نمیتونستم بگم دایی چیکار میکنه

0 views
0%

این بغض شاید تو دل هر ادمی تو ایران باشه پسر و دخترهم نداره ولی خیلی ها درگیرش شدند و هیچی نگفتند.یازده سالم بود داغی آفتاب صورتمو میسوزوند از گرما مقنعمو به پشت انداختمدر مدرسه منتظر پدرم بودم وایساده بودم که یه مرد گنده رو جلوم دیدم سرمو بالا اوردم دیدم دایی محسن(پسر داییم بود 24سالش میشد)گفت دایی جون بابات امروز زنگ زد گفت من بیام دنبالت گفتم پدرم کو؟خالت حالش خوب نبود بردنش رشت(بیمارستان شهرمون نمیشه روش حساب کرد)سوار ماشین شدم و آهنگ خراطها گذاشته بود(اونموقع مد بود با فرق وسط پسرها)گفتم دایی من خونتون نمیام فردا امتحان ترم دارم نصف کتابم مونده بیام اونجا سپهر اذیتم میکنه مادر هم غروب برمیگرده دگ(خاله ام به خاطر مریضی اش خیلی پیش میومد که ببرنش بیمارستان و برام عادی بود که غروب برگردن)منو رسوند دره خونه و رفتم بالا به مادرم زنگ زدم و گفتن که تا غروب برمیگردن و بهش گفتم که غذا ندارم و اونم کلی فحش به خانم داییم داد که اینقدر بی فکرهیه ربع بعد که داشتم میوه های یخچالو میخوردم زنگه درو زدن درو که وا کردم محسن بود با یه قابلمه غذا دستش گفت که مامانش نذاشته که بشینه و گفته زود باید غذا رو ببری سفره رو پهن کرد و به من گفت که بچینم.غذارو که خوردیم اون دراز کشید و منم رفتم پا درسمهمون جوری که دمر داشتم میخوندم چشمم افتاد به شلوار داییم که برامدگی داشت خیلی اومده بود بالا خیره شده بودم بهش که یهو نگام کرد منم که کلی خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم اونم دوباره دراز کشید زیر چشمی نیگا میکردم ای وای چی میدیدم دایی کیرشو از شلوار دراورده بود هم خجالت میکشیدم هم کنجکاو بودم سرمو انداختم پایین رفتم تو دستشویی با خودم حرف میزدم از دستشویی که درومدم دره دستشویی بود شلوارش هم پایین بود و کیرش مستقیم طرف من بود دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش من دستمو کشیدم عقب ولی اون منو کشوند طرفه خودش و کیرشو به دستم میمالید دره حموم بودیم و هیچ حرفی نمیزد یم من میخواستم خودمو ازاد کنم ولی اون منو سفت گرفته بود سر پا که وایساده بودم شلوارمو کشید پایین من خجالت میکشیدم زبونشو تو دهنش میچرخوند و صورتشو نزدیک کصم میکرد کونمو عقب دادم که نتونه بخوره یه دستشو گذاشت پشت کونم همون یه دستش اندازه کله کونم بود هل میداد جلو لباسامو دراورد منو دره حموم گذاشت زمین موکتش زبر بود و کونم رو اذیت میکرد کیرشو میمالوند به تموم بدنم و با کیرش رو سوراخ کونم رو فشار میداد اونقدر فشار میداد که منو رو به بالا هل میدادهر دو پامو با دستش گرفت و کیرشولای پام گذاشت و با عقب جلو ابش رو ریخت تو دستش شلوارشو کشید بالا و رفت کاش همون غروبش به پدرم قضیه رو میگفتمتا به خودش اجازه دوباره رو نمیدادولی من این کارو نکردم اون هی تکرار میکردبه بچه هاتون یاد بدید که همه چی رو بهتون بگننوشته مهدیس

Date: January 19, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *