نیکو خواهر خانم

0 views
0%

سلاماسم من علی یه خواهر خانم دارم به اسم نیکو .نیکو خیلی خوشکله اوایل که ازدواج کرده بودم خیلی حواسم بهش نبود واصلا توجه خاصی بهش نداشتم.بعد از چند سال کم کم نگاهای نیکو نسبت به من فرق کرد ومنم نسبت بهش حس سایت داستان سکسی پیدا کرده بودم.نیکو جلوم راحت لباس میپوشید واین شهوتم را نسبت بهش بیشتر میکرد.تا اینکه تصمیم گرفتم هر طور شده رابطه باهاش داشته باشم. اول بعضی مواقع دستم را به پشتش میزدم تا عکس الاعملش را تست کنم که دیدم ناراحت نمیشه.منم بعضی مواقع دلو میزدم به دریا وبا انگشتام محکم از وسط کونش انگشتش میکردم که فقط خودشو میکشید کنار و چیزه خاصی نمیگفت(البته بارعایت جنبه های احتیاطی ).یه بار که اتفاقی منو اون و پسر کوچکم تنها بودیم پسرم تو اتاق مشغول بازی بود و نیکو تو اتاق دیگه داشت استراحت میکرد ولی بیدار بود رفتم وکمی نگاش کردم اونم نگام کرد وفکر کنم متوجه تغییر حالتم وهیجانی شدم شده بود بعد خندید و چیزی نگفت. رفتم یه نگا به پسرم کردم دیدم مشغول بازیه سریع امدم بسمت نیکو دیدم دمر خابیده فوری خوابیدم روش اون کمی شکه شد وگفت الان پسرت مارا میبینه من توجه نکردم وتا تونستم بوسش کردم اونم چنتا بوسم کرد .بهش گفتم امشب میام پیشت .چیزی نگفت.شب که شد منتظر شدم تا همه بخوابن .نمیدونستم چقدر گذشته .ولی همه خوابیده بودن .به آرامی بلند شدم . ضربان قلبم تند تند میزد.رفتم تو اتاقی که نیکو خوابیده بود .دیدم اونم بیداره .فکر کنم هیجان داشت. به آرامی گفت کسی نیاد آبرو ریزی بشه گفتم نه همه خوابن. دیگه گوش نکردم ونفهمیدم چی گفت خوابیدم کنارش و تا تونستم بوسیدمش. همزمان به کسش دست میکشیدم .خیس خیس بود معلوم بود خیلی حشری شده.به پشت خوابوندمش و شورت وشلوارشو در آوردم فقط میگفت مواظب باش کسی نیاد.منم چند بار هی میرفتم تا دم اتاق دیگه مون ودوباره بر میگشتم اونم زیر پتو لخت مونده بود تا بیام .منم رفتم زیر پتو و شلوار و شورت خومم را هم در آوردم لخت لخت بودیم .خوابیدم رو پشتش (آخه اون دختر بود ومن نمیخواستم مشکلی براش درس بشه اونم اینو بیشتر دوس داشت)کیرمو گذاشتم لای کونش .. چقدر داغ بود کونش. با یه دستم سینه هاشو میمالیدم و با دسته دیگم رون و کونشو میمالیدم کیرمم هم تو چاک کونش بالا وپایین میرفت که خیلی طاقت نیاوردمو آبم ریخت رو کمر و کونش . و همو بوسش میکردیم.اونم خیلی داشت حال میکرد.این آغاز رابطمون بود و تا چنین سال هرموقع فرصتی پیش میامد نیکو رو میکردم اونم خیلی حال میکرد.اگه فرصت شد بازم مینویسمنوشته علی

Date: January 30, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *