سلام خدمت دوستان اسمم رامین،۲۶ سالمه این داستان واسه ۱۳ سالگیم بود. تو اون زمان من یه پسر لاغر و سفید بودم،که یه همسایه داشتیم که دوسال از من بزرگتر بود و واسه همین سفید بودنم همیشه باهام ور میرفت.بعد از یه مدت راحت تر شدیم ، یعنی اون راحت تر شد،دیگه لخت با هم بازی میکردیم،اون کون و لب منو میخورد، منم کیرشو،که اخرش با یه لاپایی زدن کارش تموم میشد،این بود کار بیشتر روزهامون. اعتمادی که بین مون بود باعث شده بود دیگه باهم بی تعارف بشیم.یعنی هروقت کیرش شق میشد باهم میرفتیم یه جای خلوت تا من براش ساک بزنم. یه ساختمون تو کوچمون در حال ساخت بود، که یه نگهبان ست بالا داشت. پشت اون ساختمون یه جایه خلوت بود که چند بار رفته بودیم. یه شب تقربا ساعت 9 رضا شق کرد و گفت بیا بریم،منم که از خدا خواسته،اخه وقتی براش ساک میزدم خیلی حال میداد. رفتیم پشت ساختمون،بیشتر وقتا وقتی میخواستم براش ساک بزنم پیراهنشو تا زیر سینه هاش میداد بالا و شلوارشم تا ته میکشید پایین،منم شکمشو تا زیر خایه هاش لیس میزدم.اون شبم مثل همیشه من درحال ساک زدن بودم،رضا هم داشت حال میکرد،یه ده دقیقه گذشت و منم کاملا تو حس بودم و تند تند میزدم که یهو یکی گفت به به به چه خبره؟ من که سنک شدم،قلبم داشت میومد بیرون، رضا سریع خودشو جمع کرد. دیدم همون نگهبان ساختمون.یه مرد چاق و تقربا سیاه،که تو شب سخت قیافش دیده میشد،. گفت این چه کاریه،خجالت نمیکشید. خانوادتون میدونن،من سریع شروع کردم به گریه زاری کردن،کلی خواهش که به کسی نگید و، از این حرفا.یکم دیگه حرف زد و به رضا گفت تو برو.منو برد تو ساختمون و دوباره شروع کرد،چند سالته و بچه کجایی و چند وقته و از این حرفا. گفتم دیگه نمیکنم و اخرین باره. گفت یه شرط داره.گفتم بفرما.گفت باید واسه منم ساک بزنی.من که اصلا فکرشو نمیکردم جا خوردم،گفتم واسه شما،گفت اره. گفتم اخه،گفت تنها راهش همینه وگرنه نگهت میدارم تا صبح تا خانوادت بیان دنبالت. گفتم باشه.رفتیم تو اتاق نگهبانی و دگمه شلوارشو باز کرد و کیرشو در اورد،کیر که چه عرض کنم یه تیکه ذغال.یه سر خیلی بزرگ داشت.اروم شروع کردم به ساک زدن،چون شکمش کنده بود سرپا که بود،اضافه شکمش روی کیرشو میگرفت و نمیتونستم راحت بخورم.نشست رو صندلی و منم جلوش زیر صندلی نشستم و دوباره شروع کردم. دیگه کیرش سفت شده بود و منم تند تند ساک میزدم.دیگه داشت به منم حال میداد. گفت ماشالا خیلی حرفه ای ساک میزنی،یکم خجالت کشیدم ولی ادامه دادم.هدفم این بود که بهش حال بدم که به کسی چیزی نگه. بعد از چند دقیق گفت برگرد،گفتم چرا،گفت میخوام بکنمت،گفتم من تا حالا کون ندادم. گفت از این به بعد میدی. کل لباسامو در اورد.خودشم لخت شد،منم از این که یه مرد گنده که سه برابر منه جلوم لخت شده خشکم زد.رو صندلی حالت داگی گرفتم.یکم سوراخمو لیس زدو با انگشت بازی کرد،یکم که گشاد کرد پشتم وایساد و کیرشو گذاشت جلو سوراخمو فشار داد،از درد زیادی گریم گرفت.اخه حس کردم کونم پاره شد.گفت یکم دیگه تحمل کنی تموم میشه. گفتم نمیتونم.گفت یعنی این مرده تاحالا کون به این تمیزی رو نکرده.گفتم نه فقط لا پایی میکرد.گفت بزا یبار دیگه امتحان کنم،دوباره تا کیرش خورد به سوراخم دردم زیاد شد و خودمو دادم جلو.که گفت پاشو بزا لاپای بزنم. منم سریع پاشدم.یکم لاپایی زد ولی چون شکمش گنده بود نمیتونست خوب بزنه، گفت بیا ساک بزن که فقط همین کارو خوب بلدی.منم سریع برگشتم و کیرشو کردم تو دهنم. یه پنج دقیقه واسش ساک زدم تا ابش اومدو ریخت رو زمین. گفت دفعه دیگه باید جبران کنی،من باید کونتو بکنم. گفتم دفعه دیگه؟گفت اره منم گفتم خب باشه. چون خونمون تو همون خیابون بود مجبور بودم از جلو ساختمون رد شم.همین قضیه باعث شد بازم خدمتش برسم. بعد از چند بار رفت و امد بلاخره با کلی درد کونمو کرد. دیگه هر چند روز یه بار باید میرفتم پیشش بهش یه حالی میدادم.دیگه خودمم راضی بودم.خیلی هم باهم جور شدیم. دیگه کیر به اون بزرگی رو راحت تو کونم فرو میکرد.بیشتر وقتا هم من رو کیرش بالا و پایین میکردم.تقربا او ساختمون سه سال طول کشید تا تموم شه عین سه سال من هر دو یا سه روز در میون پیشش بودم. بعد از اون ساختمون رفت یه جایه دیگه، که منم تا دو سه ماه میرفتم پیشش ولی چون راه دور بود دیگه کم کم رابطمون کم شد. این قضیه گذشت تا اینکه بعد از خدمت رفتم سر کار.یه کار ساختمونی که دیدم اونم اونجاست.منو نشناخت،بعد از چند وقت خودمو معرفی کردمو کلی خاطراتو یاد اوردم. خودمم خلی هوس کرده بودم که گفت دیگه پیر شدم و نمیتونم.یه روز رفتم براش ساک بزنم که دیدم واقعا کیرش به زور سفت میشه گفت دیدی،دیگه از ما گذشت. یادش بخیر.امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته رامین
0 views
Date: June 10, 2019