پسریم 22 سالهدانشجوام تو همداندارم از دانشگاه بر میگردم خونه آیفون طبقه دو رو میزنم کسی جواب نمیده مجبور میشم کلیدو از جیبم در بیارم در آپارتمان و باز میکنم درو که دارم می بندم نگاه بیرون می کنم ی زنی داره میاددرو نمی بندم تا اونم بیاد همسایه بالایی مونه تقریبا 28 سالشه.میرم تو خونه خبری از سعید و دوست دخترش نیستآرمان هم طبق معمول هدفون تو گوششه و داره سه تار تمرین میکنهخونمون یه خونه دانشجوییه تو همدان تقریبا طرفای بعثتمیرم یه قهوه درست می کنمیه سیگار از تو جیب شلوارم در میارم میکشم.تازه از دوست دخترم جواب نه واسه ازدواجمون شنیدمطبق معمول میرم تو اتاق و لبتابمو میزارم رو پاهام و یه آهنگ دشتی می زارم و میرم تو خودم حالم اصلا خوب نیست یه ساعت بعد سر و کله سعید با دوست دخترش پیدا می شهمیان تو دختره اسمش مهنازهجواب سلامشو میدم و میشینه رو مبل یه نگاهی به سرو وضع من میکنه ومیره تو خودشسعید رفته آشپزخونه چایی درست کنهازم می پرسه چت شدهمثل اینکه حالت خوب نیستجوابشو نمیدمو فقط بهش نگا میکنمسعید میاد تو اتاق میگهخوب خلوت کردینامنم دوباره طبق معمول حرفی نمی زنمو پامیشم از اتاق میرم بیرون تاکارشنو بکننمهناز معزرت خواهی میکنه و درو پشت سرم میبندهحدودا بعد دو ساعت از اتاق در میاندختره با یه لب از سعید خدا حافظی میکنهمیاد بغلم ولو میشه رو مبلبهش میگم چطور بود؟میگه با اینکه یادم نیست چند بار کردمش ولی هر سری واسم تازگی دارهکونش خیلی جمع و جورهحالم ازش بهم می خورهبهش میگم دست از این کارات بکش سعید ولی گوشش بدهکار نیستفردا صبح در واحدمونو که میبندم برم بیرون اتفاقی همون همسایه بالایی رو دوباره می بینم جواب سلاممو میده و رد میشه میدونه که دانشجوییماز رو قبض های گاز اشتراکی ک رو تابلو ورودی آپارتمان زدن معلومه تنها زندگی میکنهمیرم دانشگاه دوباره عصر خسته و کوفته بر میگردم خونه میام بالا با سعید حرف میزم راجب همسایه بالاییازش هر چی بگم باز کم گفتمقیافش سبزه اسدیگه نمیدونم اون زیر چی دارهیه استیل درست حسابی که هر چی می پوشه بهش میادسعید میگه شب بزنیم بهشبهش فحش میدمو بهش میگمتو همش فکرت تو اینکاراستشب قرار بود فوتبال بارسا رو بده تی وی آنتنش مشکل داشتکلید پشت بامو از همسایه روبرو گرفتم تا برم پشت بام آنتن درست کنماز جلو واحد همسایه بالایی که می گذرم شیطون میره تو جلدمو یه فکرایی میزنه به سرم.خلاصه میرم آنتن تی وی رو درست میکنم ساعت تقریبا 11.30میشهموقع برگشت وقتی از جلو واحد آیناز(قهرمان داستانم اسمش آینازه) رد میشمیه صدایی از داخل خونش میاد گوشمو میچسپونم به درداره سریال میبینهبا کلی اه وافسوس یه طبقه دیگه میرم پایین میشینم پای فوتبالبا خودم فکر میکنم چی میشد من بااون 2 ساعت تنها بودیم چی میشدخلاصه کس شعرام تموم میشه و خوابم میبرهمیرم صبح نون سنگگ بگیرم میبینم وایستاده تو نوبتکلی خوشحال میشم که دوباره میبینمشکلی نگاش میکنمدیدم داره میره منم میرم تکی میخرم می افتم دنبالشدم درباهم میرسیممن ناخوداگاه بهش سلام میکنم واون جواب سلام منو میدهیهو از دهنم میپره و ازش میپرسمشما تنها زندگی میکنین؟آخه فضولی داشت میکشتتمیهو بهم زل میزنه و کمی سکوت میکنهمیگه چطور؟منم بهش میگم هیچی فقط خواستم بدونم همینطوریوقتی گفت تنهام انگار دنیا رو بهم دادنفهمید که من خوشهال شدم یه تبسمی کردو گفتبفرماییدرفتیم تومن دیگه از اون روز یه جور دیگه راجبش فکر میکردمدیگه هر شب کارم شده بود رفتن در خونش گوش وایستادن شماره طبقه بالا رو از رو قبض دم در آپارتمان برداشتماومدم خونه رفتم تو اتاق و در و بستم گوشیه تلفن برداشتم زنگ زدم یه صدای ظریف و احساسی از اون طرف گفت بفرمائیددیگه زبونم بند اومد گفت از شماره ای که افتاده معلومه از طبقه پایین زنگ زدیدمیتونم کمکتون کنم؟منم با یه صدای که میلرزید جوابشو دادم گفتمهمون پسریم که صبح جلو در با هم صحبت کردیمهر چی ته دلم بود بهش گفتم یه 30 دقیقه ای پشت تلفن با هم صحبت کردیمآخراش دیگه سکوت کرده بود فقط من حرف میزدمبهش گفتم میخوام از نزدیک باهات حرف بزنمچیزی نگفتگفتم فردا ساعت 11 شب میام خونتچیزی نگفت تلفن و قطع کردپیش خودم هزار جور فک میکردماگه برم زنگ بزنه پلیس چییا یکی ببینه من دارم میرم خونش چیخلاصه تا فردا دل تو دلم نبودساعت شد 10.30همه خطراتشو به جون خریده بودم درست ساعت 11 رفتم طبقه بالادستم بردم که زنگ بزنم دیدم لای در بازه فهمیدم خودش باز گذاشته تا صداشو همسایه نشنوه.در و پشت سرم بستمدیدم از آشپزخونه صدا میادیهو اومد وایستات جلومگفت همین الان درو باز کردم تا همسایه روبرو متوجه نشه که میای توسلامیه شلوارک پاش بود با یه تاب صورتی رنگ توری که از زیرش سوتین بنفش رنگیش کاملا معلوم بودوای داشتم چی میدیدم یه هیکل مانکنیرفتم تو حال نشستم و دیدم رفت آشپزخونه با دو تا نوشیدنی قهوه برگشتسر صحبتو خودش باز کردگفتپس آقا پسرگفتی که عاشق من شدی؟زبونم بند اومده بودنمیدونستم دیگه چی باید بگمگفتشوهرم تو اتاقه صداش کنم بیاد؟یه لحظه خوشگم زد گفتم نکنه راست بگه؟بعد دید ترسیدمزد زیر خنده وگفت نترس من واقعا تنها زندگی میکنممن دیگه یکمی راحتر باهاش حرف میزدمساعت 12 شده بودگفت نمیخوای بری؟گفتم من که حرفام و نزدمگفت گوش میکنممنم شروع کردم جریان دوست دخترم رو بهش گفتمکلی دلش واسم سوختگفتحالا چه کاری از دست من بر میاد؟من حرفی نزدمخودش فهمید جریان از چه قراره.رفت شام و آورد شام و خوردیم ومن رفتم دستامو بشورماومدم دیگه روم نمیشد بهش نگا کنمگفت تو خجالت کشیدنم بلدی مگه؟کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم گفتخوب تو الان شرایط سنیت جوریه که اینجور فکرا برات طبعیهبدنش بوی خوبی داشتبر خلاف بقیه زنای هم سن و سال خودش خوب مونده بودگفت نمیخوای شروع کنیتا این حرفو زد انگار دنیا رو بهم دادنرفتیم تو اتاقش یه آهنگ از کلبتون گذاشتبعدش دراز کشید رو تختگفت بیا ببینم چیکار میکنی؟لباسامو در آوردم رفتم کنارشلبامو گذاشتم رو لباشلباش داغ بودبعد شروع کردم به خوردن لباشیواش یواش رفتم پایین تر گردنشو لیس می زدم گوشاشو میخوردمساکت بود فقط نگام میکردتابشو به زور با کمک خودش در آوردم سوتینوشو از پشت باز کردم وای داشتم چی میدیدم دو تا سینه عین دو تا هلوتا زبونم و زدم بهشون یه نفس عمیق کشیدضربان قلبشو میشنیدمدستم رو شلوارش بودرفتم پایین تریه کمم شکمشو خوردمشلوارکش خیلی تنگ بودبه زور با کمک خودش در آوردم وای یه شورت سه سانتی بنفش تنش بود که فقط بندش معلوم بود بقیش رفته بود لای کونشخیلی بوی خوبی میداد معلوم بود که تازه رفته بود حموماز رو شورتش کلی کسشو خوردم بعدشم رفتم روناشو و پاهاشو خوردمپاهاش خیلی ظریف بود یه لاک مشکی هم زده بودشرتشو در آوردم وای داشتم چی می دیدم کسش دقیقا عین بالای هلو بود اصلا به هم ریخته نبودمنم دیگه خودمو خیس کرده بودمکیرم از شق درد داشت پاره میشدگفت صبر کنرفت یه اسپری بی حسی از یخچال آوردزد رو کیرم وشروع کرد به خوردن همشو کرد تو دهنش و گفت چه داغهگفتم شمارو دیده اینطوری شدهگفت الان حالشو جا میارمبعد کمی خوردن گفتم حالا نوبت منهرفتم سراغ کسش تا زبونمو کشیدم رو کسش دیدم داره می لرزهدستامو محکم گرفت یه اه بلند کشیدمعلوم بود داره بهش خوش میگذرهصداش بلند شد بود اه اه اه ….زبونمو کردم تو لای کسش وای چقد داغ بودحالا نوبت کیرم بود گذاشتم دم کسشگفتزود باش بکن توشکیرتو می خوام بکن تو تا ته بکنمن تازه پیدات کردم منو بکنسر کیرمو که با آب دهنش خیس کرده بود گذاشتم تو کسش خیلی تنگ بودیه جیغ کوچولو کشید گفت تا ته بکن بکن تو من کیر می خواموپاهاش رو شونه هام بودوقتی تلمبه میزدم صدا خوردن تخمام به کونش دیوونم می کردبهش گفتم سگی بشینه و سرشو رو زمین بگذارهآخه اینطوری سوراخ کونش خود به خود باز میشهیه کم کرم لیز کننده زدم رو کیرم و بدون اینکه بهش بگم گذاشتم در کونش جیغ کشید میخواست در بره که نذاشتمیه کم که اینطوری موند بهش عادت کرد گفت همه کیرت اینه؟منم تا این حرفو شنیدم حشری تر شدم و تا ته کردم تو کونشداشت دیوونه میشدفقط میگفت بکن منو منو بکن کیر میخواماز کونش در آوردم گذاشتم تو کوسش یکمی که از کسش کردم پاشد گفتحالا نوبت منه تو بخواب کیرمو گذاشت تو کسش شروع کرد به بالا و پایین کردن سینه هاش عین دو تا هلو بالا و پایین میشدبهش گفتم داره آبم میاد کیرم ودر آورد گذاشت تو کونش با دو سه بار بالا پایین کردن آبم و خالی کردم تو کونش گفت چقد داغهافتاد بغلم از کونش داشت آبم میومد بیرونگفتتا حالا همچین سکسی نداشتم.شو هرش تو تصادف مرده بودطفلیتا صبح دو بار دیگه کردمشخیلی لذت بردم ازشاونم همچنینیه ترمه که ماهی یباردارم میرم پیشش الناز جونم دوست دارمنوشته mona
0 views
Date: November 25, 2018