري بكنيمكارهاي كه ميخوام رو بايد انجام بدي كار هايي كه نميخوام رو نبايد انجام بديتا اخرش هم بايد يادت باشه كه اوستاي بازي منمهر جا كه كم بياري بازي به هم ميخوره..راستش يكم از حرف هاش تو دلم خالي شد ولي از طرف ديگه ديدم هنوز هيچي نشده شورتم خيس شدهباز خونسرد و بي اعتنا گفتم هر چي نباشه شما مهمون مايي و شرط مهمون نوازي اينه كه ادم مطابق سليقه ي مهمونش رفتار كنهخنديد و گفت خلاصه يادت باشه كه ايندفعه صاحبخونه خر مهمونه…الكي خنديدم ولي تو دلم گفتم يك كير خري نشونت بدم كه ندوني از كدوم طرف برگردي اصفهان..باهش تو ميدون قرار گذاشتم و مشغول بستن مغازه شدمبا خودم فكر كردم شايد سر كار گذاشته و اصلا زده بچاكولي با اين وجود زنگ زدم به خانمم و گفتم براي اوردن جنس با يكي از بچه ها ميرم سر مرز كليد باغ را برداشتم و براي اجتناب از برخورد با همكارها بسرعت خودم را به خيابان پشتيجايي كه ماشين پارك بود رساندم .توي ميدان منتظر ايستاده بود جلوي پايش ترمز زدم و بسرعت سو ار شدتا چند چهار راه در سكوت راندم بلاخره سكوت را شكستم و گفتم خوب حاج خانوم شمارو چي صدا كنيمهمانطور كه بيرون رو نگاه ميكرد گفت همون حاج خانوم خوبهخنديدم و گفتم..خوشبختم منم حاج اقازياد تحويل نگرفتادامه دادم نظرتون چيه يكم خوراكي بخريمگفتنظرمون مثبتهتا كي ميخاي انقدر لفظ قلم حرف بزنيگفتم اخه هنوز با هم زياد اشنا نشديميكم خجالت ميكشمگفت.. همين الان اگه موقعيتش بود تا دسته ميچپوندي توش خجالت هم نميكشيديحرف حساب جواب نذاره دقیقا همينطر بود.دائم با خودم فكر ميكردم چطوري بكنمشگفتمخيلي خوب چي دوست داري بخوريمتند گفتكير..تو هم دوست داري بخوريسگرمه هامو كشيدم تو هم و گفتم.بابا با تو اصلا نميشه حرف زدگفت خيلي خوب بابا اول دم يك داروخانه نگردار من يكم خريد دارمبعد هم دم يك سوپر ماركتميوه فروشياجيل فروشيشيريني فروشيپيتزا فروشي تا بعد ببينم بازم چيزي يادم مياد جدود يكساعت و نيم خريد ميكرديم.صندوق عقب و صندلي عقب پر شده بود از كيسه هاي پلاستيكي كه من نميدونستم نصف بيشترش چيهبالاخره انداختم تو جاده ي كمر بندي و پيش بسوي وعده گاه.ساكت نشسته بود و بيرون رو نگاه ميكرد.پرسيدمشما با خانواده اومدي يا تنهابرگشت نگاهي بهم كرد و پرسید اسم اوني كه جلوت اويزونه چيهگفتم كدوم? گفت اصلا داري يا نه فهميدم منظورش چيهخنديدم و گفتم اره بابادارم خوبش هم دارمگفت نگفتي اسمش چيهگفتم اسم هاي مختلفي دارهبعضيا بهش ميگنحرفم را بريدخودت بهش چي ميگيبوبولدودولشمبولگفتم شمبول كه مال دختراسگفت فكر كنم مال توهم از همون نوع باشهگفتم نه بابااسمش كيره حالا درست شدگفت چه عجب…بالا خره يه چيز بدرد بخور از تو دهنت در اومدگفتم مال تو اسمش چيه گفت مال منم اسمش كيرهيه لحظه برق منو گرفتبرگشتم و با تعجب نگاهش كردمخنده ي موزيانه اي كرد و گفت نترس بابا اسمش كيره و لي خودش كسه.هنوز حالم جا نيومده بودگفت چيه ترش كرديبا خودت گفتي امشب كيره رو خوردمحالا از اين قيافه ها نگير.نميخواي بگي كه تا حالا كير نخورديها.گفتم مگه تو خودت تا حالا كوس خورديخيلي تند گفتمعلومه كه خوردم..خيلي چيز هاي ديگه هم خوردمچواب منو نداديگفتم جوابي ندارهگفت يعني خورديگفتم معلومه كه نهگفت امكان نداره..در حقيقت راست ميگفتسال اول راهنمايييبار چند تا از بچه ها به هواي فوتبال بردنم بيرون شهر و ترتيبمو دادن همون هم بود كه براي دفعه ي اول ابم اومد و غريزه جنسي رو در خودم كشف كردم بعدش هم با يكي از دوستاي يار و قارم يك مدتي بده بستون داشتيممعامله ي پايا پاي بودبعضي وقت ها من اونو ميكردم و بعضي وقت ها اون منونميدونم چه جوري بود كه هر كدوم كه اون يكي رو ميكرد اب طرف مقابل هم ميومداين طوري بود كه كشف كرديم ميتونيم كير همديگه رو بخوريم و همزمان ابمون بيادخلاصه تا سالها اين برنامه ادامه داشت تا اينكه به فاصله ي كمي هر دو مون ازدواج كرديمبعد از اون فقط يك بار ديگه اتفاق افتاد با هم حال كنيم كه اون هم داستان جدايي داره .خلاصه حاج خانوم درست ميگفت ولي من به هيچ وجه مقر نيومدم.پرسيدمبالاخره نگفتيتنها اومديبا خانواده يا دوستهاتگفت به وقتش خودم همه چي رو بهت ميگم.توي باغ يك ساختمون نقلي دو خوابه با حموم و دستشويي بود كه دور تا دورش را درختهاي كهنسال گردو احاطه كرده بودجا بجا كردن چيز هاي كه خريده بوديم نيم ساعتي وقت گرفتالبته همه ي كار ها را خودش انجام داد و نگذاشت من دخالتي بكنم. من پرده ها را كشيدم و توي هال روي مبل ولو شدم و منتظر نتيجه ي كار ماندم.بالاخره او هم به هال امد و رو بروي من نشستچادرش را برداشته بود و يك بلوز شلوار مشكي بر تن داشت.حالا به تر ميشد راجع به هيكلش قضاوت كرد.اونقدر ها كه فكر ميكردم چاق نبود ولي باسن بسيار بزرگي داشت.البته اگر ميفهميد از كونش به عنوان باسن اسم بردم حتما متلكي بارم ميكرد.گفتمخسته نباشيگفت كير غول نشكستم كه خسته شده باشم..دلم ميخواست همونجا لنگ هاشو هوا كنمو كير غول رو نشونش بدم ولي باز خودمو كنترل كردم.گفتم وقتش نشده يه چيزي بخوريمگفتبه وقتش همه چيز بهت ميدم بخوري.كمي جا بجا شد و جلو تر امدبا سر اشاره اي به كيرم كرد و گفتدر بيار ببينم چي داريگفتم بيا خودت در بيار از رو مبل بلند شد و اومد طرفم دست برد و كمربندم را باز كرد. با يك حركت تند كمر بند را به طرف خودش كشيد و باعث شد من هم به جلو كشيده بشمدو سه بار تقلا كرد تا بالاخره كمر بند ازاد شد و در دستانش قرار گرفت.گفتم حالا چرا انقدر خشونتبه جاي جواب گفت.. درش بيارگفتم .قرار شد خودت درش بياري.گفتاگه من در بيارم ديگه قابل پوشيدن نيستمطمئن بودم كه راست ميگهزيپ رو شل كردم و كيرم رو كه داشت راست ميشد بيرون اوردمنگاهي كرد وگفتهمين بود انقدر رجز ميخونديگفتم به قدش نگاه نكن حسابي سر حالت مياره..گفت اون نبايد سر حالم بياره ..تو بايد بياري گفتم از اون نظر هم خيالت راحت باشهشانه اي بالا انداخت و نزديك تر شد. جالا كسش جلوي صورتم بود ضربه ارامي با كمربند به پشتم زد و گفت زيپم و با دندونات بكش پايين فهميدم چه قصدي داره واسه ي همين به صورتش نگاهي كردم پرسيدم عزيزم نميخواهي اول يكم خودمونو تر و تميز كنيمشروع كرد به قهقه زدن و تكرار حرف من خودمونو تميز كنيم كجامونو گفتم اخه هوا گرم بود هر دو مون عرق كرديم. خنده اش شديد تر شددر ميان خنده هاي عصبي كننده گفت.. همون اول فهميدم اين كاره نيستي..ديگه حسابي حرصم گرفته بودبا خودم گفتم بي خيال .يك بار ترتيبش رو بدم بفرستم بره پي كارش..براي اينكه بحث رو تموم كنم به هر بدبختي بود زيپش رو كشيدم پايين و در همين تقلا ها كم كم كيرم يك تكون هايي خورد و فتيله ي شهوت روشن شد خودش هم همكاري كرد و شلوار رو تا بالاي زانو پايين كشيد.الحق كه كوس تميز و قشنگي داشت بدقت تراشيده بود و مطمئنا هر مردي را حالي به حالي ميكرد.با خودم گفتم. درسته كه يكم بد اخلاقه ولي ارزشش رو داره..كسش رو به صورتم چسباند و شروع به بالا پايين رفتن كرد بيشتر انرا روي دماغم ميكشيد و باعث ميشد بوي تندي كه داشت تا اعما ق مغزم نفوذ كنه.اول كمي چندشم شد ولي كم كم عادت كردمخيسي و لزجي كسش هر لحظه بيشتر ميشد و به همان اندازه شهوت و اشتياق منكم كم پايين تر امد و شروع به ماليدن كسش به دهان من كرد.. سعي مي كردم دهانم را بسته نگه دارم. با دو دست سرم را محكم گرفت و فشار بيشتري وارد كرد. فهميدم تا زبانم را بكار نگيرم ول كن نيستدل را بدريا زدم وبا نوك زبان شروع به ليسيدن چوچوله اش كردم..صداي ناله اي ازش بلند شد كه فهميدم به نتيجه اي كه ميخواسته رسيده.با اين كه شوري كسش را روي زبانم حس ميكردم ولي مانع از ورود اب كسش به دهانم ميشدم و همواره اب دهانم را بيرون ميدادم. همين مسئله باعث شده بود پایان صورتم خيس شود.كم كم پايين امد و صورتش مقابل صورتم قرار گرفت.چشمانش خمار و چهره اش ملتهب شده بود. به نظرم زيبا تر امدصورتم را با هر دو دست گرفت و لبانش را به لبهايم چسباند.شروع به مكيدن لبهام كرد.خواستم من هم همين كار ذا با او بكنم ولي مانع شد. زبانش را بداخل دهانم كرد و شروع به چرخاندن كرد بعد ارام دور دهانم را ليسيد و پایان رطوبتي را كه از كسش رو صورتم بود را بداخل دهانم فرو برد.حالا ديگر برايم هيچ چيز مهم نبود به جز دريافت هر چه بيشتر از وجود شهوت انگيز اوهمانطور كه زبانش را روي لب هايم ميكشيد شروع به پايين رفتن كرد .اول گردن و بعد شروع به مكيدن سينه هام كرد.منم خودم را روي مبل ولو كردم و گذاشتم هر كاري ميخواهد بكند.ارام پائين تر رفت.نوك زبانش را بداخل تافم ميكرد و انگار كه بدنبال چيزي ميگردد. درست مثل مردي كه بخواهد دختري را تحريك كند.احساس كردم به مرحله ي انزال نزديك ميشومسعي كردم افكار خودم را به جاي ديگري معطوف كنم تا به اينوسيله انرا به تاخير بندازممشغول جمع و تفريق كردن فروش و مخارج مغازه شدمنسبتا سال پر سودي بود و شايد تا اخر تابستان ميتوانستم ماشينم را تبديل به احسن كنمخوب تا حدي موفق شدم و كيرم از حالت شقي خارج شدخوشحال از اينكه انزال را به تاخير انداختم نفس عميقي كشيدمدر همان لحظه بر خورد لب هاي نرم او را با كيرم حس كردم خيلي سريع كير بيحال شده ام را بداخل دهانش كشيد و مشغول مك زدن شدچه معجزه اي كيرم سريع قد راست كردو نفسم تند تر شد ميدانستم كه ديگر قادر نيستم انرا به تاخير بندازم و عنقريب است كه ابم فوران كندشايد از طرز نفس كشيدنم اين را فهميد.چون سريع دست از مك زدن كشيد بلند شد و ايستادشلوار و بلوزش را در اورد و لخت مادرزاد به طرف پنجره رفت فرصت خوبي بود كه هيكلش را برانداز كنم و تخميني در مورد اندازه ي كونش بزنمحق با من بود.كونش به طرز غير عاديي بزرگ بود از كنار پرده مشغول تماشاي بيرون شدظاهرا تمايلي نداشت زياد صحبت كند. منم گذاشتم هر جوردوست دارد رفتار كندپس از مدتي دو باره به طرفم امد و مقابلم ايستاد. با خودم گفتم راند دوم شروع شد. صاف نشستم و دماغم را جلو دادمخنده اي كرد.چرخيد و پشتش رو به من كرد.حالا در مقابلم كون سفيدي بود كه حداقل دو برابر كون خانمم بودنمي دونستم چكار بايد بكنم.اروم خم شد و كونش رو بيشتر عقب داد.با وجود اينكه هنوز بوي كسش تو دماغم بود ولي بوي تند و متفاوتي رو حس ميكردمكونش رو طوري به صورتم چسباند كه دماغم وسط چاك كونش افتاد با دست لمبر هاشو باز كرد وخودشو بيشتر به صورتم فشار دادبوي تند عرق مونده و چيزي شبيه كپك نفسم را بند اورده بود.خواستم دو باره پيشنهاد كنم حداقل يكم اب و صابون بخودمون بزنيم ولي منصرف شدمميدونستم يك متلك ديگه بارم ميكنه..شروع كرد به بالا و پاين رفتن و ماليدن سوراخ كونش به دماغمسعي ميكردم كمتر نفس بكشم.اونم سوراخش رو گذاشت دم دهنم.توقع داشت اون چيز كثيف و بد بو رو ليس بزنم.ولي من ديگه تحملم تموم شده بود و نزديك بو بالا بيارم . شهوتي كه تا لحظاتي قبل وجودم را پر كرده بود جاي خودش را به انزجار داد و كيرم كوچو و مظلوم سرش را به يك طرف خم كرده بود. با دست فشاري به كونش دادم و اونو به جلو هل دادم .مثل اينكه فهميد . كمي از من فاصله گرفت و به حالت سجده روي زمين خوابيد. حالا اون كون سفيد قلنبه بيشتر خودشو نشون ميداد سوراخ قهوه اي رنگش هر مر دي را به مبارزه دعوت ميكرد.اين صحنه ي جذاب دوباره قلقلكي به كيرم داد.دلم ميخواست بي ترديد كيرم را روي ان نقطه قهوه اي رنگ ميگذاشتم و پایان وجودم را وارد بدنش ميكردم.شايد به همين قصد از جا بلند شدم و به طرفش رفتم.به تندي برگشت و طاقباز خوابيد. خندهاي كرد و بادست منو به اغوش دعوت كرد.سريع لباس هايم را دراوردم و كنارش دراز كشيدم دوباره مشغول مكيدن لب ها وليسيدن گردن و سينه هايم شدپاين تر رفت تا دو باره به كيرم رسيد .از نوك ان شروع به ليس زدن كرد و ارام ارام پايين تر رفتحالا تخم هايم را ميليسيد و انها را در دهانش جا ميدادزبانش را به زير تخم هايم كشيد و ارام فشاري به زير پا ها يم وارد كرد.منظورش را نمي فهميدم.سرش ميان پاهايم بود و دهانش به عشقبازي با كيرم مشغول بود.ناگهان تغيير وضعيت داد و ميان دو پايم زانو زد. حالا مسلط تر دستهايش را به زير پاهايم برد و انها را بالا كشيد.زانوانم را به سينه هايم چسباند و اينبار سوراخ كونم را هدف گرفت.با زبانش ارام اطراف انرا ليسد و بعد فشار بيشتري وارد كرد تا راهي بداخل ان بازكندانگار ميخواست كاري را كه انجام ندادم را به من اموزش دهداولين بار بود كه كسي با من اينكار را ميكرد و لذتي كه از اين كار ميبردم برايم تازگي داشتپا هايم را ول كرد تا به حالت عادي برگردد و دوبارهبه سراغ كيرم رفتاين بار با حرارت بيشتري مشغول مك زدن شد و در همان حال شروع به چرخيدن كرد و ارام رويم دراز كشيدحالا كسش مقابل دهانم بود و پا هايش در دو طرف صورتم قرار گرفته بود.كس نمناكش را به لب هايم ماليد و شروع به بالا پايين رفتن كرد.هنوز كيرم در دهانش قرار داشت و با ان مشغول بودكمي پايينتر رفت تا زبانم بتواند به قسمت هاي پاييني كسش برسددوباره سوراخ كونش مقابل دماغم قرار گرفت و بوي تندش دماغم را پركردخواستم سرم را برگردانم ولي ياد اين افتادم كه چطور او بي هيچ ترديدي سوراخ من را كه مسلما زياد هم خو شبو نبوده ليسيده بوددل را به دريا زدم و زبانم را به دور سوراخ كونش كشيدم.ضاهرا خوشش امد چون فشار بيشتري وارد كرد و اهي از ته دل كشيد.اين بار مزه شوري همراه با گسي خاصي بود كه نميدانم مزه كپك بود يا چيز ي ديگر اون خودش هنوز با كيرم مشغول بو د و از حركات سريعي كه انجام ميداد معلوم بود به وجد امدهمن هم دست كمي از اونداشتم و ديگر برايم مهم نبود چكار ميكنمتنها چيزي كه ميخواستم لذتي بيشتر بود .هم براي او و هم براي خودمبه نظر ميرسيد از اينكه كونش را ميليسم خيلي راضي است چون به نفس نفس زدن افتاده بومن هم سعي كردم حال بيشتري بهش بدمتا اينجا كه پيش رفته بودم.بقيه اش هم ديگه زياد مهم نبود.با دو دست لنبر هاشو گرفتمو انها را از هم باز كردم.با اين كار سوراخ كونش هم باز تر شدزبانم را تيز كردم و سعي كردم به داخل ان نفوذ كنم.صداي تاله هايش به هوا بلند شده بود.دست از مكيدن كيرم برداشت و كمي قد راست كرد. فشار بيشتري وارد كرد تا شايد زبانم بيشتر بداخل نفوذ كند.خودم هم كم كم از اين بازي خوشم امده بود و سعي ميكردم بهتر هنر نمايي كنمارام ارام بالاتر رفت و دو باره كسش را براي ليسيدن ذر اختيارم گذاشتخودش هم دوباره به سراغ كيرم رفتاين بار با رغبت بيشتري زبانم را بداخل كسش كردم و داخل ان شروع به جستجو كردمنوك زبانم با سوراخ مجراي ادرارش برخوردكرديك لحظه مثل برق گرفته ها تكاني خورد فهميدم از اين ناحيه بيشتر تحريك ميشود زبانم را روي ان نگاه داشتم و سعي كردم بيشتر انرا تحريك كنم..دوباره صداي ناله ها بلند شد حالا تكان هاي خفيفي كه ميخورد نشان از سرخوشي بيش از اندازه ي او داست مزه شوري دردهانم حس كردم و مايعي دهانم را پر كردبو و مزه اش با چيز هاي قبلي فرق داشت با كمي مزه مزه كردن دريافتم كه ان چيزي جز ادار نيستمقدارش زياد نبود بنابر اين انرا با اب دهانم بيرون دادم و به اطراف پاهايش ماليدم …ادامه داردنوشته حامد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *