نقشه شوم

0 views
0%

من تا حالا خیلی از داستان های این سایت رو خوندم لذت بردم وچیزهای زیادی هم یاد گرفتن به همین خاطر تصمیم گرفتم این لذت روبا همه تقسیم کنم.(اسم های داخل داستان حقیقی نیست)من تو بچگی باچندتا از دوستام تومسایل سکسی راحت بودم ولی با یکی دوتاشون از بقیه راحت تر بودم که دلیلشم رفت وامدخانوادگیمون بود که همین موضوع باعث شکلگیری این داستان شد یکی از این دوستام که اسمش کامیار(مستعار) خیلی سفیدوگوشتی بود وهرموقع تنها میشدیم باهم ور میرفتیم ولی درحد انگشت ودست زدن به کیرو آخرش این بود که از روی لباس همدیگه رو میکردیم.من خیلی تو کف کونش بودم ولی چون کامیار از من 1سال بزرگتر بود میترسیدم که پیشنهاد کردنش رو بدم. این جور رفتارها چند سالی ادامه داشت تا 6سال قبل وقتی که من 15سالم بود قضیه از این قراربودکه خانواده هامون تصمیم گرفتن با همدیگه یه چند روزی برن شمال واز اون جایی که من و کامیار کلاس فوتبال ثبت نام کرده بودیم فکر شومی به سرم زد وشروع کردم به بهونه اوردن که تازه برای اولین بار تو تابستون یه کلاس ثبت نام کردیم واگه غیبت کنیم اسممون رو خط میززن واز این جور بهونه ها خلاصه پدر ومادرمونم از همه جا بیخبر قبول کردن که این دو روزی مارو تنها بذارن ولی کلی شرط گذاشتن که ضد حال تر از همه این بودکه برای ناهار وشام بریم خونه همسایه پایینی ما چون چندتا دلیل دلشت اول اینکه این همسایمون یه نسبت فامیلی دور با ما داشت دومیشم بخاطر پسر همسایمون بود برای اینکه شبها برای خواب میومد پیش ما که مثلا تنها نباشیم که این از اولیه بدتر بود چون اصلا باحاش صنمی نداشتم دوما بخاطر اینکه شب موقع اجرای نقشه بود. خلاصه گذشت و روز موعود فرا رسید خانوادهامون وسایلشون رو جمع کردن و قبل از غروب آفتاب راه افتادن تا به شب نخورن البته با ماشین ما راهی سفر شدن چون ماشین کامیار اینا چند مدل پایین تر ازماشین ما بود ولی جفتشون پیکان بود بگذریم بعد از رفتن اونا ما تنها شدیم ووقت وقت اجرای نقشه بود ولی نقشه درست وحسابی به ذهنم نرسیده بود ولی دلو زده بودم به دریاومیخواستم بدون یه نقشه درست وحسابی کامیار بکنم اولش به خاطر اینکه کامیار میدونست من دارم دروغ میگم وهیچی نگفت دومشا بخاطر اینکه وقتی نگام به کونش می افتاد کیرم تو پوستش نمیگنجید پس رفتم تو کار مقدمات و رو کردم به کامیار وبهش گفتم با پولایی که برامون گذاشتن بریم پلی استیشن اجاره کنیم واین چند روزی رو خوش باشیم اونم قبول کرد چون نزدیک غروب بود که شروع به بازی کرده بودیم از کارم منصرف شدم چون برای شام باید میرفتیم طبقه پایین ولی میدونستم که بعداز شامم شانسم برای کردن اون کون سفید وتپل خیلی کمه چون پسر همسایمون که اسمش فرزاد بود طبق سفارشهای پدرم برای خواب میومد پیش ما .وقتی رفتیم پایین بعد از سلام واحوال پرسی ازندیدن فرزاد داشتم خوشحال میشدم که خانم همسایمون که بهش میگفتم خاله گفت فرزاد امشب رفته پیش پسر داییش تا بهش درس یادبده چون پسر داییش چند تا درس رو افتاده و شاید امشب نیاد بعد از شنیدن این حرف بود که زیر چشمی داشتم کون کامیار رو دید میزدم که دوباره شروع به حرف زدن کرد وگفت چون به پدر ومادرتون قول دادم به فرزاد زنگ زدم که اگه تونست شب برگرده تا تنها نباشین ومنم پیش پدر مادرتون بد قول نشم که من سریع درجوابش گفتم که اگه راه دورهست وآقا فرزاد سختشون نمیخواد به زحمت بندازیشون تازشم ما عادت داریم که شبها زود بخوابیم وشاید آقا فرزاد پشت در بموننن که خاله گفت اگه دیروقت اومد بهش میگم مزاحم خوابتون نشه با شنیدن این حرف یه نگاهی به کامیار کردم انگار اونم بدش نمیومد که شر اون مزاحم وکم کردم خلاصه شام و خوردیم وبیخبر از اینکه پدرم کلید خونمون رو به مرد همسایمون داده رفتیم بالا وشروع کردیم به کل کل کردن که کی میبره وشرط بندی سر برد وباخت که اینم جزو نقشم بود سرمون به بازی فوتبال گرم شده بود که بعد از چندتا بازی که دستگرمی بود رفتم یه تیم ضعیف گرفتم واون رفت منتخب جهان رو گرفت منم که میخواستم سر شوخی باز بشه انگشتش کردم وگفتم باهمین تیم ضعیفم میبرمت که اونم گفت سر هر چی بگی باهات شرط میبندم که من گفتم هرکی برد از روی شلوار بازنده رو میکنه اونم از خدا خواسته قبول کرد بازی شروع شدو من بازی رو بردم و سریع پریدم روش که این کارمن باعث شد که غیرتی بشه ومنم همینو میخواستم بازی بعدی رو جوری میخواستیم شروع کنیم که با کیر شق روش خوابیده بودم قبل از شروع بازی بهش گفتم هرکی باخت باید لخت بشه تا برنده روش بخوابه تا اینو گفتم کامیار کمی فکر کرد وگفت کسی که برنده شده هم باید لخت بشه منم گفتم قبوله وبا عجله رفتیم که سیستم بچینیم منم تو فکر این بودم که بازی رو ببازم چون کامیاراز من بزگتر بود واگه میگفتم میخوام بکنمش قبول نمیکرد بهمین خاطر میخواستم اولش با این شرطها شروع کنم.این بازی رو از قصد باختم اونم که بدش نمیومد لخت روی من بخوابه منو کنار زد و دسته رو انداخت اون طرف وگفت باید لخت شی منم با اکراه قبول کردم تاشک نکنه وقتی لخت روی من خوابید بازی بعدی شروع شدو کیر کامیار قشنگ لای کون من بود در حین بازی کامیار کیرشو به کونم میمالید جوری که من شک نکنم که این کارش از روی عمده من هم که میدونستم کامیارحشری شده یه فکری زد به سرم نامردی نکردم ویه گل از قصدخوردم وگفتم که شانسی بود و از این حرفها و شروع کردم به کری خوندن که این بازی رو ازت میبرم و از این حرفها و اصلا این بازی سر هر چی که تو بگی اونم که فاتحانه کیرشو لای کونم میدید گفت هرکس که برد بازبده رو میکنه .ولی من یک صفر عقب بودم واز اون جایی که اگه میباختم با ید گاییده میشدم گفتم قبول ولی لای پا .که اونم قبول کرد اون بازی رو هر کار کردم نتونستم ببرم و خلاصه یه دور لای پا باید بهش میدادم لخت که بودم کیرشم که لای پای من فقط یه تف میخواست که کامیارم کم نذاشت حالا بکن کی نکن کیر کامیار بر خلاف کیر من که بلند و نازک بود کوتاه بود و کلفت ولی برام فرقی نمیکرد چون داشت از لای پا منو میکرد تو فکر این بودم که بازی بعدی رو که ازش ببرم باید کرم روتاته بکنم توی کونش و کلی از این قضیه خوشحال بودم که یه هو صدای باز شدن در اومد خواستم بلند شم که کامیار نذاشت و گفت اینها بهونست که فرار کنی منم که کمی فکر کردم دیدم کسی نمیتونه بیاد تو خلاصه تا کامیار آبش بیاد من زیرش بودم اب کیرش که اومد بتونست خودشو جمه کنه و پایان کون مارو سفید کرد من میخواستم بلند بشم وبهش فهش بدم که دیدم صدای فرزاد میاد که با یه حالت خاصی گفت کجا نوبت ماست خدمت برسیم تا بیام برگردم و ببینم فرزاد هست یا بازم فکر و خیال بود که امونم ندادو پرید روم انگار وقتی با کلید وارد خونه شد و فهمید قضیه از چه قراره صداش و در نیاورد و لخت شد و مثل شیر تو کمین خرگوش بود تلویزیون خونه ما هم روبروی در ورودی بود ماهم که پشتمون به در و از همه جا بیخبر نمیدونم چند دقیقه زیر فرزاد بودم ولی یادم میاد نه اعتراضی کردم نه داد وفریاد چون همون اول که پرید روم محکم گردنمو فشار داد و گفت اگه داد و بیداد کنی همه رو خبر دار میکنه تو اون لحظه به این فکر نکردم که اگه پدر و مادرم بفهمن چی میشه تو این فکر بودم که اگه بچه های محل بفهمن دیگه میشم جنده لاشی محل و باید به هر کی برسم بدم چون پشتم به فرزاد بود ندیدم کیرش چقدره ولی از سوزش و درد کونم مشخص بود که خیلی گندست منم از ترس این که صدام بیرون نره یه اخ هم نمیتونستم بکشمامیدوارم همچین شرایطی براتون پیش نیاد وقتی تلمبه زدنهاش تند شد دیگه درد نداشتم و کم کم داشتم لذت میبردم که حس کردم یه چیز داغ تو کونم ریخته شد که بعد اون فرزاد خودشو انداخت روی منو بعد چند ثانیه کیرشو با سرعت از کونم در آورد میخواستم برگردم که روم نشد تو روش نگاه کنم دوسه بار بادست به کونم زد وگفت من دارم میرم به پدر و مادرم میگم اونا خواب بودن و منم وقتی دیدم بیدار نیستن از اونجا خوابیدن پشیمون شدم شماهم اگه بخوان چیزی بگین رسواتون میکنم بعد از گفتن حرفهاش در و بست و رفت من حشری مونده بودم و کیر شق کامیار تا صبح دو دفعه کامیار منو کرد ولی من هنوزم حشری بودم چون کیر کامیار کوچیکتر از کیر فرزاد بود البته کیر فرزاد روندیده بودم ولی با پایان وجود حس کردم صبح که شد البته صبح نه ظهر کامیار بازم میخواست منو بکنه ولی من که میدونستم کامیار نمیتونه ارضام کنه قبول نکردم و تو کف کیر فرزاد بودم داشتیم اماده میشدیم بریم پایین که صدای در اومد کامیار رفت در وباز کنه وقتی در و باز کرد خشکش زد دیدم فرزاد با یه سینی اومد تو وگفت ناهار آمادست من به جای اینکه ناراحت بشم خوشحال شدم و یه لبخند حشرانه زدم که این کار من باعث شد فرزاد هم یه خنده موذیانه بزنه و بگه کامیار این پولو بردار و برو از سوپر سر کوچه ماست و نوشابه بخر که کامیار بچه کونی هم برای اینکه گاییده نشه سریع پولو گرفت و رفت حالا من مونده بودم و کیر فرزاد که تا به حال ندیده بودمش ولی خجالت میکشیدم ازش هرچی باشه اون منو گاییده مثلا از روی خجالت سرمو انداختم پایین که اونم که این قضیه رو فهمیده بود اومد سمت منو گفت میدونم دیروز باهات بد برخورد کردم ولی امروز میخوام جبران کنم ولی من درجوابش چیزی نگفتم فرزاد دستمو گرفت وبرد جایی که رخت خواب منو کامیار پهن بود خوابوند و لباسامو درآورد که نگاش افتاد به کیر شق شده من با خنده ای موذیانه گفت توهم که بدت نمیاد بعد شروع کرد با کیرم ور رفتن ویه کم برام ساک زد که الان فهمیدم دلیل این کارش این بود که به من ساک زدنو یاد بده بعد از چند لحظه ازمن خواست که همین کارو برای اون بکنم منم برای اینکه تابلو نشه چند بار با دندونام به کیرش زدم تا فکر نکنه که من جندم خلاصه یه ساک توپ براش زدم تا ابش اومد و همشو ریخت تو دهنم اولش از کار فرزاد بدم اومد ولی وقتی اب کیرش رو مزه مزه کردم نظرم عوض شد بعد منو از پشت خوابوند و با انگشت خیسش شروع کرد با سوراخ کونم بازی کردن که از این کارشم خیلی خوشم اومده بود بعد از چند لحظه که متوجه شد سوراخ کونم گشاد شده بهم گفت به حالت چهار دست وپا در بیام کیرشو چنر بار کرد تو دهنم تا خیس بشه و رفت پشتم کیرشو یواش یواش کرد تو کونم اولش دردم گرفت ولی داد و بیداد نکرددم تا به کارش ادامه بده کم کم ریتم تلمبه زدنش تند تر شد تازه داشتم لذت میبردم که کیرشو درآورد و دراز کشید رو زمین وبهم گفت بشینینم روی کیرش منم با اکراه قبول کردم رو کیرش نشستمو شروع کردم به بالا و پایین کردن که بهم گفت یه خورده یواش تر منم با تکون دادن سرم تایید کردم و دوباره شروع کردم به بالاو پایین کردن که صدای زنگ اومد من خشکم زده بود که فرزاد گفت نترس کامیاره رفتم درو باز کنم با اینکه دیشب جلوی کامیار گاییده شده بودم و خودشم منو گاییده بود از کامیار خجالت میکشیدم وقتی کامیار منولخت دید وفرزاد و اون شکلی رو زمین یهلحظه یه نیشخند زد ووسایل رو گذاشت توی آشپزخونه و سریع رفت تو اتاق خواب وقتی نگام به کیر فرزاد افتاد دیدم از حالت شقی در اومده یه خورده باهاش ور رفتم وقتی که دوباره شق شق شد رفتم روش نشستم و خیلی آروم شروع کردم به بالاوپایین کردن حالا فهمیده بودم که چرا تو ساک زدن فرزاد جلوی اومدن آب کیرش رونگرفت نگو آقا تصمیم گرفته بود یه دل سیر منو بگاد خلاصه بعد چند دقیقه پاهام خسته شد فرزادم که اینو فهمیده بود بهم گفت رو شکم بخوابم و خودشم پرید روم این قدر تند تلمبه میزدد که کمر درد گرفته بودم ولی اصلا این چیزا برام مهم نبود چون از بس حشری شده بودم غیر از لذت چیز دیگه ای رو حس نمیکردم وقتی نفسش به شماره افتاد فهمیدم که آخراشه طولی نکشید که دال کونم حس گرمی کردم و مثل دیشب فرزاد خودشو انداخت روی من ولی این دفعه مدت زمان بیشتری طول کشید تا از روم بلند شه وقتی بلند شد لباساشو پوشیدو منو بلند کردو یه لب ازم گرفت بعدش بهم درگوشم گفت که امروز غروب منتظرش باشم ولی این دفعه با کامیار کار داره وقتی این حرفو زد متعجبانه نگاش کردم تو دلم گفتم عجب کمری داری دوباره اومد جلوی گوشمو گفت اگه بهش کمک کنم منم میتونم کامیارو بگام اینو گفت و رفت وقتی صدای بسته شدن در اومد کامیار سریع اومد بیرون به هوای اینکه مثل دیشب بیاد کون مارو بگاد ولی این دفعه از این خبرا نبود چون دلم میخواست تا میتونم بکنمش چون نقشه کشیده بودم که اونو بگام ولی خودم بگا رفته بودم از گاییده شدن خودم توسط فرزاد دلگیر نبودم چون لذت برده بودم ولی چون کامیار منو گاییده بود حرصم گرفته بود سریع لباسامو پوشیدم وبه کامیار گفتم چون فرزاد منو بد گایید الن نمیتونم بهت کون بدم باشه برای بعد از ظهر اونم از همه جا بیخبر قبول کرد منم منتظر بودم که بعد از ظهر بشه و فرزاد بیاد تا کامیار و رو مثل خودم بگا بدم.از اینکه سرتونو درد آوردم عذر خواهی میکنم اگه از داستانم راضی بودین با نظرهاتون مارو شرمنده خودتون کنین اگه از داستانم خوشتون اومده باشه و دلتون بخواد منم ادامه داستان رو براتون مینویسنمبا تشکر sam

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *