نوجوان ها هم آره داداش!

0 views
0%

سلام به همگی من شایانم و 18 سالمه و میخوام یه داستانی رو تعریف کنم که شاید عجیب باشه.آها راستی اگه خواستین فحش بدین تنها چیزی که میتونم بگم اینه که به کــــــیرم.کس کش اومدم داستان تعریف کنم به جای اینکه تشکر کنی فحش میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیخیال.میخواین باور کنید میخواید باور نکنید بازم چـــــی؟ آفرین (به کیـــرم) .یه روز من از دبیرستان (البته پیش دانشگاهی هم هست) داشتم برمیگشتم خونه که دوستمو دیدم البته 15 سالشه .دوستیمونم بخاطر اینه که همسایه هستیم و پسر شیطونیه و خوش تیپم هست یکمی هم بهش حسودیم میشه.ولی از اون زرنگای روزار لامصب دوست دخترم زیاد داره (باید بگم که فکر نکنید نوجوونا بچن یا دهنشون بو شیر میده. اونا هم آدم شدن با ما) بگذریم.اسم دوستم پوریا و همونطور که گفتم 15 سالشه دیدمش اونم از دبیرستان داشت میرفت خونه که تو راه با هم حرف زدیم که بحث کشیده شد به سکس.میدونستم که دوست دختر داره ولی نمیدونستم که تا حالا سکس داشتهکردی؟؟_چی؟؟؟؟؟ کردی یا نه دیوونه؟؟_منظورت چیه که کردم یا نه؟؟؟؟؟(یکم موند که چی بگه که من کسخلو بفهمونه) ســکـــــس دیوانـــــه(یکمی بلند گفت)_آروم دیوونه چرا داد میزنی؟؟؟بیخیال باباااا_اگه مردی بلندتر بگو(فکر نمیکردم بگه)ســـــــکـــــــــس(بلند گفت واقعا)_دوست دارم ولی کی میاد به من کون بده.(با اینکه بلند گفت ولی نمیدونم چرا منم بیخیال شده بودم) (من دوستام بهم میگن که قیافت خوبه ولی دوس دارم یه دختر بهم بگه.البته دختر خالم حرف دوستامو تایید کرده)میخوای امتحان کنی؟؟_برو پدر تو هم دلت خوشه.(یکم مکث کردم و الکی گفتم آره) به یک شرط_چه شرطی؟باید مهمونم کنی همین الان بریم ساندویچی_باشه بریم (خودمم گرسنم بود)(البته جون خودشو قسم خورد که فردا شب یکیو میگاییم) با هم رفتیم ساندیویچی.(یه کیر خری خوردیم دیگه.) بعدش شمارشو بهم داد که فردا قرار بزاریم. دو تامون رفتیم خونه.تو را همش تو این فکر بودم که واااااای میخوام یکیو بکنـــم که کیرم شق شده بود. یه اقایی هم داشت رد میشد که کیر شق مارو دید.اصلا واسم مهم نبود فقط به این فکر بودم که چه حالی بده فردااااااااشب. شس همون روز بهش زنگ زدم گفتم پوریا کجا میخوایم بریم رو کار؟؟؟ جایی داری یا نه؟؟ گفت مادر و پدرم رفتن اهواز آجیمم که باهامون همراهه. یه لحظه کپ کردم گفت چیه نکنه خجالت میکشه؟؟؟ گفتم یعنی آجیتم میخوای بکنی؟؟؟ گفت نه خواهرم مال تو حداقل یکم غیرت دارم که خواهرمو نکنم. گفتم پس تو چی؟؟ گفت من عسل جونمو دارم. یکم تعجب کردم بعد گفت که دوست دخترمه بابا…. گفتم پوریا کجا همدیگرو ببینیمو ساعت چند؟؟… همونجا که همدیگرو دیدیم ساعت 7 شب اکی دادم و خداحافظی کردیم. ساعت 630 از خواب بر عکس بقیه ی روزا راحت بیدار شدم.رفتم سر کلاس. اصلا به درس توجه نمیکردم که دبیر گفت برو دست و صورتتو بشور و بیا.خوشبختانه با این دبیر کس تیوپ 3 زنگ درس داشتیم که زنگ دوم کار واسش پیش اومدو رفت منم تو کونم عروسی بود. خلاصه رفتم خونه تاااااااااااااااا ساعت 630 شد منم گوشیمو گذاشته بودم رو ساعت 630 که زنگ بزنه (البته دوش گرفته بودم و دندونامو مسواک زدم)تا رسیدم دیدم وایساده منتظرم زود رفتم سلام کردیم و…… رفتیم به سمت خونشون. استرس داشتم آخه بار اولم بود-گفتم پوریا من بار اولم هاااا ی…یککمی میترسم. خندید و گفت بزار تو و عقب جلو کن همین . یکمی خندم گرفت خودمم و گفتم آخه خواهرته واسه همین یکمی…. گفت عیبی نداره اونم بار اولشه یکمی راحت شدم گفتم خوبه که حداقل یه وجه اشتراکی داریم.(البته اونا 2 تاخونه دارن که اینی که داشتیم میرفتیم دور تر بود و هر وقتی که مهمون داشتن میبردنشون اونجا کلا وضع مالیشون توپ) وقتی رسیدیم کلید باهاش بود درو باز کرد. رفتیم تو عجب خونه ای داشتن کس کشااااااا. وقتی رفتیم تو دیدم 2 تا دختر هلوووو یکی 15 سال که عسل بود (چشمای درشت مشکی نگاش میکردی آب میشدی.موها قهوه ای تیره که اتو کشیده بود) اون یکی که خواهر پوریا بود 17 سالش بود 23 بار دیده بودمش خیلی خوشکل بود اسمشم آیدا بود که وقتی منو دید یه مکث کوتاه کرد (یه جورایی حس کردم ازم خوشش اومده) من که دل تو دلم نبود سلام کردیمو پوریا کسکش رفت تو بقل عسل جونش که یه لبم ازش گرفت. همون موقع یادم اومد که خوب شد مسواک زدمااا.من موندم و آیدا. آیدا خودش اومد دستمو گرفت برد تو اتاقش دختر ارومو بی نظیری بود اون زود تر رفت من که وارد شدم خیلی زیبا گفت درو پشت سرت ببند درو بستم اومدم که رومو کنم طرف آیدا یه دفعه اومد تو بغلم خودش لبشو گذاشت روی لبــم گرمای بدنشو کاملا حس میکردم لباش داغ بودنننننننن. بدنم حس کرم مثل اتیش شده(پوریا گفت بار اولشه راست میگفت ولی این کارارو خوب بلد بود) منم دیگه خجالتو گذاشته بودم کنار. لبای همدیگرو میخوردیم جاتون خالی خیلی حال میداد یکم که دقت کردم دیدم اتاق مادر و باباشه تخ 2 نفره بود. اول اون لباسه منو در اورد بعد گفت دیوونه تو هم لباس منو درار دیگه. منم همونکارو کردم. وای خدا چی میدیدممممم؟؟؟؟؟ یه بد سفید عالیییییی یه سفیدی خاصی داشت. وای سوتینش گلبه ای بود درش اوردم وای 17 سالش بود ولی عجب سینه های نازو بزرگی داشت. بی اختیار انداختمش روی تخت حمله ور شدم بهش و سینه هاشو میخوردم. خیلی لطیف بودن. بگذریم اومدم پایین یه کس خوشکل سفید که وقتی بازش کردم لاش رنگ صورتیه خیلییی خوشکلی داشت زیاد دوس نداشتم لیس یا بخورم ولی دلم نیومد یکمی لیس زدم که دیدم صدای آیداو در اورد اه و ناله میکرد منم بیشتر شیر میشدم بعد گفتم ساک میزنی برام؟؟ قبول کرد بلد نبود ولی حس کردم پایان گرمای بدنش توی کیرم خالی شد خیلی حال داد تجربه ی عالی بود. رفتم سراغ کون قلمبه ی خوشکلش دیدم انگاری خودشم دوس داره که جلومو نمیگیره. بهش گفتم قمبل کن اونم کرد وااای چی باسن خوشکلی 2 تا سوراخ خوشکل که من به کسش اصلا کاری نداشتم (میدونید دیگه خودتون) گفتم کرم داری؟؟ دوس ندارم تف بزنم همینو که بهش گفتم برگشتو یه لب ازم گرفت و بهم گفت پیشم میمونی؟؟ گفتم تا آخر عمر برگشت به حالت قبلیش یه حسی بهش پیدا کرده بودم عاشقش شده بودممم (منظورم اینکه یه علاقه ی خاصی بهش پیدا کردم) کرم زدم به کیرم سرشو گذاشتم دم سوراخش آروم فشار دادم . اه اه میکرد. فقط میتونم بگم که خیلی ناز بود. بیچاره میخواست جلوی خودشو بگیره که بهم خوش بگذره اینو خودش بعدن با ناز بهم گفت. وای خیلی حال میداااااااد یکم عقب و جلو کردم که جا افتاد یکمی تلمبه ذدم که آب اولیه ام اومد کیرمو در اوردمو خالاش کردم دوباره آروم کردم تو باسنش اهو ناله میکرد منم از اینکارش خیلی خوشم میومد تا نزدیکای 10 مین من تلمبه میزدم که ابمو همون تو خالی کردم. با شیطنت گفت ای کلک زحمتش رو نکشیدی درش بیاری؟؟؟؟ خیلی آروم ازش معذرت خواهی کردم که نو در آغوش گرفت و بهم گفت که دوسم داره. پــایــانــــ (میخوای فحش بدی؟؟ به کیرم بده ههههههه) الانم خیلی همدیگرو دوست داریم. کاملا این داستان حقیقت داشت. لطفا نظر بدید.نوشته‌ شایان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *