نقاشی مثبت در منفی

0 views
0%

ماجرای من بر میگرده به سه سال پیش که تهران بودم. بعد از این که خانوادم از تهران رفتند من گاهی خونه خاله ام می رفتم و پنج شنبه جمعه ها اونجا می موندم. من بودم و یه خاله بالا شهری و یک دونه دخترعمه که چهار سال و نیم از من کوچک تر بود. چون پسر نجیب و خوبی بودم، خاله ام و شوهرش هیچ وقت به پدر مادرم در مورد رفت و آمدم به خونشون گلایه نمی کردند. من اون موقع 22 سالم بود. خوشگل و خوش اندام و دوست داشتنی، البته این طوری همه دوستام میگن. بچه درس خون هم بودم و باهوش. اصل علتی هم که خاله ام دوستم داره برای همینه. گاهی مواقع میشد که خاله ام به دخترش می گفت ببین آدمی که درس می خونه همیشه موفقه مثل این پسر دایی ات و …. خلاصه ازم تعریف می کرد که دخترش بیشتر به درس خوندن علاقه مند بشه. اما این دختر بیشتر توی خط کس و شعر و موسیقی و فیلم و این چیزا بود. حتی تازگی ها فهمیدم رفته کلاس پیانو.یادم می آید یک آخر هفته زمستون بود که رفته بودم خونه شون برا استراحت. بعد از ظهر پنج شنبه بود که دور هم جمع بودیم و تلویزیون می دیدم. اما حوصله فیلم و تلویزیون زیاد نداشتم و همین طوری نشسته بودم. تا این که رفتم توی اتاق خاله ام دراز کشیدم و با لب تاب کار می کردم. یک نیم ساعتی گذشت که دیدم دختر خاله ام اومد و سر صحبت از فیلمی که می دیدیم باز کرد و یکدفعه با لحن خاصی گفت تو تا حالا دوست دختر داشتی ؟ من هم راستش رو گفتم نه ندارم. یک خنده ایی کرد و رفت اتاقش و وقتی برگشت، یه نقاشی بهم نشون داد که عکس یک خونه بود که کنارش یک خانم و شوهر دست هم رو گرفته بودند. بعدش یک دفعه اومد و با مدادش وسط پای شوهره، یه کیر کشید و بهم گفت می دونی این چیه. من که این حرکت رو ازش دیدم جا خوردم و کمی خجالت کشیدم. اما حالا اون دست بردار نبود. البته من هم بدم نمی اومد جوابشو بدم اما چیزی نمی گفتم. خلاصه این دختر خاله من این قدر ادامه داد که آخرش گفت می خوام مال تو رو ببینم. اول گفتم زشته و خاله می فهمه و بی خیال و از این حرفا… اما اون به شوخی هی بازی در می آورد. من هم کم کم روم باز شد و کیرم رو در آوردم که دیگه داشت از شق می ترکید. وای خیلی جالب بود قیافه ش، حیرت کرده بود اما باز مسخرم کرد. کیرم رو تو دستش گرفت و کمی مالوندش که بی زبون آبش در اومد. این رو که دید، بهم گفت چه قدر بی جنبه ایی و رفت اتاقش. اون شب تا همین حد بیشتر جلو نرفتیم اما بگم از فرداش. من که دیگه قاطی کرده بودم. سرم فقط توی لب تاب بود. جمعه ها معمولا خاله ام عادت داره می ره فروشگاه ها و دوری می زنه و خرید هفتش رو می کنه. بیشتر وقت ها چهار تایی همه باهم می رفتیم خرید. اما اون هفته من که بهانه آوردم که شنبه امتحان دارم و باید درس بخونم. اما دختر خاله ام همراشون رفت. من که تو دلم خیلی ناراحت شدم، اما بعد یک ساعتی، دیدم با حال آشفته برگشت خونه و رفت اتاقش. معلوم بود با پدر مامانش دعوا کرده و خلاصه هر طوری شده بود، برگشته. من که چیزی به روی خودم نیاوردم. چند دقیقه بعد دیدم صدای تلویزیون رو بلند کرده و با تلفن حرف می زنه. من هم از جام تکون نمی خوردم. بعدش دوباره رفت اتاقش و این بار آروم شده بود. یک دفعه من رو صدا زد که بیا کارت دارم. من هم با پای لرزون آروم رفتم دم اتاقش و دیدم دمر افتاده و … با خنده گفتش دیروز خیلی باحال شده بودی. فکر کردم باز می خواد مسخرم کنه، خواستم برگردم که گفتش پدر ناراحت نشو، بیا امروزهم باهم بازی کنیم. در همین حین کونش رو قمبل کرد و گفت بیا بخواب. من اول کمی ناز کردم و گفتم خاله اینا نیان. گفتش نه بابا، حالا اونا تا بیان شب شده. آقا من هم که از خدا خواسته رفتم روش خوابیدم. دیگه حواسم سرجاش نبود، اولش دست و پام می لرزید. اما اون آروم بود. شلوارش کشید پایین و من هم همین کارو کردم. کونش سفید بود و سوراخ کونش قرمز. یادم می یاد از شق، کیرم درد میومد. یک چند دقیقه ایی از هم لب گرفتیم. کمی خیس کرده بودم. بعد با همون لیزی آروم کیرم رو گذاشتم در سوراخ کونش. برام جالب بود که چطور اینقدر آروم و تسلیم شده بود. دیدم پاهاش رو باز کرد و کامل قمبل کرد. کمی عرق کرده بودیم و یادم هست اون هم قرمز شده بود. من کیرم کمی کلفت بود و به سوراخش نمی خورد. من دیگه معطل نکردم و آروم سر کیرم رو گذاشتم در سوراخ کونش. چند بار می خواستم بکنم توش اما نمیشد و هی این ور اون ور میرفت. آخه بار اولم بود. اما بالاخره یکدفعه کردم کمی کردم توش که خودش رو پس کشید. من هم ترسیدم و درش آوردم. باز گفت بکن دیگه زود باش. من هم با جرأت بیشتری این بار کیرم رو آروم آروم کردم تا ته کونش. معلوم بود درد داشت. اما حسابی باز شده بود. من هم یک دقیقه ایی کیرم رو توش نگه داشتم که آبم در اومد و ریختم تو کونش. انگار پایان آب کمرم خالی شده بود. اصلا نفهمیدم اون چه حالی داشت. اما من که بی حس شده بودم. تازه شکمم هم به قار و قور افتاده بود. انگار ضعف کرده بودم. بعدش کیرم رو در آوردم و دختر خاله ام رو بغلش کردم .اون هم یک کم با کیرم بازی کرد و به کوسش می مالوند و بعدش رفت دست شویی. من هم تخت رو مرتب کردم و رفتم سرجام. وقتی که از دست شویی برگشت گفت بیا کوسم رو لیس بزن. راستش من خیلی خوشم نمی اومد اما دیگه هر کاری می گفت کردم چون خیلی ترسیده بودم. حسابی قاطی کرده بود. فکرش رو نمی کردم با دختر خاله ام از این کارها بکنم. اما خوب پیش میاد دیگه بعد از اون ماجرا زیاد خونه خاله ام نمی رفتم، اما هر بار که می رفتم، فرصت که میشد باهم حال می کردیم. من هم از بی جنبگی در اومده بودم و بیشتر بهش حال می دادم.نوشته wool

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *