اسم من نوید هست 25 سالمه قدم 173 هست و وزنم 83 اهل ورزش و بدنسازی هم نیستم یه هیکل معمولی با یکم شکم . این خاطره مال پارسال هست که ارشد قبول شدم و واحد پیش نیاز خوردم و همونطور که میدونین معمولا کلاس های پیش نیاز با کارشناسی ها با هم هست . تو کلاس چند تا دختری که بودن از پوشش های مختلف بودن چادری مانتویی معمولی و مانتو باز . استاد به ما ارشدا گفته بود چنان چه سر کلاس هم نیاین و آخر کار جزوه رو تهیه کنین بیاین امتحان بدین کمک میکنه نمره پاسی رو بیاریم . من برنامه کلاسیم جوری بود که این کلاس پیش نیاز بین دوتا دیگه از کلاسام بود و اگرم نمیخواستم برم سر کلاس باید تو دانشگاه الکی میچرخیدم این بود که سر کلاسا میرفتم معمولا . جلسه سوم خالم رفته بود بیمارستان برای عمل نتونستم برم دانشگاه چون میخواستم مادر رو ببرم بیمارستان . جلسه چهارم که رفتم از این پسرای همکلاسیم پرسیدم که کدومشون جزوه رو دارن ولی یا خیلی بد خط بودن یا ننوشته بودن که به بهونه جزوه برن شماره بدن. دیگه منم دیدم که باید از یکی از دخترا بگیرم یا بیخیال شم . رفتم پیش یکی از دخترا گفتم میبخشید شما جزوتون کامل هست من جلسه پیش نبودم گفت منم میخوام از مریم بگیرم گفتم مریم خانم کی هستن اشاره کرد که اون دوستش که چادری هست تشکر کردم . دو دل بودم که نکنه شر بشه قبلا دیده بودم این چادری ها خیلی بد برخورد میکنن . دیگه رفتم گفتم خانم زارع من شریفی هستم جلسه پیش نبودم میخواستم ببینم شما جزوتون کامل هست میشه یه کپی از روش بگیرم ؟ که بنده خدا خیلی ریلکس دفتر پاپکوش در آورد جزوه سه جلسه رو داد منم تشکر کردم و گفتم شما بعد از این کلاس کجا کلاس دارین برم کپی بگیرم جزوتون بیارم ؟ گفت طبقه اول کلاس 112 هستم . منم رفتم کپی کردم و آوردم در کلاس جزوه رو دادم بهشو و تشکر کردم . هیچ وقت فکر نمیکردم که یه روز بتونم مخ یه چادری بزنم. از مریم براتون بخوام بگم قدش 165 هست سینه هاش 70 تو پر هست چادر عربی کس کش میپوشه از نظر من خوشکله آرایش ملایم میکنه البته وقتی میاد دانشگاه آرایش میکنه نه وقتی از خونه میاد بیرون چون خانوادش بد میدونن. جریان آشنایی ما با همین جزوه گرفتن شروع شد نمیدونم شما به قسمت اعتقادی دارین یا نه ولی من به نظرم خدا مریمو سر راهم قرار داد که یکم سر به راه تر شم و سر و سامونی به زندگی بدم. کلاس من ساعت 8تا 3 بود 8تا 10 کلاس اول 10 تا 12 کلاس دوم و 1 تا 3 کلاس سومیم و از اونجایی که کلاسای ارشد معمولا چهارشنبه و پنج شنبه برگذار میشه این کلاس پیش هم پنج شنبه گذاشته بودن که هم ارشدا و کارشناسی ها بتونن با هم بگیرن این کلاس رو و تداخل نداشته باشه. از جزوه مریم بگم که خیلی خوش خط و چند رنگ نوشته بود و تمیز بعدها فهمیدم که تو خونه پاکنویس میکرده البته همون جزوه سرکلاسیشم از جزوه من خیلی تر و تمیز تر و بهتر بود. من با این که خودم جزوه مینوشتم ولی بازم از مریم جزوه رو هر جلسه میگرفتم میبردم کپی میکردم و این شده بود کارم هم خطش دوست داشتم هم به این بهونه میدیمش و یه صحبی با هم میکردیم . به بهونه های مختلف کپی ها رو میبردم پیشش که مثلا فلان مسئله چجوری حل شده و سوال میپرسیدم که صدای نازشو بشنوم . دیگه این کار شده بود عادت . جلسه دهم که جزوه رو ازش گرفتم بردم کپی کنم نرسیدم ببرم بدمش گفتم بعد کلاس میبرم میدمش ساعت 3 رفتم در کلاسش تعطیل شد جزوه رو بهش دادم و تشکر طبق معمول گفتم حالا اگه سوالی بود جلسه بعد مزاحمتون میشم اونم گفت خواهش میکنم این چه حرفیه شما مراحمین . خدا حافظی کردم و رفتم سمت پارکینگ که ماشین بیارم تا ماشین روشن کردم و کولر زدم تا خنک شه یکم زمان گذشت راه افتادم برم بیرون در دانشگاه دیدم مریم تو آفتاب وایساده منتظر تاکسی ولی اون موقع که تاکسی گیر نمیومد . رفتم جلو گفتم بفرمایین من میرسونمتون گفت نه مزاحم نمیشم گفتم چه مزاحمتی من همیشه مزاحم شما میشم که . دیگه گفت تا سر خیابون فقط مزاحمتون میشم که اونجا اتوبوس هست میبردش تا خونشون. سوار شد رفت عقب نشست . من یه 405 شیشه دودی دارم البته نه درصد بالا. گفتم به سلامتی خونتون کجا هست گفت همت منم گفتم اه پس نزدیکیم ما هم معلمیم . گفت نه مزاحم نمیشم گفتم تعارف نکنین من مسیرم هست دیگه قبول کرد تو راه که داشتیم میرفتیم دیدم یه آینه از تو کیفش در آورد و با یه دستمال آرایشش پاک کرد. برام جای تعجب داشت که مگه میشه هنوزم دخترایی باشن که حالا از خانواده حساب ببرن و اینجوری یکم آرایشم نتونن بکنن. اونروز سر همت پیاده شد تو راه ازش پرسیدم که صبح ها چه ساعتی از خونه میاد بیرون گفت 7 اگر کلاس داشته باشه . پرسیدم چه روزهایی کلاس دارین گفت دوشنبه تا پنج شنبه. تصمیم گرفتم روز دوشنبه با این کلاس ندارم بیام و اگه دیدمش سوارش کنم به این بهونه بیشتر ببینمش . کم کم بدون این که بخوام به طرفش جذب شده بودم مریم با بقیه فرق داشت با این که حرف زدنمون کاملا رسمی بود ولی بازم به نظرم بهترین دختر دنیاس و از صحبت کردن حتی با عشوه و ناز خیلی از دخترا برام جذاب تر و آرام بخش تر هست. دوشنبه شد پاشدم ماشین برداشتم و رفتم جایی که پیادش کرده بودم وایسادم هنوز 7 نشده بود تا ساعت 7.10 وایسادم نا امید شده بودم گفتم لابد رفته یا شایدم مریض شده نمیاد . از این که از خوابم زده بودم که مثلا بیام باز ببینمش کسی که نه شمارش داشتم نه هنوز باهاش صمیمی شده بودم داشتم کم کم بی خیال میشدم برم خونه یا برم یه دوری بزنم برگردم خونه که دیدم از یه کوچه جلوتر اومد بیرون داره میره به سمت ایستگاه اتوبوس .ماشین روشن کردم رفتم جلوتر وایسادم پیاده شدم گفتم سلام خانم زارع دارین میرین دانشگاه گفت سلام آقای شریفی خوبین آره دارم میرم دانشگاه . منم گفتم بفرمایین منم دارم میرم دانشگاه دیدمتون . گفت نه مزاحم نمیشم گفتم این چه حرفیه بفرمایین. سوار شد این بارهم باز رفت عقب نشست . پرسیدم امروز تا چه ساعتی کلاس دارین گفت امروز یه کلاس دارم ساعت 10 منم از خدا خواسته گفتم چه خوب منم کارم تا همون موقع بیشتر طول نمیکشه وای میستم با هم برگردین. گفت نه دیگه مزاحم شما نمیشم و از این تعارف های مرسوم گفتم نه من که ماشین داره میاد چه پر چه خالی شما هم که همسایه هستین دیگه قبول کرد باهم برگردیم. تو راه که داشتیم میومدیم آینشو از تو کیفش در آورد و یکم رژ کم رنگ زد و گذاشت تو کیفش. فقط یه کرم زده بود . کم کم داشت شصتم خبر دار میشد که این تو یه سری محدودیت ها هست که این مدلی وگرنه مگه رژ لب چیه که میزنه بعد پاک میکنه. رسیدیم دانشگاه تو پارکینگ که میخواست پیاده شه گفتم یه لحظه شمارمو رو یه کاغذ نوشتم و دادم بهش گفتم کلاستون تموم شد اگه تو ماشین نبودم یه اسمس بدین . ازم گرفت شماره رو گذاشت تو کیفش منم که تو دانشگاه کاری نداشتم دوساعت باید میچرخیدم تا کلاس مریم تموم بشه . دیگه رفتم تو کتابخونه نشستم با موبایلم بازی میکردم و تو اینترنت میچرخیدم که دیدم ربع ساعت مونده به 10 پاشدم رفتم به طرف پارکینگ که دیدم یه چادری داره میره به طرف پارکینگ فهمیدم مریم هست با فاصله رفتم دیدم رفت نگاه ماشین کرد دید من نیستم برگشت که بره تو خیابون با ماشین بره منو باش فکر میکردم حالو بهم اسمس میده میگه کجایی . دیگه رفتم جلوش گفتم اه کلاستون تموم شد گفت آره دیدم تو ماشین نیستین گفتن شاید کار داشته باشین گفتم مزاحمتون نشم خودم برم . منم گفتم این چه حرفیه مریم خانم ما رفیق نیمه راه نیستیم . این اولین باری بود که اسمشو صدا میزدم بنده خدا قرمز شده بود گونه هاش از خجالت گفت اسم منو از کجا میدونین ؟ گفتم اولین باری که میخواستم بیام ازتون جزوه بگیرم دوستتون اسمتون گفت . منم نوید هستم اینم بگم که نگین فقط خودش اطلاعات جمع میکنه هیچی بروز نمیده. گفت این چه حرفیه آقا نوید نفرمایین. یکم یخش آب شده بود و این سرخی گونش خیلی نازترش کرده بود. رفتیم طرف ماشین گفتم بفرمایین جلو عقب بده گفت آخه یهو یکی میبینه زشته فکر بد میکنن. گفتم نه پدر شیشه ماشین که دودی کی میبینه. دیگه با اصرار اومد جلو نشست . ولی معلوم بود معذب هست و تو رودرواسی قبول کرده . منم دیدم اینجوری هست پرده دودی شیشه جلو رو کشیدم گفتم اینم واسه این که خیالتون راحت باشه ازم تشکر کرد و یکم خیالش راحت شد. تو راه که میرفتیم منم آروم میرفتم که به این بهونه بیشتر پیش مریم باشم. باز همون کار همیشه و پاک کردن آرایشش موقع برگشت. این بار دلو به دریا زدم و گفتم مریم خانم یه سوال بپرسم ناراحت نمیشین ؟ اگرم سوالم بد بود نخواستین جواب ندین نشنیده بگیرینش. گفت خواهش میکنم بپرسین باشه اگه دوست نداشتم جواب نمیدم. گفتم ببخشیدا فوضولی هست ولی یه چیزی که هست شما وقتی میخواین برگردین آرایشتون پاک میکنین دلیل خاصی داره برادرتون یا خانواده مشکلی دارن با آرایش؟ این سوال رو که کردم مریم آهی کشید و گفت چی بگم والا . انگار که بغض چندین سالش بشکنه شروع کرد به درد دل کردن و گفتن دلیلش. گفت که خانوادش مذهبی هستن و بد میدونن دختر تو کوچه رژ لب بزنه و خب خودش دوستداره که یه آرایش ملایمی بکنه ولی موقع خونه رفتن پاکش میکنه که بهش گیر ندن. من گفتم ما هم خانوادمون نیمه مذهبی هستیم ولی نازنین (خواهرم) آرایش میکنه مو هم بیرون میذاره دیگه رژ لب و آرایش یه چیز عادی شده. گفت آره ولی خب خانواده مجبورم میکنن که چادر بپوشم و آرایش نکنم وگرنه خودم دوستدارم مانتویی باشم. دیگه رسیدیم و پیاده شد و ازم تشکر کرد که به درد دل هاش گوش دادم منم گفتم فردا ساعت 7 میبینمت و خداحافظی کردم ازش و رفتم. فردا همین روند طی شد و تو دانشگاه بهش گفتم مریم خانم کلاست تموم شد اگه نبودم یه تک بزن یا اس بده میام پارکینگ اونم تشکر کرد و رفت سر کلاسش . ظهر ساعت 12 اینا بود که یه اسمس از یه شماره ناشناس اومد که سلام کرده بود و گفته بود من زارع هستم کارت سلفم شارژ نداره این نزدیکی ها بیرون بر خوب میشناسین؟ منم که از خدا خواسته منتظر همچین فرصتی بودم گفتم منم دارم میرم بیرون بیاین پارکینگ با هم میریم. اومد و گفت فقط لطفا تو ساعات غیر از دانشگاه بهم اسمس ندین اگر سوالی یا کاری داشتین تو واتس آپ پیام بدین. گفتم باشه بعد برام گفت که گوشیش رمز نداره و یه موقع تو خونه پیش گوشیش نباشه و اسمس چیزی بیاد خانواده شک میکنن و از این محدودیت ها. بردمش یه رستوران خوب نزدیک دانشگاه و البته دنج سفارش دادیم و خوردیم موقع حساب کردن نذاشتم حساب کنه و مهمونش کردم که کلی اصرار داشت که پول غذاش بده ولی خب برای مخ زدن بد نبود. تو برگشت از رستوران مریم گفت چه جای خوبی بود همیشه شما میاین اینجا منم گفتم آره بهتر از اون غذای دانشگاه هست قیمتشم مناسبه جاشم که دنج هست . آدم باید خرج راحتیش کنه . گفتم هر روز که بودم شما هم موقع ناهار بیاین با هم میریم . مریم گفت به شرطی که دفعه بعد مهمون من باشین منم قبول کردم و این کار هم به رفت و آمدمون اضافه شد و عملا بیشتر وقتمون با هم بودیم تو ساعات استراحت . دیگه حالا شمارش هم داشتم اونم شماره منو سیو کرده بود البته به اسم نازنین که تو خونه کسی بهش شک نکنه منم که عکس پروفایل واتس آپم طبیعت بود مشکلی براش پیش نمیاورد. عصر تو راه برگشت از دانشگاه بهش گفتم که اگر سوالی داشتم تو واتس آپ بپرسم وقتایی که آنلاین هستین گفت آره مشکلی نیست چون هفته بعد امتحان میان ترم بود و منم درست و حسابی درس بلد نبودم و البته بیشتر دنبال بهانه بودم که با مریم صمیمی تر بشم. عصر بود دیدم آنلاین هست جزوه رو آوردم الکی از یه جاش سوال کنم که اونم بخواد توضیح بده . سلام کردم و گفتم ببخشید مزاحم شدم یه سوالی داشتم اگر وقت داشته باشین گفت خواهش میکنم بفرمایین من درخدمتم . سوال پرسیدم اونم گفت با ویس جوابتون میدم که نخواد این همه تایپ کنم گفتم هر جور راحتین هر وقت سوالی داشتم یا مینوشت توضیحشو یا ویس میفرستاد . منم متن خنده دار یا فلسفی دم دستم میومد براش میفرستادم . کم کم چت هامون از درس به سمت درد دل و این که چه کارا میکنه رفت و با هام راحت تر شده بود از اون حالت رسمی خارج شده بود و منم کم کم بهش میگفتم مریمم عزیزم و شده بود بهترین دوست و همراهش. یه بار تو برگشت از دانشگاه دیدم ناراحته و هیچی نمیگفت. دستمو آروم گذاشتم روی دستش گفتم عزیزم چی شده دستکش پارچه ای دستش بود دستاش از تو همون دستکش پارچه هم زیبا بود. که گفت تو خونه با داداشش بحثش شده و ناراحته از این که داداشش همش تو کاراش سرک میکشه و میگه تو این گوشی چخبره که همش سرت توش هست. دستشو تو دستم فشار دادم گفتم عزیزم دلم نمیخواد ناراحتیت ببینم اگه پیام دادن من واست دردسر میشه تا پیام ندم یا هر وقت کسی نبود پیام بده گفت همیشه هستن فقط شبا وقت خواب میتونم راحت پیام بدم که کسی مزاحمم نشه. منم گفتم خب این که مشکلی نیست من تا دیر وقت بیدارم هر وقت اونا خوابیدن پیام بده که اعصابتم خورد نشه تو خونه . گفت آخه اینجوری اذیت میشی گفتم نه عزیزم من راحتم اذیت هم نمیشم. اینو که گفتم انگار یه مشکل بزرگشو حل کردم لبخند رضایت اومد رو لب هاش. تو مسیر جلو یه بستنی فروشی وایسادم دو تا آب هویج بستنی گرفتم آوردم تو ماشین گفتم بیا اینو بخور اینقدرم زندگیو سخت نگیر . کلی خوشحال شد و ازم تشکر کرد که تو چقدر خوبی . از اون به بعد چت هامون شده بود ساعت 11 شب به بعد هم راحت تر چت میکرد هم شده بودم لالایی قبل خوابش . نزدیک های آخر ترم بود والبته تولد مریم هم روزی بود که کلاس نداشت گفتم سورپرایزش کنم بهش گفتم یکشنبه میتونی به بهونه کلاس جبرانی بیای بیرون بریم یه دوری بزنیم یه دو تا مسئله هم یادم بدی قبول کرد و قرار شد یکشنبه ساعت 10 بیاد همون ایستگاه اتوبوسه منم برم دنبالش . یکشنبه ساعت 9 رفتم یه کیک کوچولو گرفتم آوردم صندلی عقب با عطری که خریده بودم گذاشتم یه لباس هم انداختم روش که پیدا نباشه . مریم اومد و سوار شد سلام کرد منم طبق عادتم که هر کی سلام میکنه دست دراز کردم البته اونم روم زمین ننداخت دست داد میگفت چون دستکش دستش هست اشکالی نداره. رفتیم تو راه جلو یه سوپر مارکت وایسادم گفتم مریم میشه زحمت بکشی دو تا آب معدنی بگیری اینجا توقف ممنوع هست یهو جریمه میشم اونم گفت حتما تا رفت آب معدنی بگیره بیاد منم شمع گذاشتم رو کیک روشنش کردم تا در ماشین باز کرد گفتم تولدت مبارک عزیزم. انگار دنیا رو بهش دادن اومد تو ماشین نشست شمعا رو فوت کرد و کادوش دادم خیلی ازم تشکر کرد گفت کاش محرم بودی میتونستم ازت درست و حسابی تشکر کنم. آخه این اولین جشن تولدی هست که برام گرفته میشه و اشکش در اومده بود که من غریبه براش جشن گرفتم ولی خانوادش نه . منم به خودم جرات دادم دستم بردم جلو اشکاش پاک کردم اولش خودش میکشید عقب ولی بعد انگار کسی که طلسم میشه نرفت عقب . اشکاش پاک کردم و گفتم محرمیت به دله عزیزم نه چیز دیگه . دستشو گرفتم یه بوس رو دستش زدم گفتم تو محرم دل منی و منم محرم دل تو پس اینقدر خودتو اذیت نکن . چشماش به چشمام دوخته شد و انگار با چشماش بهم میگفت که منو ببوس یا شایدم برداشت من این بوده . کارد و بشقاب از صندلی عقب برداشتم دادم دستش گفتم نمیخوای کیک تولدت بخوری به ما هم بدی گفت وای اصلا حواسم نبود بشقاب گرفت کیک گذاشت توش شروع کردیم به خوردن یه بار هم من گفتم دهنتو باز کن کیک گذاشتم دهنش میگفتیم و میخندیدیم خیلی روز خوبی بود. بعدشم بردمش برسونمش خونه نرسیده به خونشون یه جا وایسادیم . گوشی موبایلم دادم دستش که برام یه فایل رو شریت کنه داشت تو گوشیش میگشت که فایل رو بفرسه سرش پایین بود لپشو بوس کردم گفت اگه هر روز دیگه بود یه سیلی میخوردی تا تو باشی بی هوا دختر مردم بوس نکنی . صورتمو بردم جلو گفتم عزیزم روز تولدت هست سیلی هم بزنی من حرفی نمیزنم چشممو بستم گفتم الانه که بزنه ولی دلم میگفت نمیزنه اونم صورتش آورد جلو صورتمو بوسید گفت مگه من دلم میاد که سیلی به عزیزم بزنم منم برگشتم پیشونیش بوسیدم تو چشماش نگاه کردم و گفتم عزیزم دوست دارم اونم گفت منم دوستت دارم صورتمو بردم جلو و یه بوس رو لبش زدم که دیدم چشماش بست دوباره لبمو گذاشت رو لبش وارد نبود معلوم بود تا حالا لب نداده . لبمو ازش جدا کردم چشماش باز کرد با چشمای خمار بهم گفت نوید گفتم جونم عشقم گفت منو ول نکنی من فقط تو رو دارم منم دستم گذاشتم رو دستش که روی رونش بود گفتم تا نفس میکشم ولت نمیکنم یه بوس دیگه رو پیشونیش کردم و گفتم تا آخر باهاتم. اونم گفت منم تاآخر باهاتم.اومدم تو بغلم گفت بغل تو امن ترین جای دنیاس واسم. گفتم حالا برسونمت خونه یا بریم دور بزنیم گفت نه بریم که کم کم خانواده زنگ میزنن . بردم جای همیشگی وایسادم که پیاده شه دستکشش در آورد دست بده پیاده شه دستش دیدم که ناخونش لاک زده بود دست سفید انگار برف با رنگ لام جیگری بهش گفتم حق داری دستکش میپوشی این دست زیبا باید تو دستکش پنهان بشه باهاش دست دادم و دستشو بوسیدم ازش خداحافظی کردم و اومدم خونه . شبش طبق معمول اومد واتس آپ به چت کردن ولی دیگه خیلی راحت تر شده بود چت هامون رومانتیک تر شده بود از همه چی برام تعریف میکرد از این که حتی تو روز چه کارا کرده . شده بودیم مثل نامزد ها که طاقت دوری همو نداشتیم. چت ها ادامه داشت تا رسیدیم به امتحانات پایان ترم روزها که درس میخوندیم شبا قبل خواب چت میکردیم چت هامون دیگه معمولی نبود از حموم رفتنش تا لباس زیراش و پریود شدن هاش خبر داشتم. تو امتحانا بود که خیلی نیاز داشتم حداقل یکی دستمالی کنم مریم که نهایتا یه بوس میداد و فکر نمیکردم بشه لاپایی کردش. مریم سوار ماشینم که میشد چادرش در میاورد وقت پیاده شدن میپوشید آرایشش برای من بیشتر بود زیر چادر معمولا شلوار لی یا پارچه ای میپوشید که رون هاش چسبون بود و پاچه هاش آزاد تر با مانتو کوتاه تا زیر باسن چسبون. اندام خیلی نازی داشت . دلم میخواست با تاپ و ساپورت ببینمش . بهش گفتم تو که چادری هستی چرا ساپورت نمیپوشی گفت که خانواده نمیذارن ولی اگه تو دوست داری برات میپوشم . منم فکر کردم این کار نمیکنه امتحان آخر بود صبح رفتم دنبالش یه شلوار لی گشاد پوشیده بود با مانتو کوتاه و چادر عربی کس کش سوار شد رفتیم امتحان دادیم وقت برگشت چیزی دیدم که حتی باورم نمیشد . بعد امتحان مریم رفته بود دسشویی شلوار لیش در آورده بود گذاشته بود کیفش . وقتی اومد سوار ماشین شد گفتم امروز انگار چادرت در نیاوردی گرمت نشه ؟ گفت گرمم بشه تو خنکم میکنی گفتم با کمال میل . چادرش در آورد دیدم به به چی میبینم یه ساپورت مشکی نازک پاشه که قشنگ شرتش هم زیرش پیدا بود گفت اینم به خاطر عشقم که نگی واست کاری نمیکنم. منم گفتم فدای تو بشم که اینقد مهربونی. گفتم پایه ای بریم یه جا زیر یه درخت تو طبیعت یا ناهار بزنیم بعد بری خونه گفت هر چی عشقم بگه منم صورتشو بوسیدم و راه افتادم یه جا نزدیک میشناختم که میشد غذا گرفت غذا گرفتم و سوار ماشین شدم رفتم یه جای دنج بیرون شهر که کسی مزاحممون نشه . رو کردم به مریم گفتم عزیزم این امتحان آخر بود و یه ماه تا ترم بعد شروع بشه همو نمیبینیم اینه که میخوام کلی ببوسمت که شارژ بشم . لپشو بوسیدم و گفتم اجازه هست که اونم گفت اجازه ما هم دست شماست آقا. یه پتو صندوق عقب داشتم آوردم انداختم پشت صندلی و گفتم مریم میای عقب اومد عقب نشست لبمو گذاشتم رو لباش شروع کردم لب گیری . لبشو میمکیدم زبونشو ت دهنم میجرخوند دیگه خوب وارد شده بود . دستم بردم زیر مقنعش و از سرش درش آوردم و دوباره شروع کردم به لب گیری دستمو کردم تو موهاش موهاش بلند خرمایی تا باسن مریم هست. همینجور که با موهاش بازی میکردم لبمو از لبش جدا کردم و لاله گوششو مک میزدم کم کم آه و اوه مریمم در اومده بود میگفت نوید نکن یکی میبینه شر میشه ها گفتم خیالت تخت بعدشم مگه یه بوسیدن چیه نگران نباش کسی نمیاد. دستم از رو موهاش برداشتم و گذاشتم رو سینش یه آه کشید فهمیدم رو سینش حساس هست از رو مانتو یکم سینشو مالیدم چشمای مریم خمار شده بود و حسابی حشری . منم از فرصت استفاده کردمو دکمه های مانتوش باز کردم زیر مانتو یه نیم تنه رنگ بدن پوشیده با یه ست مشکی دستم گذاشتم رو سینه هاش میمالیدم دیگه مریم تو حال خودش نبود و همش قربون صدقم میرفت منم داشتم گردنشو میخوردم بعد از گردنش اومدم پاینن تر و نافشو بوسیدم و سرمو گذاشتم رو سینش سرمو فشار میداد به سینش و میگفت بخور عشقم مال خودته دست میکشیدم رو بدنش حسابی کیرم سیخ شده بود و داشت تو شرتم خفه میشد از این شرت های کوچک چسبون پام بود حسابی کیر و تخمم گرم شده بود . مریمم دستش رو کمر میکشید و با موهام بازی میکرد منم از رو نیم تنه سر سینه هاش گاز میزدم که طاقت نیاورد و نیم تنه رو داد بالا دستم بردم پشت کمرش بند سوتین باز کردم که بتونم بدمش بالا . وقتی سوتینشو دادم بالا یه سینه سفید با نوک قهوه ای روشن سیخ جلوم بود نوک ممه چپشو کردم تو دهنم و به دست راستمم تف زدم با نوک اون یکی ممش بازی میکردم هی جابجا میشدم حسابی از خجالت ممه هاش در اومدم . مریمم همش اه و اوه میکرد میگفت بخور همشو بخور همینجور که ممشو میخوردم دستم کشیدم رو رونش و رونشو نوازش میکردم که دستم رسوندم لای پاش از رو ساپورت دستموکشیدم رو کسش انگار برق گرفته ها خودشو جمع کرد گفت میخوای چی کار کنی من دخترم فکرشو هم نکن . گفت نترس من هم اینقد بی غیرت نیستم که بخوام بدبختت کنم عشقم این مال شب عروسی هست و اینجا منطقه ممنوعه . با کلی حرف یکم آروم شد که فقط میخوام ارضا بشه و قول دادم که کاری به جلوش نداشته باشم . خوابوندمش رو صندلی عقب دوباره ازش لب گرفتم و رفتم یه مک محکمم به سینه هاش زدم همینجور دستم کردم زیر ساپورتش گفتم به به میبینم که خودتو خیس کردی گفت آره همش تقصیر تو هست . منی که هیچ پسری دستش بهم نخورده بود . گفتم فدات شم خانومم از رو شرت کسشو میمالیدم که باز اه و نالش بیشتر شد دستم بردم تو شرتش و براش میمالیدم حسابی لیز شده بود موهم نداشت انگار دمبه.گرم و لیز شده بود. مریمم که تو فضا سیر میکرد دستش برد از رو شلوار کیرمو گرفت گفت وای چه سفته گفتم مال خودته عزیزم . اینم بگم من کیرم خیلی بزرگ نیست و اغراق هم نمیکنم کیرم 17 سانت قطرشم اندازه نگرفتم بدونم. زیپ شلوارمو باز کردو از رو شرت کیرمو میمالید گفت میشه ببینمش گفتم چرا که نه نشستم مریم جونم اومد از کنار شرتمو کیرمو در آورد گرفت تو دستش گفت چه نازه گفتم قابل تو رو نداره عزیزم . من موهای کیرمو زده بودم و حسابی تر و تمیز بود گفتم نمیخوای طعم این سوسیس رو بچشی گفت نمیدونم معلوم بود تا حالا ساک نزده ولی فیلم پورن حتما دیده سر کیرمو یه بوس کرد و گفت قربون نوید کوچولو که اینقد داغو سیخه . سر کیرمو کرد تو دهنش و نگه میداشت و مک میزد و هی در میاورد منم با موهاش بازی میکردم دست میکشیدم به بدنش و سینشو میمالیدم با این که دندونش میخورد به کیرم ولی خوب میخورد. دستم از پشت گذاشتم رو کونش دور سوراخش ناز میکردم دیدم نزدیک آبم بیاد بهش گفتم کیرمو در آورد و برام جق زد تا ارضا شدم و آبم ریخت رو دستش دستمال بهش دادم دستشو پاک کرد. خوابوندمش رو صندلی عقب گفتم حالا نوبت تو هست ارضا شی ساپورت و شرتشو کشیدم پایین با این که درست و حسابی حال نداشتم با دستم کسشو میمالیدم و ازش لب میگرفتم که حسابی تو آسمونا بود و همش میگفت بخور مال خودته سرمو بردم لای پاش با دستم لبه های کسشو باز کردمو از بالا تا پایینشو لیس میزدم دستشو گذاسته بود پشت سرمو سرمو فشار میداد به کسش . دیدم که دستشو برداشت و شل شد فهمیدم که ارضا شده . بوسیدمشو ازش تشکر کردم کمک کردم ساپورتشو در آوردم شلوار لیش رو پاش کردم و بند سوتینش بستم و لباسامون درست کردیم . حسابی گرسنه بودیم ناهار و خوردیم و بعدش رسوندمش خونه . خودمم یه حموم رفتم اونم حموم رفت اومد واتس آپ ازم حسابی تشکر کرد که اینجوری به اوج رسوندمش . از اون به بعد مریم جون مثل همسرم هست و قراره سال دیگه که از پایان نامم دفاع کردم برم خواستگاریش و ازدواج کنیم. اگر از این داستان و نوع نگارش خوشتون اومد بگین تا یکی دیگه از خاطراتم که مریم بردم باغ و لاپایی براش زدم رو تعریف کنم. ممنون که وقت گذاشتین و خاطره رو خوندین امیدوارم خوشتون اومده باشه فحشم بدین بازم ممنون.نوشته نوید
0 views
Date: December 2, 2018