سلام خدمت همه عزیزانی که داستان رو میخونن.این داستان از حقایقه زندگیم هست.اسم من رضا هست و 23 دارم،میمیته جزابی ندارم ولی بامزه هستم قد174 و تیپ خوبی دارم. داستان از اونجایی شروع شد که ما نقل مکان کردیم و محلمون رم عوض کردیم ما تو یه کوچه بنبست شلوغ رفتیم اونجا همه همسایه ها،با هم سر کوچه مینشستن.هر وقت که بیرون میرفتم یا از بیرون بر میگشتم نگاهای سنگینی رو حس میکردم،یه روز توی سوپری سر محل با یکی از زنای همسایه برخورد کردم یکم لفت دادم تا باهم بسمت خونه هامون راه افتادیم توی راه باهم بیشتر حرف زدیم و خودمونو بهم معرفی کردیم رضا هستم و اونم گفت مریمم،زن سجاد همسایه دست چپ شما و تا رسیدیم سر کوچه با رفتاری عجیب بهم گفت با فاصله بریم منو میبینی جا خوردم با لبخند سری به نشونه چشم تکون دادمو اون پیش افتاد وقتی داشت درو باز میکردو میرفت تو با خنده ریزی بایبای کردو رفت تو منم رفتم خونه دیدم سفره پهنه دوغی که گرفته بودم رو ریختم تو پارچ. وقتی داشتم ناهار میخوردم همه فکرم پیش مریم بود که چرا اون رفتارارو از خودش نشون داد،گذشتو گذشت تا سه چهار هفته بعد که داشتم میرفتم بیرون سر خیابان با هم برخورد کردیم بعد از حالو اهوال پرسی گفتم کجا میرید برسونمتون و گفت مزاحم نمیشم فوری گفتم تو عالم همسایگی مراحمید و با تردید سوار شد داشتیم میرفتیم که گفتم اون روز چرا سر کوچه گفتی فاصله بگیریم که با شیطنت گفت همسایه ها ببینن اون موقع میشه اش نخورده و دهن سوخته منم گفتم یعنی چی که با خونسردی جواب داد برامون حرف در میارن میگن اینا باهم رابطه دارن از فرست استفاده کردم و ازش پرسیدم اقا سجاد چکارست و اون با خجالت گفت کارمند شهرداری و همیشه شب کاره،منم گفتم بر خلافه زنها شما شب تنهایی حتما نمیترسید در جواب گفت میترسم و بخواطر همین شب ها موقع خواب تلویزیون رو روشن میزارم تا ترسم نگیره در همین حال گفت ممنون من اینجا پیاده میشم وقتی داشت پیاده میشد من رو یه تیکه کاغذ شماره همراهم و شماره منزل رو نوشتم و دادم بهش و گفتم اگه شب نصفه شب خدای نکرده اتفاقی افتاد تماس بگیرید و اون پیاده شد و با لحن خاصی همراه با اشوه خداحافظی کرد و رفت،شب شد و موقع خواب که دیدم یه اس جک اومد چون شماره ناشناس بود در جواب نوشتم شما که فوری نوشت مگه در روز بچند نفر شماره میدی منم جدی شدم و دوباره نوشتم یابو خودت رو معرفی کن که ج داد چه خشن مریم هستم با تعجب براش نوشتم سلام شرمنده نشناختمون خوبید که گفت اره ممنون و باهم یچندتا اس رد و بدر کردیم و من چون باید صبح میرفتم سر کار براش شب بخیر فرستادم و اونم گفت شب بخیر خوب بخوابی. همینطور چند شب اس بازی کردیم و کم کم به تماس تلفنی رسید که یکم تیریپ محبت باهاش حرف میزدم که اونم همین رفتار ولی دو برابر که بجایی رسید موقع خداحافظی بوس بوس میگفت با خودم گفتم این رفتارش نشون میده باید از لحاظ محبت کمبود داشته باشه،یه روز مرخصی ساعتی گرفتمو بهش زنگیدم باهاش دم سینما قرار گزاشتم بدونه اینکه دلیلش رو بپرسه قبول کرد.سر قرار با چند دقیقه تاخیر رسید بلیت گرفته بودم با کمی تنقلات رفتیم داخل در حین فیلم دیدن باهم حرف میزدیم دستش رو گرفتم این اولین باری بود که بدنمون باهم تماس پیدا کرده بود داشتم دستش رو نوازش میکردم که سرش رو از روی رضایت رو شونهام گزاشت کلی سکوت کردیم که ارش پرسیدم سجاد کجاست در جواب گفت روزا خوابه شبا سر کار گاهو گدار روزا کمی هم بهم توجه میکنه اونم بخواطر خودش(منظورش نیاز جنسی بود)گفتم پس تو چی با ناراحتی ج داد از زندگی چیزی نفهمیدم،منم پیشونیشو بوسیدم و گفتم حالا منو داری که با لبخند گفت اره با تو حالم بهتره بهش گفتم شب شام دعوتم نمیکنی که با خوشحالی که نمیخواست متوجه بشم گفت چیچی دوست داری درست کنم منم گفتم نیمرو چون میخوام بیشتر برای شب نشینی بیام سانس تموم شدو باید میرفتیم دیگه جرعتم بیشتر شده بود سرش رو بالا اوردمو لبش رو یه بوس کوچیک کردم خندید پاشدیم بریم که گفتم من باید برم بیرون خداحافظی کردیم و هر کدوم مسیر خودمونو رفتیم.شب شدو بهش زنگیدم گفتم درو باز کن که در اولین فرست بیام تو .به مادرم گفتم میرم خونه دوستم تا کارای عقب افتاده شرکت رو تموم کنیم رفتم دم در یکم اینطرف اونطرف رو نگاه کردم چون ساعت حدود ده بود کسی تو کوچه نبود سریع رفتم داخل خونشون و درو بستم داخل حیاط گل های زیادی داست سه چهار تا پله بود که رفتم بالا درب ورودی ساختمون رو باز کردم و رفتم داخل دیدم بوی خوبی میاد از صدای در متوجه امدنم شد صدای سلام گفتنش رو شنیدم اما نمیدونستم از کجای خونه بود جلوی در واستاده بودم که دیدم امد وااااااای عجب چیزی بود اصلا انتظار نداشتم با یه تیشرت زرد قناری که با یه عکس فانتزی برجسته روی سینهاش بود سینه های روبه رایی داشت و ادم رو حالی به حالی میکرد دامن بلند و تنگ و یه ارایش ملایم جلوم واسته،امد جلو و دست داد و سلام کرد بهم گفت بیا رو راحتی بشین و راحت باش منم برم برات یه شربت بیارم وقتی از پشت دیدمش بیشتر حال کردم کون خوش فرمی داشت دامنش از پشت یه چاک تا زانوهاش و یک طرف دیگه هم که اگه اشتباه نکنم سمت راستش بود یه زیپ طلایی رنگ که تا بالا کشیده شده بود.رفت و با دو تا لیوان شربت برگشت وقتی داشت بهم تعارف میکرد چشام ناخداگاه به سمت سینه هاش که کمی بیرون زده بود خیره موند با صداش بخودم امدم که گفت بردار دیگه سرم رو اوردم بالا تو چشماش نگاه کردم که داشت با شیطنت میخندید منم برداشتم و رفت رو به روم نشست و شروع کردیم به حرف زدن از همه چی همه جا حرف زدیم تا رسید به اینجا که ازم پرسید دوست دختر داری که منم گفتم اره ولی فقط دوستیم وهیچ رابطه عاطفی یا جنسی نداریم نمیدونم چطور شد که این خالی رو بستم اونم تعجب کرد و پرسید اخه برا چی منم کلی کلاس گزاشتم و گفتم عادت ندارم کسی رو سر کار بزارم و شلوارم رو برای هر کسی پایین بکشم ولی بوقتش میکشم تو نگران نباش که خندید و به بین پاهام نگاه میکرد.بهش گفتم این بوی خوش از چیه که گفت شام ماکارونی گذاشتم،تشکر کردم و اون رفت میز شام رو اماده کنه منم پا شدم برم بهش کمک کنم که با لحنی شهوت انگیز گفت همین که امشب پیشمی بزرگترین کمک رو کردی منم برگشتم و تلویزیون رو روشن کردم داشت فوتبال نشون میداد که کنترول ماهواره رو بهم داد و گفت بزن شبکه 23 منم زدم mc بود میز شام اماده شده بود سنگ پایان گذاشته بود دمشگرم موقع شام خوردن ازش پرسیدم سجاد کی میاد گفت حدود ساعت 6 صبح که سری تکون دادم وشام رو توی سکوت خوردیم من کم خوردم که ازم سوال کرد دوست نداشتی که گفتم دارم ولی امکان داره اذیت بشم(اخه سکس با معده پر ادم رو اذیت میکنه)خوردنمون که تموم شد و من پا شدم واون م ضرفا رو جمع کردو امد رفتیم پای ماهواره زد یه شبکه که داشت یکی از طنزای تلویزیون خودمونو پخش میکرد ولی این بار کنارم نشست و منم دستم رو گذاشتم پشت گردنش و با ناخونام بازو شو خراش میدادم که بهش گفتم نمیخوای خونتون رو نشونم بدی که با خنده پاشد و دستم رو گرفت و پشت سرش کشید وبرد رفتیم اتاق خوابش رو بهم نشون داد یک تخت دو نفره که میگفت شاید ده بار روش دو نفری خوابیده باشن با یه میز ارایش که کلی لوازم ارایش و ادکلن خوش بوی زنانه روش بود یه کمد دیواری دو درب که بدونه اینکه بپرسم بازش کردم عجب لباس شبهایی داشت و چندتا لباس خواب که کابر زده بود یکی از لباس شباش رو برداشتم بهش گفتم بپوش ببینم چطور میشی که چشاشو بزرگ کرد و گفت اینجا گفتم اره چطور مگه گفت جلو تو گفتم اره پشتت میکنم و پشت کردم رو کردم به اینه که اونم شروع کرد به در اوردن لباساش تیشرتش رو در اورد سوتیین نزده بود جون انصافا سینه های توپی داشت سفید وبا نوک دروشت فکر کنم سایزش 75 خیلی حال کردم سر بالا بودن و نیفتاده بودن زیپ دامنشم کشید بالا و در اورد کونش گوشتیو بزرگی داشت که شرتش رو که نارنجی بود داشت پاره میکرد وقتی سرش رو اورد بالا منم دید که دارم از توی اینه نگاهش میکنم خندید وسری تکون داد منم جرعتم بیشتر شد و برگشتم لباسش رو پوشید و پشت کرد گفت زیپش رو بکش بالا زیپ نزدیک کمرش هست از این فرست استفاده کردم و دستم رو به کمرش مالوندم و زیپش رو کشیدم بالا برگشت و روی تخت نشست منم کنارش نشستم و گفتم حیف که سجاد نیم خورت کرده خندید و چیزی نگفت منم بقلش کردم و بوسیدمش پاشدیمو رفتیم تو حال یه سی دی اهنگ شاد گذاشت و گفت بیا کمی برقسیم که گفتم بلد نیستم و اون شروع کرد برقسیدن خیلی ماهرانه میرقسید انگار شغلش رقاسیه یه بیست دقیقه ای که شد خسته شدو امد کنارم بشینه که کشیدمش روی پاهام کونش خیلی خیلی نرم بود که بقلم کرد و منم از این فرست استفاده کردم و لبم رو گذاشتم روی لبش ازش لب گرفتم زبونش رو کرد تو دهانم گره خوردیم و دستم رو بردم روی سینه چپش و میمالوندمش حسابی داغ شده بود.کیرمم که از موقع تعویض لباسش سیخ شده بود روی کون پهنو نرمش خودنمایی میکرد دیدم داره همکاری میکنه و در گوشم میگه خوب بزرگه خدا کنه دیر تموم شه که لذتش رو حسابی ببرم همونطور بقلش کردم و بردمش توی اتاق روی تخت خوابوندمش خودمم روش خوابیدم شروع کردم از روی لباس به خوردن سینه هاش چشاشو از روی حال بسته بود و تند نفس نفس میزد برگردوندمش زیپ رو کشیدم پایین و بکمک خودش لباسش رو در اوردم شروع کردم از گردن وگوش خوردن همینطوری امدم پایین تا رسیدم به سینهاش چه لذتی داشت سرم رو به سینهاش فشار دادو لرزید فهمیدم که ارضا شده پایان بدنش خیس اب شده بود معلوم بود خیلی شهوتی شده که غرق کرده خوستم برم پایین و کسش رو بخورم که با خودم گفتم امکان داره حالم خراب شه(چون سابقه داشت)که پایین نرفتم خودشم متوجه شد منو بلند کرد و لباسم رو شروع کرد به در اوردن بلیزم رو در اورد رکابیمم کند منو خوابوند شروع کرد به زبون زدن سر سینم رفت پایین و شلوار و شورتم رو در اور وقتی کیر بلند شده منو دید گفت ایول فکرش رو نمیکردم اینقدر بزرگ باشه یکم نگاه کردو سرش رو اورد جلو شروع کرد به خوردن ولی خیلی بلد نبود و بد میخورد ازش پرسیدم تا حالا خوردی گفت نه فقط تو فیلم پرو دیدم منم دیدم داریم جفتمون اذیت میشیم از دهنش در اوردم،چون میدونستم ابم زود میاد با خودم یه کاندم تاخیری برده بودم کشیدم رکیرم و یکم با کسش که باد کرده بود خیسه خیس شده بود با دستم بازی کردم کیرم رو گذاشتم دم کسش و خیلی اروم فشار دادم رفت تو که یه اهی کشید خیلی تنگ و داغ بود،منو کشید رو خودش منم اول خیلی یواش تلمبه میزدم کم کم شروع کردم به سریع تلمبه زدن که دیگه داشت نفسش بند میومد اه و نالش پایان اتاق رو برداشته بود و دوباره پایان بدنش لرزید و ارضا شد من با دیدن حال اون تندتر میکردم که خسته شدم و بهش گفتم از کون بکنم که با عجله خودش رو جمع کردو گفت نه منم دیگه اسرار نکردم بهش گفتم حالت سجده بگیره و یکم تف ریختم رو کسش دوباره کردم کردم تو کسش تا اخرین توانم تلمبه زدم یکربع طول کشید که دیدم داره ابم میاد سفت تو بقلم گرفتمش و فشارش دادم تا ابم تا اخرین قطرش امد تو گوشش گفتم یواش دراز بکش کیرم بیرون نیاد همونطور چند دقیقه روش خوابیدم و بعد بلند شدیم و رفتیم حموم،تو حموم هم دوباره خواست بخوره که جلوشو نگرفتم وقتی که کیرم بلند شد خوابوندمش کف حمام کردم تو کسش یه چند دقیقه ای که شد دیدم داره ابم میاد کشیدم بیرون و پایان ابم رو ریختم رو سینهاش،بلندش کردم همدیگر رو شستیم و رفتیم تو اتاق خواب مریم یه لباس خواب با تورای بزرگ پوشید بدونه شورت و سوتین منم لخت رفتیمرو تخت شروع کردیم باهم حرف زدن.ازش پرسیدم تا حالا با چند نفر بودی که جواب داد از تنهایی چند بار خواستم با چند نفر دوست شم که جلوی خودم رو گرفتم ولی نمیدونم چی شد که با تو به اینجا برسم خندیدم و ادامه داد با مهسا یکی از همسایه هامون که تلاق گرفته چند باری باهم ور رفتیم.بقلش کردم و همونطور خوابیدیم،ساعت 5 بود که با بوسه هاش بیدار شدم لباسم رو پوشیدم داشتم میرفتم ارش یه لب گرفتم و موقع خداحافظی ازم تشکر کرد و گفت تا حالا ارضا نشده بودم منم دوباره بوسیدمش و رفتم.وقتی رسیدم خونه بهش زنگ زدم و گفتم کی دعوتم میکنی گه با خنده گفت هر وقت دوست داشتی خبر بده من میزبانیتو میکنم بهش گفتم دوست دارم و خداحافظی کردم بعد اون شب خیلی رفتم خونش تا اینکه رفتن یه شهر دیگه.ببخشید اگه بد نوشتم یا جاهای سکسیش کم بود نخواستم بزرگ نمایی کنم.نوشته v o _¡ I
0 views
Date: November 25, 2018