سلام.من هم مثل بقیه دوستان سایت داستان سکسی که داستانهای سایت داستان سکسی را میخوانند وبعد داستانهای را که براشون اتفاق افتاده را مینویسند . من هم تصمیم گرفتم خاطرهای را که با دختر داییم داشتم بصورت داستان بنویسم؟ من اسمم همایونه والعان25 سالمه این داستان بر میگرده به چند سال پیش اون موقع من 15سالم بود ودختر داییم که اسمش پریاست 13 سالش بود.من تو دوران تحصیل چون درسم خوب نبود پدرم منو از مدرسه بیرون کرد وبرد در یک کارگاه میکانیکی شاگرد مکانیک شدم.یکروز دم ظهر برای استراحت ونهاررفتم خونه طبق معمول رفتم تو خونه انباری تالباسامو عوض کنم اینم بگم انباری ما شکل ال انگلیسیه.یک اینه قدی شکسته داشتیم که گذاشته بودمش تو انباری وهر وقت که میرفتم لباسامو عوض کنم تو اینه یکم با کیرم بازی میکردم تو اینه به کیرم نگاه میکردم وخوب براندازش میکردم.اون روز دختر دایی پریا توی انباری بود نمیدمنم چرا.وچون انباری شکل ال بود ندیده بودمش مثل همیشه که من لباسامو در اورده بودم تو اینه باکیرم بازی کردم کرمم خوب راست شده بود .ومن از همه جابی خبر که پریا جون داره دید میزنه.همین جور که تو اینه باکیرم بازی میکردم یکم عقب تر رفتم تا از دورتو اینه به کیرم نگاه کنم.که ناگهان پریا رو دیدم خشکم زده بود اونم یک نگاهی به کیرم زدو سرش رو انداخت پایین ومن هم سریع لباسامو پوشیدم واز خجالت از اتاق بیرون زدم .وقتی از اتاق بیرون شدم دیدم عمووزن داییم همراه باباو مادرم تو اتاق پذیرایی دور صفره نشستن ومامانم پریا جونو فرستاده بود تو انباری تا براشون ترشی بیاره .اون موقع فهمیدم داستان چیه وپریا جون هم هیچی بروی خودش نیاورد خلاصه اون روز تموم شدومن هم همه چیزرو فراموش کردم.از این موضوع 2سالی گذشته بود.یه شب داییم خانواده ماروبرای شام خوردن به خونشن دعوت کرد وماهم اون روز غرب رفتیم خونشون پرا چشمش که به من افتاد شرس رو انداخت پایین وبامن سلام و اهوال پرسی کرد پیش خودم گفتم عجب حیایی داره این دختر.بعدش رفتیم توی اتاق همه ما نشسته بودیم وپریا داشت پذیرایی مکردتا اون لحظه توفکر سکس باپریا نبودم وقتی پریا برای من چایی اورد دیدم سرش پاینه ولی داره یک جایی رو دید میزنه .خط نگاهش رو که گرفتم دیدم داره طرف کیرمو دید مزنه مخم صوت کشید خاطره 2سال پیش یادم امد پیش خودم گفتم حتما پریا داره به اون فکر میکنه اینجا دیکه فکرای موضی به سرم زد وتو فکرسکس باپریا شدم ولی چطوری؟خلاصه شامروهم خوردیم مادرم بازن داییم رفتن تو اشپز خونه تا ظرفها رو بشورن باباو داییم دیدن سرشون خلوت شده رفتن سر حرفای خسوسی وعموم به من گفت با پریا برو تو اتاقش یکم باهاش ریاضی کار کن چون ریاضی پریا ضعیف بود.با پریا جون رفتیم تو اتاقش تا اینجا 50 درصد کار حل شد یعنی یک موقعیتی که منو پریا تنها باشیم.در اتاقشو پریابست ورفتیم سردرس ومشق در عین حال که با پریا درس کار میکردم کیر منم راست شده بودزیر چشمی که به پریا نگاه میکردم دیدم یکچشمش تو درسه یک چشم دیگش رو کیر منه به خودم میگفتم که چطوری مخشو بزنم اگه من در مورد اون اشتباه فکر کرده باشم چی خلاصه شهوت از من زور شد و دلم را زدم به دریا.به پریا گفتم یک چیزی را میخوام بهت نشون بدم گفت چی میخوایی نشونم بدی.گفتم یک چیزی که خیلی دلت میخواد ببینی.گفت از کجا میدونی من دلم چی میخواد.گفتم حالا بمبند .گفت پس نشونم بده ببینم .گفتم اینجوریکه نمیشه تو باید چشماتو ببندی.گفت باشه اون چشماشو بست من هم کیرمو دراوردم دستشو گرفتم و گذاشتم کف دستش ناگهان دنیا برام تیره تار شد یک حس عجیبی داشتم بقدری کیرم شق کرده بود که نبض کیرمو تودستش حس میکردم یک دست گر مو لطیف .بعد بهش گفتم میتونی حدس بزنی این چیه .درعین حال که رنگش پریده بود باصدای لرزان گفت نمیدونم چیه. منم دست دیگشو گرفتم وخایه ها مو گذاشتم کف دستش این دفعه دیگه از لذت داشتم میموردم بعد بهش گفتم حالا چی میتونی حدس بزنی بهم گفت نه نمیدونم گفتم یکم بمالش اون هم دستشو یکم فشارداد بعد بهش گفتم حالا چی گفتنه اینم بگم پریا تواین مدت داشت زیر چشمی به کیرم نگاه میکردو وانمود میکرد که مثلاچشماش بستس بعدش من به پریا گفتم پس من چشمامو میبندم وتو چشماتو باز کن گفت باشه من چشمامو بستم وزیرچشمی داشتم دید میزدم پریاچشماشو باز کرد درست حسابی داشت نگاه میکرد که مبادا چیزی ازدستش در بره ومن بهش گفتم فهمیدی چیه گفت اره حالا فهمیدم پریا گفت که از کجا فهمیدی که دلم کیر میخواد گفتم از نگاهات بعد بهش گفتم اجازه میدی چشمامو باز کنم اونم گفت اجازه منم دست تواست.بااین جواب پریا فهمیدم که اونهم بدش نمیاد که بامن سکس داشته باشه ولی موقعیت خونه برای سکس مناسب نبود به پریا گفتم پس پدر مامانامون چی اونا که تو خونه هستند نمیشه که باهم سکس داشته باشیم .پریا گفت نگران نباشم چون در اتاقش توری هست که فقط از داخل اتاق باز میشه وازبیرون باکلید ومن کلیدو برداشتم اینو که پریا گفت خیالم راحت شد واز جام بلند شدم اونم پاشد وهمدیگرو بغل کردیم لباشو کردم تو دهنم یکم خوردمشون چه لبای خوشمزهای وبعد پیرهنشو انداختم بالا و سینهاشو میخوردم پریا هم داشت حسابی حال میکرداومدم پاینترشلوارشو یکم پایین کشیدم وشروع کردم به خودن کسش خیلی خوشمزه بود حسابی اب انداخته بود همینجور که مشغول لیسیدن چوچولش بودم دیدم داره اهو نالش محله ورمیداره بهش گفتم یواش ترالعان همه میفهمن بهم گفت داره خوشم میاد دست خودم نیست منم بهش گفتم خودتو کنترل کن یکم لیسیدنمو تندتر کردم دیدم دهنم پراب شد پریاجون به اورگاسم رسیده بود بعدش منم پریارو روی تخت خوابوندمش وسوراخ کونشو لیس زدم تا جا باز کنه کیرمن که داشت میترکیدرا گذاشتم روی سوراخ کونش و یکم فشاردادم پریا هم یک اخ گفت وگفت درد میکنه تور بخدادربیار منم دلم براش سوخت و کیرمو گذاشتم لای پاش وسر کیرم به چوچولش میخوردوحسابی حال میکردتااینکه حس کردم داره ابم میاد کیرمو گرفتم کف دستم ابمو ریختم روی کمرش وسریع پاکشون کردیم وخودمونو راستو ریست کردیم و یک بوس ابدار ازهم گرفتیموازش برای سکسهای بعدی قول گرفتم پریا هم گفت من مال توهستم هر موقع موقعیت پیش امد باشه این بود یکی از خاطرات مننوشته همایون
0 views
Date: November 25, 2018