نقشه ای برای سکس

0 views
0%

سلام من آریام و 21 سالمه قضیه ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به شیش ماه پیش .من یه دختر خاله دارم به نام سیمین که1 سال از من کوچیک تره از بچگی من و سیمین هم بازی بودیم تا این که بزرگ شدیم و والدینمون نمی ذاشتن دیگه مثل قبل با هم باشیم.سیمین از بچگی خوشگل بود بزرگ هم که شد توچشم همه ی پسرای فامیل بود و همه آرزوی کونش رو داشتن من هم از قاعده مستثنا نبودم و داغ تر از بقیه بودم. و یه جورایی هم دوستش داشتم به خاطر همین هم دنبال یه راهی میگشتم که بهش نزدیک تر بشم تا این که عروسی پسر داییم توی شلوغی رفتم پیشش و باهاش سلام و احوالپرسی کردم دیدم اونم بدش نمیاد که با هم باشیم. از اون به بعد دوستی من و سیمین به دور از چشم پدر مامانمون شروع شد. سیمین دختر زیاد بد حجابی نبود و قبل از من هم دوست پسر نداشت و به سکس با کسی غیر از شوهرش هم اعتقادی نداشت و من هم با اینکه خیلی تو کفش بودم ،چون دوستش داشتم به همون مالوندن ساده اکتفا کردم دوستی من و اون ادامه داشت تا این که سیمین براش خواستگار اومد و خالمینا هم که وضعشون زیاد خوب نبود سیمین رو 18 سالگی به یه پسر شهرستانی شوهر دادن و رفت شهرستان. شایعاتی بود که میگفتن مرده خوب نیست و هر روز با یه دختر میگرده و … .من از اینکه سیمین از دستم رفته بود خیلی ناراحت بودم و یواش یواش داشتم بیخیالش میشدم که شیش ماه بعد از عروسیشون یه اس ام اس از طرف سیمین برام اومد منم شروع کردم به جواب دادن که اس م س هاش سکسی شد و جوکای ناجور میفرستاد و منم جواب میدادم. اس بازیمون به تماس کشیده شد و برام از شوهر و زندگیش تعریف میکرد اینجا بود که فهمیدم تموم اون شایعات درست بوده و سیمین هم اعتقاداتش به خاطر رفتار فرهاد شوهرش عوض شده بود. بیچاره میگفت شوهرش شبا خونه نمیاد همیشه با دوست دختراشه و این بیچاره رو هر روز خونه تنها میذاره. تماسامون دیگه هر روز بود و سیمین با حرفای سکسیش منو حشری تر میکرد و کیرم رو راست تر تا این که یه نقشه اساسی برای رسیدن به سیمین اونم بی دردسر به ذهنم رسید. با سیمین هماهنگ کردم که به فرهاد بگه من ازدواج کردم و قرار شد که بگه من برای یه مآموریت از طرف شرکتم میخوام با خانمم بیام شهرستانشون. فرهاد هم که از تهران دور بود و نه به تهران میومد و نه حتی احوال ما رو تلفنی جویا میشد به خاطر همین هم به راحتی پایان دروغ ها رو قبول کرد و مرحله 1 نقشه درست اجرا شد. برای مرحله بعدی لازم بود یه جنده لاشی توپ پیداکنم که با معرفی یکی از دوستام یکی خوش فرمش رو پیدا کردم که اسمش مهتاب بود قد 164 ،هیکل معرکه، سینه هاش بادکنک، کونش هلو. نقشه رو بهش گفتم خیلی خوشش اومد و قرار شد که به ازای 150 هزار تومن پول سه چهار روز با من باشه. این مرحله هم درست شد.من و مهتاب که نقش همسرم رو بازی میکرد راه افتادیم سمت شهرستان. همه چیز رو برای سیمین گزارش میکردم و اونم آماده پذیرایی از ما بود وقتی که به شهرشون رسیدیم اومدن استقبالمون و همون اول که از ماشین پیاده شدیم دیدم فرهاد عجیب داره زیرزیرکی مهتاب رو دید میزنه. با همدیگه به خونشون رفتیم ،وقتی که رسیدیم داشتم شاخ در می آوردم یه خونه داشتن 1000 متر بنا با استخر و جکوزی و سایر مخلفات، بعدا که پرسیدم فهمیدم بابای فرهاد از مایه دارای شهرشونه و پولشون از پارو بالا میره.وارد خونه که شدیم من و فرهاد رو مبلا لم دادیم تا این که مهتاب وارد پذیرایی شد و با یه تاپ زرشکی تنگ که نصف سینه هاش بیرون زده بود و با یه شلوار چسبون که به زور کونش رو جا کرده بود، کنار من نشست، لحظه ای که وارد پذیرایی شد چهره فرهاد خیلی خنده دار بود انگار یه لحظه خشکش زده بود و خیره شده بود به سینه مهتاب و واسه اینکه ضایع نشه بیخیال دیدن شد ولی همش چشمش به مهتاب بود مهتاب هم خیلی به خودش رسیده بود، چند دقیقه بعد سیمین وارد پذیرایی شد وقتی که دیدمش داشتم میترکیدم که چرا وقتی که باهاش بودم ترتیبش رو ندادم، یه تاپ نازک پوشیده بود که نوک سینه هاش معلوم بود با یه شلوار نیمه چسبون، وقتی که فرهاد دیدش خیلی تعجب کرد ولی از ترس اینکه به مهتاب بربخوره و بره لباساش رو عوض کنه چیزی به سیمین نگفت و تا زمانی که ما اونجا بودیم بیخیال قضیه بود اون شب خیلی خسته بودیم و زود خوابیدیم.صبح من به بهانه کارای شرکت زدم بیرون تا فرهاد با مهتاب راحت باشه ظهر که برگشتم جریان رو از مهتاب پرسیدم که گفت از صبح تا حالا فرهاد دنبالش بوده و چند بار خودش رو بهش چسبونده. بعد از ظهر اون روز رو با خرید گذروندیم توی بازار فرهاد از هر موقعیتی استفاده میکرد تا خودش رو به مهتاب بچسبونه من و سیمین هم یواشکی میخندیدیم البته مهتاب هم تو کارش حرفه ای بود. تا اینجای کار مرحله 3 هم به درستی پیش رفت حالا مونده بود مرحله آخر…اون شب تصمیم گرفتیم همه یه جا بخوابیم واسه همین هم به ترتیب اول سیمین بعد مهتاب ،من و بعدهم آقا فرهاد ردیف کنار هم خوابیده بودیم کمی بعد فرهاد خوابش برد و مهتاب با یک حرکت خود جوش که خیلی ازش خوشم اومد، جاشو با سیمین عوض کرد، تا سیمین کنار من خوابید میخواستم همون جا بکنمش اما نمیشد کاری کرد چون فرهاد ممکن بود بیدار بشه. واسه همین هم خیلی آروم شروع کردیم لب گرفتن تا اینکه تاپش رو درآورد و تازه فهمیدم که سیمین چی بوده، سینه هاش رو که دیدم میخواستم قورتشون بدم، شروع کردم به خوردن یکیش و بادستم اون یکی رو میمالوندم سیمین نفساش بلند تر شده بود و کم کم داشت ناله میکرد که از ترس بیدار شدن اون پفیوس بیخیال شدم و سپردم به یه وقت مناسب تر که فردا بود…فردا صبح بعد از صبحونه من گفتم میخوام برم استخر که فرهاد گفت منم باهات میام، مهتاب گفت نه اول من و آریا میریم بعد تو و سیمین برید فرهاد هم گفت نمیشه و مهتاب هم همینطور اصرار میکرد وسط این درگیری من دیدم همه چیز طبق برنامست و نوبت منه، که گفتم اصلا همه با هم میریم که دیدم فرهاد ساکت شد ولی از خداش بود که بگه باشه اما از مهتاب خجالت میکشید که مهتاب تیر خلاصی رو زد و گفت باشه همه با هم میریم فرهاد که انگار تو کونش عروسی بود با خوشحالی گفت باشه من و سیمین هم هستیم من و فرهاد زود تر رفتیم تو آب داشتیم صحبت میکردیم که خانوما رسیدن وقتی که وارد شدن کیر فرهاد جوری شق شد که تا 20 متری هم معلوم بود منم کم از اون نداشتم هم به خاطر هیکل سکسی مهتاب و بیشتر به خاطر سیمین، که چون دوستش داشتم مهتاب زیاد به چشمم نمیومد بعد از چند دقیقه فرهاد و مهتاب کنار هم بودن و من و سیمین پیش هم که من گفتم خسته شدم و میخوام برم بالا و سیمین هم گفت منم میام و مهتاب گفت خوش باشید، فرهاد هم چیزی نگفت و اهمیتی نداد چون دیگه معلوم بود که قراره چه اتفاقی بیفته و به خیال آقا فرهاد یه سکس ضربدری بودبعد از این که خودمون رو خشک کردیم رفتیم بالا کیر من عین دسته تبر سفت شده بود و داشت منفجر میشد و بی صبرانه منتظر کس سیمین بود، تو اتاق عین دیوونه ها لخت رو هم افتادیم و قربون صدقه هم میرفتیم و از همدیگه لب میگرفتیم، لباش خیلی ناز بود دوست داشتم بکنمشون، بعد از لب گیری شروع کردم به بوسیدن زیر گلوش و لاله گوشش، خیلی از این کار خوشش میومد، اومدم پایین تر و سراغ سینه های درشتش یکی رو میمکیدم اون یکی رو فشار میدادم بعد نوبت اون یکی بود گاهی یه گاز کوچولو هم میگرفتم که یه آخ نازی میگف که بد جور حشریم میکرد، همینطور که سینه هاش توی دهنم بود دستم رو بردم طرف کوسشو شروع کردم به مالیدن دیگه ناله های سیمین بلند شده بود و حالا دیگه نوبت کسش بود، اومدم پایین، کسش بکر بود و تمیز، شروع کردم به لیسیدن کسش که دیدم داره میلرزه و کسش خیس شد، دوباره ازش لب گرفتم تا حالش جا اومد، گفت که نوبت منه و رفت سراغ کیرم یه جوری ساک میزد که باور نمیکردم این همون سیمینه که به هیچ کس پا نمیداد، عین گرسنه ها میخورد نزدیک بود آبم بیاد که از دهنش کشیدم بیرون، به پشت خوابوندمش روی تخت داد میزد که زود باش دیگه، من کیرتو میخوام، بکن توش، منم نامردی نکردم و با یه ضرب همش رو کردم تو که یهو جیغ بلندی زد که صداش به فرهاد و سیمین هم رسید. شروع کردم به تلمبه زدن همینجور تلمبه میزدم و سرعتم رو بیشتر کردم که دیدم دوباره داره می لرزه و ارضا شد، حالا نوبت من بود، ازش اجازه کونش رو گرفتم اونم با ترس قبول کرد، کیرم رو گذاشتم دم کونش اما ایندفعه آروم آروم دادم تو ،کونش خیلی تنگ بود اما فکر نکنم من اولین کسی بودم که گذاشته بود از عقب بکنمش ، وقتی که کیرم رو میکردم تو آخ و اوخ میکرد، چند دقیقه نگه داشتم تا جا باز کرد و آروم عقب جلو می کردم بعد از چند دقیقه تلمبه زدن آخ اوخش به آه و اووه تبدیل شد و ناله میکرد و میگفت زود باش سریع تر منم تند تر میزدم تا اینکه همزمان با هم ارضا شدیم بعد چند تا لب از هم گرفتیم و بغل هم خوابیدیم تا کار اونها هم تموم بشه. بعد نیم ساعت اونا هم اومدن بالا ودیگه باهم راحت بودیم و لخت میگشتیم بعد از اینکه ناهار رو خوردیم خداحافظی کردیم و راه افتادیم به سمت تهران بیچاره مهتاب انقدر خسته بود که کل مسیر خواب بود وقتی که رسیدیم خواستم به مهتاب پول بدم که قبول نکرد و گفت فقط به خاطر حال گیری فرهاد قبول کرده بود بیاد و ازش خیلی تشکر کردم، از مرام و معرفتش خوشم اومده بود، بعد از اون قضیه هفته ای یکبار باهاش سکس دارم و ماهی یکبار میریم شهرستان و با سیمین جونم سکس دارم.دوستان عزیزم این داستانی که خوندید واقعی نبود فقط ساخته ی ذهن ناقص من بود و برای این بود که شما لذت ببرید و سرگرم باشید اما بدونید اصلا این قضیه عملی نیست. نه تنها این بلکه 99 درصد این داستانا دروغه. فقط برای سرگرمی، این داستانا رو بخونید.نوشته‌ دروغ نویس

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *