هر چی گی دیدی بزار کنار اینو ببین
یه خانمی بود توی فالورام قیافه نداشت فقط عکس میذاشت از بالا یا روبرو چاک سینه و سینه نصفش بیرون بود قشنگ. من چون فیس نداشت کاریش نداشتم ,
چندماهی گذشت من یه عکس گذاشتم و اومد سه تا قلب گذاشت زیرش,
منم هرکی واسم کامنت میذاشت میدونستم ازم خوشش میاد و میرفتم تو کارش و موفق بودم.
منم نیم ساعت بعد رفت دایرکت سحر خانم و صحبت و اینا, شمارش گرفتم و رفتیم تلگرام همون یساعت بعد بهم گفت که مطلقه هستش,
و جالب اینکه گفتم میای همو ببینیم و گفت اره,
قرارگذاشتیم رفتیم لب دریا همو دیدیم یه مانتو جلوباز و یه تاپ کلا مشکی پوش شده بود.
اومد قد کوووتاه .
سلام و ایناا میگفت بریم یجای تاریک میترسم شوهرم تعقیبم کنه اخه از وقتی فهمیده خونه دار شدم و… افتاده به غلط کردن و راستش هنوز طلاق نگرفتم اما دنبال کارامم.
بعدش صحبت و اینا شد,گفتش راستی رضا پسرمم فالورته هااا !!
گفتم کیه که عکسش نشونم داد , پسرش زیر هشتاد درصد عکسام کامنت قلب میذاشت 14″15ساله اما از عکساش و قیافش و موهای رنگ زده و رژ زدن گاهی فهمیدم گی یا… هست منم محل نمیدادم به کامنتاش.
بعد گفت به رامین گفتم میام پیشت و باهات دوست میخوام بشم اونم مشکلی نداشت.
خلاصه یساعتی حدودا باهم بودیم و خدافظی کردیم.
من یماه قبل این دیدار استخون ترقوم توی فوتبال شکسته بود و وقتی رفتم سر قرار با سحر دستم نبستم که ضایه نباشه.
خلاصه گذشت تا پس فرداش باز رفتیم ساحل,
اینبار بردمش تا جاییکه اب پایین بود و خلوت شروع کردم لب گرفتن, دیدم هیچی نگفت و الکی یخورده ناز اما همراهی کرد.
اونشب دیگه همه کار کردیم جز سکس رفتیم بالا رو صندلی نشستیم محوطه چراغ نداشت و کاملا تاریک منم دستم انداختم دور گردنش و کردم تو مانتو و سینه هاش مالییییدم وااااااای چییییی بووود لعنتی.
سحر گفت رضا دیوونم کردی از همون موقع که لب گرفتی دیگه نمیتونم جلوت بگیرم,
کسی هم زیاد رد نمیشد , میشدن هم نمیدیدن.
خلاصه مالوندم حسااابی نیم ساعتی و بعدش دستم بردم لای پاش و گفت همه کار داری باهام میکنیا ناقلا, گفتم چاکرییییم.
قرارگذاشتیم صبح بیاد پیشم که یه سکس توپ داشته باشیم بعد شش ماه بی سکسی من.
صبح اووومد و حاج خانم چص کن زد برق و ایناا,
از این اداهای زناا که بدم میاد میان که بدن بعد دوساعت کص کلاس میان الکی که نه مگه چیم و چه فکری میکنی راجبم و اینا!
منم اصلا حوصله ناز کشیدن ندارم.وقتی قرار بر سکس شده باید بده و ادا نباشه
وگرنه خیلیا اومدن پیشم و فقط گپ زدن و رفتن حتی میتونستم سکس کنم بدون مخالفتشون اما از قرارای بعدی راحت سکس کردیم.
خلاصه خونه یساعت دیگه میومدن و اینم همچنان ادا تنگا.
منم اعصابم خورد شد گفتم سحر بیاا عزیزم,
در خونه باز کردم گفتم بفرما تشریفت ببر , دیشب باهم حال و صحبت کردیم قرارشده بیای سکس کنیم حالا هم ربع ساعته دارم نازت میخرم بیخیاال نمیشی, با داد و بیداد میگفتم بهش خونه ویلایی راحت بودم,
خلاصه ریییییدم روش حساااابی و گفتم برووو گمشوووو بیرون. در بستم و خودم رفتم تو اتاقم.
سی ثانیه گذشت دیدم تو چارچوب در وایساده ,
اومد گفت عزیزم چرا اینجوری میکنی من خواستم ناز کنم برات,
گفتم ناز پنج دیقه ده دیقه ولت کنن تا صبح ناز میکنی, میگم وقت نیست بیخیال نمیشی .
اومد نشست جلو پام و کیرم از رو شلوار گرفت و درش اورد و بوسش کرد و تو چشام نگاه میکرد و گفت اخه رضا دفعه اوله کاش بذاریم دفعه بعد,
گفتم اوکی پاشو برو ,
گفت عههه لوس نشو دیگه.
گفتم حسم پروندی دیگه .
شروع کرد ساک زدن یخورده گفتم در بیار لباست,
لخت شد ولی سوتینش در نیاورد,
من عاشق سیییینم اما رید به حالم و در نیاورد خوابیید و منم رفتم روش و کردم تووووش,
گشاد نبود زیاد اما خب خوب بوود, هنووووز یه دیقه نشد, رضااا تموومش کن دیگه, کاندوم کاش نمیذاشتی زودتر آبت بیاااد.
گفتم سحر جای اه و ناله نرین به حالم .
برگشت داگی کردمش و هی میگفت زووود تمومش کن,
خوابیدم و گفتم بشین روش,
نشست و کاندوم در اوردم عصبی بودم گفتم فرمون دست خودت
خیلی حرفه ای مث فیلم سوپرا میچرخوند کصش رو کیرم, قیافش تحریکت نمیکرد متاسفانه,
دستش گذاشته بود رو کتفم و بالا پایین میشد, نمیدونست ترقوم شکسته,
چندبار گفتم دستت بردار اما لج کرد,
من خسته شدم خواستم یخورده بیام بالاتر که اونم دستش رو شونم یهو صدای تق اومد,
اخرای درمان و جوش خوردنش بود.
هرچی از دهنم.در اومد گفتمش ,
معذرت خواهی کرد و ادامه داد آبم اومد پاشیدم داخلش,
گفت دوبار سقط کردم دیگه حامله نمیشم.
خلاصه اونروز تخمی گذشت و گفتم.پس فردا باید بیای تلافی ترقوه شکوندنت در بیارم ازت.
اووومد بازم و دیگه از ناز و ادا خبری نبود,ساک نمیزد زیاد متاسفانه و منم تنها پارتنری بود که کصلیسیش نکردم .
شروع کردیم به سکس و محکم تلمبه میزدم و پوزیشن عوض میکردیم و اونم اخ و اووخ ,
خوابوندمش رو شیکم از پشت کردم تو کصش و محکم تلمبه میزدم جیغش در اومده بووود و آبم اووومد و ریختم داخلش و خوابیدم روش و بعد یه دیقه نشست خودش تمیز کرد,
بعد پرسیدم سحر , رامین پسرت هم دوست داره باهم باشیم و بیاریش پیشم,
گفت فکرنکنم بدش بیاااد.
خلاصه من دیگه پروندمش بخاطر یه اشتباه که قراربود برم تهران واسه همیشه گفتم اینو وابسته نکنم گناه داره,
اما بعدش کنسل شد تهران رفتنم و خانمم دیگه مث قبل اوکی نشد باهام و نیومد پیشم و خیلی دوست داشتم پسر و مادر جلوی هم میکردم اما خریت کردم زود پروندمش .
چندوقت بعدش سر و کله پسرش پیدا شد توی یه گروه تلگرام بردنم اینم اونجا بود,
اومد پی.وی که عکس پروفایلتون چقد قشنگه.
گفتم مرسی عزیزم, مامانت حالش چطوره؟
پرسید شما؟ گفتم توام مث مامانت چص کن میزنی برقا,
صحبت کردم باهاش یخورده گفتم خونتون اماده شد؟ گفت اره, گفتم دعوتم نمیکنی خونتون؟ باید از مامانم اجازه بگیرم, گفتم بهش بگو اوکیه که, واااای رامین چقد دلم واسه مامانت تنگ شده , یاد سکس باهاش افتادم, چه مامان هاتی داری و اینا,
خواستم واکنشش ببینم, گفت اقا رضاا میدونین دارین چی میگین؟؟؟ دارین راجب مامانم حرف میزنینااا!
گفتم بله میدونم, چه سینه هایی داره ه چه کصیه, خیلی دوست دارم دوباره بکنمش کاش یجوری مخ مامانت بزنی بیام خونتون,
گفت اقااا رضا فکرنمیکنین ناراحت شم اینجوری میگین راجب مامانم؟؟
گفتم نههه, دوست دخترم بوده بلاخره توام فکرنمیکنم بدت بیاااد.
خلاصه مثلا ناراحت شد و چندشب بعد عکس پروفایل عوض کردم باز پیام داد خیلی خوشتیپی و اینا
گفتم راااامین مامانت جووور کن کف کصصصصم لعنتتتی,
هوای تورو هم دااارم.
باز شروع کرد کصشعر گفتن,
گفتم کیرم کص ماااادرت و بلاکش کردم.
ایییینم داستان ماااا. نشد بلاخره مادر و پسر بکنم با اون زود کات کردن اشتباه.