هرکی به هرکی

0 views
0%

دوستان عزیز و محترم سایت داستان سکسی ، این داستان مال من نیست مال یکی از دوستامه.خواهش میکنم فحش ندین.من و پریسا با هم خیلی خوب بودیم . خیلی خوب و صمیمی . حتی گاهی هم می شد که صورت همو ماچ می کردیم . اون خانم برادر من بود و راستش اوایل هیچ حسی در من به وجود نمیومد جز این که از این که اون باهام خیلی صمیمی شده و به من بها میده خیلی خوشحال بودم . من اسمم آریاست و چند وقت دیگه هیجده ساله میشم و سال اخر دبیرستانمه. برادر آرین منم که چهار سالی ازم بزرگتره چند وقتی میشه که ازدواج کرده و یه بوتیک بزرگ یا به اصطلاح خودمون و قدیمی تر خرازی و لباسفروشی داره و اکثرا میره خارج جنس میاره هر وقت که اون نیست من گاهی به مغازه اش یه سرکی می کشم . هر چند که خانم برادر اونجا رو می گردونه . شبا هم میرم خونه شون و واسه این که پریسا تنها نباشه یه گوشه ای می گیرم و می خوابم . البته گاهی هم اون وقتی که برادر نیست میره خونه مامانش . من و اون این قدر باهم جیک شده بودیم که حتی از دوست دخترای خودم و این که دوستی من با اونا در چه مرحله ایه صحبت می کردیم . اونم از این که چرا تا به حال از برادر باردار نشده می گفته و این که رحمش یه چسبندگی خاصی داره که با چند جلسه تحت درمان قرار گرفتن مشکلش حل میشه . و همیشه هم به من سفارش می کرد که مراقب باشم که با کی دوست میشم و دخترای این دوره و زمونه همه یا بیشتراشون شیطونن و گذشت اون زمانی که اونا خیلی دنبال پاکی و نجابت بودن و وقتی به یکی می گفتن دوستت داریم تا آخر خط دنبالش می رفتن . حالا می بینی یکی تو بغل یکی خوابیده داره کیفشو می کنه از اون ور داره به یکی دیگه زنگ می زنه میگه عزیزم عشق من دوستت دارم . کی میای خواستگاری ؟؟هرچند همشون این جوری نیستن . منم بهش می گفتم خانم برادر کوتا ازدواج ؟؟.ویه شوخی هم باهاش می کردم و می گفتم مگه من مثل برادرم دیوونه ام واونم گونه هامو نشگون می گرفت و تنبیهم می کرد . در هر حال اون شب پریسا به موبایلم زنگ زد . خیلی ناراحت وگرفته بود . از صبح تا اون لحظه که ساعت ده شب بود تنها بودم . همه رفته بودند به یک مهمونی خونوادگی . منو طبق معمول نبرده بودند . این چه مهمونی بود که هر سه ماه در میون یه روز اونم تو خونه بابابزرگ برگزار می شد وفقط اونایی که ازدواج کرده بودند می رفتند . البته تعجب می کردم تازگیها که پسرعموم ازم بزرگتر بود وهنوز ازدواجم نکرده بود می رفت به این مهمونی . من حوصله این جور دعوتیها رو نداشتم . هر وقت خونه رو خالی گیر می آوردم یکی از دوست دختر هامو می آوردم و ترتیبشو می دادم یا اگرم کسی در دسترس نبود یه جنده لاشی ای می آوردم وحالشو می بردم . مطمئن بودم که وقتی که اونا رفتن به همچه مهمونی تا دوازده ساعت بعدش بر نمی گردن . این مهمونیها بیشترش از صبح تا غروب بود . گاهی وقتا تو فصل گرما از شب تا صبح هم بر گزار می شد . بگذریم مادر اینا هم در همین لحظه رسیدند . آرمیلا خواهر بزرگم که پنج سال ازم بزرگتر بود و اونم تو بوتیک برادر کار می کرد به همراه شوهرش فرنوش یه سری به ما زدند و رفتن خونه شون . برادر آرین هم ظاهرا رفته بود فرودگاه تا از همون طرف بره تایلند و یه سری جنس با خودش بیاره . مادر الیا و پدر آزاد منم که خیلی خوشگذرون و آزاد بودم هردوشون هم سن بودن و 45 سال سنشون بود . پدر هم واسه خودش یه سوپر مارکت بزرگ داشت که فقط ده دوازده تا شاگرد توش بودند . هر وقت از مهمونی بر می گشتن خیلی بشاش و پر نشاط بودن . چند بار ازشون راجع به این دعوتیها پرسیدم و می گفتند پسر این جلسه قرض الحسنه های خانوادگیه با این پولهای کلانی که هر ماه میذاریم به حساب دفترچه که به دردت نمی خوره سرت به کار خودت باشه . خونه و زندگی که تشکیل دادی خودت میای تو جریان .-پس پدر پسر دایی آرمین چرا اومده تو جلسه -خب یه سری مسائل بانکیه که سن اگه از هیجده بیشتر شه موردی نداره . نفهمیدم پدر منظورش چیه -پس منم هیجده سالم شد می تونم بیام ؟؟-پسر چقدر تو حرف می زنی من خودم به حسابت پول می ریزم و نماینده تو میشم . تو برو فکر درس و دانشگاهت باش . دیگه زیاد اونو تحت فشار قرار ندادم و رفتم طرف خونه برادرم که اونم مثل خونه ما یه خونه ویلایی بزرگ قبل از میدون اصلی تجریش بود و فاصله زیادی هم با هم نداشتیم . پریسا به محض این که منو دید خودشو انداخت تو بغل من و های های زد زیر گریه زاری . اون داشت گریه زاری می کرد ومنم به جای این که دلم برای خانم برادر خوشگله و ناز تپلم بسوزه از بوی تنش و اون بلوز تنگش و سینه های برجسته اش که به سینه هام چسبیده بود وسوسه شده بودم . دلم می خواست دستمو بندازم دور کمرش و بغلش کنم . روم نمی شد ولی وقتی که دیدم اون این کارو کرد و دستاشو دور کمرم حلقه زد منم خجالتو گذاشتم کنار دستامو دور کمرش قرار دادم واز این وضعیت استفاده یا همون سوءاستفاده کردم . اوخ کیرم شق شده بود وبرجستگی اون به شلوار و وسط پاش همون جایی که کوسش همونی که نازشو بخورم قرار داشت فشار می آورد -پریسا بگو چی شده برادر سرش بلایی اومده ؟؟چرا صورتت کبود شده ؟؟چرا بازوهای خوشگلت زخمی شده ؟؟-نمی دونم به من بگو شما مردا همش همین جوری هستین ؟؟هرکاری که دوست دارین می کنین و اون وقت توقع ندارین دوست دخترتون یا زنتون اون کارو انجام بدن ؟؟دنیا رو واسه خودتون می خواین ؟؟-چی شده خانم برادر . امروز انگار از دنده چپ پا شدی ؟؟مثل این که این مهمونی بهت نساخته -نمیدونم چی بگم مهمونی که بهم ساخته ولی این داداشت باهام نساخته خانوادگیه با این پولهای کلانی که هر ماه میذاریم به حساب دفترچه که به دردت نمی خوره سرت به کار خودت باشه . خونه و زندگی که تشکیل دادی خودت میای تو جریان .-پس پدر پسر دایی آرمین چرا اومده تو جلسه -خب یه سری مسائل بانکیه که سن اگه از هیجده بیشتر شه موردی نداره . نفهمیدم پدر منظورش چیه -پس منم هیجده سالم شد می تونم بیام ؟؟-پسر چقدر تو حرف می زنی من خودم به حسابت پول می ریزم و نماینده تو میشم . تو برو فکر درس و دانشگاهت باش . دیگه زیاد اونو تحت فشار قرار ندادم و رفتم طرف خونه برادرم که اونم مثل خونه ما یه خونه ویلایی بزرگ قبل از میدون اصلی تجریش بود و فاصله زیادی هم با هم نداشتیم . پریسا به محض این که منو دید خودشو انداخت تو بغل من و های های زد زیر گریه زاری . اون داشت گریه زاری می کرد ومنم به جای این که دلم برای خانم برادر خوشگله و ناز تپلم بسوزه از بوی تنش و اون بلوز تنگش و سینه های برجسته اش که به سینه هام چسبیده بود وسوسه شده بودم . دلم می خواست دستمو بندازم دور کمرش و بغلش کنم . روم نمی شد ولی وقتی که دیدم اون این کارو کرد و دستاشو دور کمرم حلقه زد منم خجالتو گذاشتم کنار دستامو دور کمرش قرار دادم واز این وضعیت استفاده یا همون سوءاستفاده کردم . اوخ کیرم شق شده بود وبرجستگی اون به شلوار و وسط پاش همون جایی که کوسش همونی که نازشو بخورم قرار داشت فشار می آورد -پریسا بگو چی شده برادر سرش بلایی اومده ؟؟چرا صورتت کبود شده ؟؟چرا بازوهای خوشگلت زخمی شده ؟؟-نمی دونم به من بگو شما مردا همش همین جوری هستین ؟؟هرکاری که دوست دارین می کنین و اون وقت توقع ندارین دوست دخترتون یا زنتون اون کارو انجام بدن ؟؟دنیا رو واسه خودتون می خواین ؟؟-چی شده خانم برادر . امروز انگار از دنده چپ پا شدی ؟؟مثل این که این مهمونی بهت نساخته -نمیدونم چی بگم مهمونی که بهم ساخته ولی این داداشت باهام نساخته -درست توضیح بده ببینم چی شده ؟؟-نمیدونم من قسم خوردم که در این مورد حرفی نزنم . یه قانون فراماسونری بین اعضای فامیل برقرار شده ولی اگه کسی از یکی از بندهای این قانون وقطعنامه تخطی کنه و قانونو اجرا نکنه طرف می تونه یه خورده از مقررات رو با حفظ این که به خونواده آسیبی نرسونه بیان کنه ولی در کل خلافه چون تشخیص این مسئله به عهده رئیس مجلسه -پریسا من اصلا نمی فهمم چی داری میگی ؟مجلس قانون گذاری خودمونو میگی ؟؟-تو چی میگی پدر . مجلس خونوادگی رو میگم . اول ازت یه چیزی می پرسم . اگه یه وقتی داداشت به من خیانت کنه و من هم بخوام همون کارو انجام بدم به نظرت کار اشتباهیه ؟؟کار به جایی رسیده بود که دوست داشتم اون لحظه پریسا رو لختش کنم و با پایان وجودم تنشو لیس بزنم و بعد هم بذارم تو کوسش . و تو همون کوسی که فعلا نطفه رو بند نمی کنه آبمو خالی کنم . جووووون چه کیفی می داد . تو دلم گفتم پریسا اگه پایان دنیا تو رو گاییده باشن من یکی بازم میخوامت . بازم واسه من یکی تو تازه ای . تو کفاف منو میدی . کون لق برادر کرده . کس خوار این صمیمیتی که این چند ماهه با هم داشتیم . صمیمیت و مردانگی و اعتماد کیلویی چند ؟؟کیر من و کس تو خانم برادر تپل و شیرین تر از عسل منو عشق است . با خودم گفتم بهتره یه خورده مخشو کار بگیرم و تو کس شر گویی های اون شریکش بشم و مثلا بگم چقدر فهمیده اجتماعی و منطقی هستم و خودمو تو دلش جا کنم .-عزیزم خانم برادر خوشگل و نازم اگه یه وقتی همچه موردی پیش بیاد من بهت حق میدم که هر کاری که دوست داری بکنی اصلا من خودم از تو حمایت می کنم . یه مرد نباید این قدر خود خواه باشه . اصلا یک انسان نباید فقط به فکر خودش باشه . یه عبارتی هست که میگه آن چه که بر خود نمی پسندی به دیگران مپسند -آریا تو خیلی فهمیده ای . کلاس تو خیلی بالاتر از کلاس آرینه . اون اصلا امروزی فکر نمی کنه ولی تو خودتو خیلی خوب با شرایط وفق میدی . کاش اون اخلاق تو رو داشت . اون وقت راحت تر می تونستم باهاش به تفاهم برسم -عیبی نداره حالا خودتو این قدر ناراحت نکن تعریف کن ببینم چی شده ؟؟-قول میدی به کسی چیزی نگی ؟؟-پریسا جونم تو که می دونی من چقدر خاطر تو رو میخوام وچقدر دوستت دارم . به جون تو که واسم از همه دنیا عزیز تری وخیلی تو و خاطرتو میخوام ومیخوام دنیا نباشه اگه تو نباشی به کسی چیزی نمیگم . این حرفا رو که می زدم چشای پریسا از خوشحالی و رضایت برق می زد . حس کردم این برادر شیطون من بهش خیانت کرده اونم طاقت نیاورده وواسه تلافی رفته به یکی دیگه کس داده و برادر آرین هم اونو کتک زده دیگه چیزی نمونده بود که پریسا واسم تعریف کنه . دوست داشتم در همین وضعیت اونو بخوابونم و بکنمش ولی همین جوری که نمی شد . اول باید داستانو واسم تعریف می کرد و به اصطلاح یه مجوز رسمی صادر می شد و بعد ترتیبشو می دادم . ناسلامتی حالا من واسش یه جنتلمن بودم .-چند وقت پیش یه روز مادر بزرگ پریوش جون واسم زنگ زد و گفت قراره یه جلسه زنانه خانوادگی از همین اعضای در جه یک و عروسا بر گزار بشه و از منم دعوت کردن که تو جلسه اشون باشم . این اولین باری بود که در یک جلسه و به این صورت می خواستم با اونا باشم . تو این مهمونی همه با هم خیلی خودمونی و صمیمانه بر خورد می کردند و از یه مهمونی عمومی خانوادگی که قرار بود دو هفته دیگه یعنی امروز برقرار بشه هیجان زده بودند . مادر بزرگ ورود منو به فامیل و این جور جلسات خیر مقدم گقت . گفت دخترم تو خودت خوب میدونی که آدم باید تو این دوره زمونه خوش بگذرونه وغمی به دلش راه نده . زندگی رو بر خودش سخت نگیره . خانواده ما از این نظر که در میان همه خانواده های این منطقه وشاید بگم کل تهرون تکه شکی نیست . با توجه به این که آمار طلاق بالا رفته ولی آنچنان تفاهم و همبستگی بین ما وجود داره که روز به روز این پیوستگی و تفاهم بین خونواده ها و خانم و مرد و برادر و خواهر و مادر و پسر بیشتر میشه . ما این فاصله ها رو با حفظ حرمت شکستیم . به خانم جماعت اهمیت دادیم وخوشگذرونی رو فقط مختص مرد نکردیم تا این جوری خانمم حس کنه که واسه خودش کسیه .. خلاصه کلام پریسا جون این خانوما رو که می بینی همه عضون یعنی عضو یه مجلسی هستند از خودمون که از اعضای درجه یک و عروسا و دامادا تشکیل شده فعلا صد نفر عضویم پنجاه تا مرد پنجاه تا خانم . یه سکس خانوادگی دوازده ساعته هست . هر کی دوست داشته باشه می تونه خودشو به هرکی بچسبونه و با هم حال کنن . خانم و شوهر و پسر و برادر و خواهر و دختر دایی و پسر دایی …. همه و همه همدیگه رو تو این مراسم لخت لخت می بینن و سکس در یه فضای باز و عمومی انجام میشه . حالا یکی اگه دوست داره میخواد بره یه گوشه ای صاحب اختیاره ولی با این جمعیت و فضا ما پنجاه تا اتاق نداریم که هر کی بخواد خودشو قایم کنه . در این فضای صمیمانه ممکنه پسر مادرشو بکنه یا خواهر خودشو در اختیار برادرش بذاره . نه اعتراضی هست نه شکایتی . همه و همه می تونن خوش باشن . هزینه این مهمونی هم به عهده شوهر عزیزم آزاد خان بزرگ خاندان وسوپر میلیاردر فامیله . وقبلا اول هر فصلی یعنی اولین روز هر فصل این برنامه بر قرار بود که به خاطر استقبال شدید وتقاضاهای مکرر علاقمندان سه برابرش کردیم و اول هر ماه این مراسمو برگزار می کنیم . پریسا جان این قطعنامه ماست بگیر بخونش اگه دوست داری تو هم وارد گروه عمومی بشی امضاش کن و بیا .. آره آریا جونم من خیلی به هیجان اومدم . عاشق تنوع بودم . وقتی دیدم همه دارن از این کارا می کنن منم مایل شدم برم تو گروه . شوق و ذوق عجیبی داشتم -عزیز جون فقط یه سوال داشتم آرین هم تو این جلسه و برنامه سکس خانوادگی شرکت داره ؟؟-آره دخترم اون که اول از همه اینجا حاضره و از همه هم فعال تره تا کیرشو تو کس و کون هر پنجاه تا خانم فرو نکنه ول کن معامله نیست . هر چی بهش میگم پسر مواظب خودت باش بالاخره دیسک کمر می گیری گوشش به این حرفا بدهکار نیست.فرستنده سینا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *