…قسمت قبلهفتمین رابطه تو 22سالگی و در دوران دانشگاهممنونم که وقت می کنید و همه ی روابط من رو با دقت می خونید. پوزش می خوام که طولانیه. بهرحال همه شون واقعیه و فقط برای جذابتر شدن کمی سیرداغ و پیازداغش رو زیاد می کنم که لذتبخش تر بشه.الان هم پشیمون نیستم بابت روابطی که داشتم و هنوز هم زیاد موقعیت پیش میاد و رابطه ها برقرار هست و تا حالا هم کسی متوجه نشده.باز هم پوزش می خوام از طولانی بودن داستان.این بخش از رابطه ی من در دوران دانشگاه رخ داد که براتون تعریف می کنم.هرچند رابطه با خانم برادرم زهرا خیلی برام جذاب و لذت بخش بود و اینکه بالاخره تونسته بودم باهاش سکس بکنم خیلی راضی و خوشحال بودم اما اینکه دیگه تکرار نشد و منتظر موقعیتی واسه تکرارش برام خیلی سخت تر بود. البته یه بار زهرا رو لخت کنار حموم دیده بودم که تازه از حموم اومده بود بیرون. خیس خیس بود و حوله رو دوشش. هردومون به هم نگاه کردیم. موهای کسش یادمه که تو تمیزی و بی مویی بدنش پیدا بود و تو ذهنم مونده… و من برگشتم رفتم تو اتاق. چون تنها نبودیم مطمئن بودم خبری نیست و همینطور شد.19 ساله بودم که وارد دانشگاه شدم و تا اون موقع هیچ رابطه جنسی با هیچ دختر و یا زنی نداشتم. خیلی ذهنم مشغول می شد و گاهی با تجسم کردن بدن زیبای زهره و نیاز شدید جنسیش که عاشق من شده بود و هیکل درشت خانم برادرم زهرا و اینکه بارها منو واسه همبستر شدن با خودش پذیرفت، خود ارضایی می کردم. از اونجایی که چهار نفر از دانشجوها، یه خونه دربستی اجاره کرده بودیم، یه روز جمعه پسر صاحبخونه مون که باهاش صمیمی بودیم و کلید در ورودی هم یه دونه دستش داده بودیم، یه دختر نسبتا زیبایی رو آورده بود و تو اتاق دوستم، داشت باهاش سکس می کرد. من بیرون بودم وقتی اومدم، تازه کارش تموم شده بود، اومده بود بیرون و دختره تو اتاق داشت لباساشو می پوشید که من بهش گفتم امکان داره راضیش بکنی یه سکس کوچولو باهاش بکنم؟ که گفت قبول نمی کنه. اما با اصرا من، دختره رو که اسمش پریسا بود راضی کرد که اگه اجازه نده به پدر و مادرم میگه و خیلی بد میشه. وقتی رفتم تو اتاق پریسا رو زیرانداز دراز کشیده بود. بعد از سلام سریع مانتوهاشو داد بالا و شلوار لیشو کشید پایین و به من گفت زودباش دیرم شده. من هم شروع کردم مانتوشو بالاتر دادم و پستوناشو از کرستش درآوردم و شروع کردم به خوردن… کیرم رو از شلوارم درآوردم و شورت پریسا رو هم همچنین .. تا بزارم تو کسش که یه کمی مو هم داشت … دیدم آبم داره میاد تا برم روش و کیرم رو فرو کنم تو کسش آبم اومد و ریخت لای پاهاش و من افتادم روش… پریسا که ناراحت شده بود گفت تو دیگه کی هستی؟ چند ساله کس ندیدی؟ اولینبارته؟ کخ من چیزی نگفتم و شورت و شلوارم رو کشیدم بالا و اومدم بیرون.یه بار هم یکی از هم اتاقیهام ساعت 11 شب بود که یه خانم 50 ساله ی فاحشه ره آورده بود خونه دوستام به نوبت باهاش سکس کردن. به من گفتن تو هم برو که من قبول نکردم. البته من چون اعتقادات مذهبی داشتم و نماز می خوندم، اونها می دونستن که من ظاهرا میونه خوبی با این کارا ندارم. واسه همین اصرار نکردن. البته بچه ها یه عکس یادگاری هم باهاش گرفته بودن که بعدا پاره کردن.سال 1375 بود که طی برگزاری همایشی تو دانشگاه، یکی از دخترا به نام فلق با یکی از هم اتاقی ها و دوستام به نام مهران سر صحبت رو باز کرد که آره یکی از دخترای دانشگاه به شما علاقه داره و دوست داره با شما صحبت بکنه. یه چند روزی گذشت که یه روز اونها که سه نفر بودن به بهانه رفع اشکال و حل یه سری مسائل تخصصی اومدن خونه ی ما. ما چهار نفر بودیم که یکی از دوستام به نام محمد بیشتر وقتها چون خونه شون 50 کیلومتری این شهر بود کمتر اینجا می موند. واسه همین روزی که کلاس نداشت اونها اومدن. پس از سه چهار بار رفت و آمد صمیمت ها بیشتر شد و با هم بیشتر آشنا شدیم. فلق که دختر زیبایی بود نامزد داشت و در عین حال تپل و با قد کوتاه. مریم عاشق مهران بود که قد بلندی داشت و کمی چاق بود. مرجان هم ریزه میزه تر بود و هم لاغر تز و از فلق و مریم زیباییش کمتر بود. مریم به اتاق من اومد و مرجان رفت پیش دوستم محمد علی و فلق هم برای صحبت و راضی کردن مهران پیشش بود . یه ساعتی گذشت. تو این زمون منو مریم صحبت هامون گرم و گرمتر شد و حتی مسائل ازدواج رو مطرح کردیم که چرا دخترا نیم تونن برن خواستگاری و ….من چایی دم کردم و بعد از یکساعت همه دور هم جمع شدیم و همدیگه رو نگاه می کردیم. بعد از صرف چای. اونها رفتن. راستش مهران قبول نکرده بود. فلق فردای اون روز تو دانشگاه به مهران میگه که مریم حالش خوب نیست. یه جورایی باهاش حرف بزن و آروم آروم منصرفش کن. ما هم یه جورایی آرومش می کنیم. مهران قبول کرد و تو دانشگاه یه سه ربع یه ساعتی با هم حرف زدن. دو روز بعد اونها اومدن خونه ی ما. دیگه سه چهار نفری با هم صحبت کردیم و کمی مریم قانع شد. روابط همه مون عادی تر شد. وقتی 16 آذر نزدیک شد، قرار شد جشن روز دانشجو رو بگیریم و جشن خوبی بود. عکس هایی هم گرفتیم که همه ی اونهایی رو که با هم بودیم پاره کردیم. چون اون موقع سال 1376 دوربین دیجیتال نبود و باید عکس ها چاپ می شد تا معلوم بشه عکس چیجوریه.بعد از مراس مجشن و خوردن کیک و دادن کادوها. منو مریم رفتیم تو اتاقم، محمدعلی با مرجان و مهران هم با فلق. یه ساعتی رو همه مون تنها بودیم. منو مریم صمیمی تر شدیم. من که دراز کشیده بودم و پتو رو روم انداخته بودم، مریم رو کشوند طرفم و اومد زیر پتو. کاری نکردیم فقط صحبت می کردیم و گاهی هم پاهامون به هم برخورد می کرد. و در ادامه مالوندن هم بهش اضافه شد. به نوعی سکس با پا. دیگه شب شده بود و اونها بایستی می رفتن. هرسه تا شون اهل قایمشهر بودن، خونه هاشون هم نزدیک هم و دوست هم. واسه همین خانواده ها نگران چیزی نبودن. از طرفی چون فلق نامزد داشت اونهارو راحت تر میذاشتن. هر چند فلق علاقش به مهران زیاد شده بود و تو صحبت کردنها بی پروا بود و خیلی بهش می چسبید. اینهارو مهران به ما گفته بود.حدود یه ماهی از اومدن و رفتنشون به خونه دانشجویی ما می گذشت. تو این مدت کار خاصی نکردیم. اونها هم حجاب خودشونو حفظ می کردن. فقط فلق مانتوشو در می آورد و مریم و مرجان دکمه های مانتوشونو باز می کردن. همراشون روسری هم یم آوردن و بجای مقنعه روسری سر می کردن تا زیباتر به نظر برسن. یه روز حدود ساعت یک و نیم بعدازظهر تو آذرماه 1376، فلق و مریم اومدن خونه مون، بارون شدیدی می بارید و هر دوشون خیس شده بودن. فلق طبق معمول رفت اتاق مهران که خونه نبود و مریم هم اومد اتاق من. چادرشونو رو لباس آویز حال آویزون کردن. درجه بخاری نفتی رو بیشتر کردم تا کمی گرم بشه و لباساش خشک بشه. اتاق مهران رو هم به همین صورت. فلق که حوله رو سرش بود و موهاشو خشک می کرد به من گفت مهران کی میاد که گفتم کلاس داره و شاید تا یه ساعت و نیم دسگه خونه باشه. بهش گفتم پتو رو بگیر دراز بکش. من هم یه چایی می زارم که گفت نیازی نیست. می خوام یه چرتی بزنم. وقتی رفتم اتاقم دیدم مریم مانتوشو دراورده و کنار بخاری ایستاده. 18 سالش بود اما هیکل درشتی داشت. کونش و بویژه رونش از رو شلوار لی بزرگتر نشون می داد. یه تاپ قرمز رنگ پوشیده بود که بدن لایه لایه ی پشتش هم معلوم بود. از پشت بهش نزدیک شدم و گفتم. می خوای شلوارتو دربیار تا خشک بشه خیلی خیسه. نگام کرد و هیچی نگفت. دستم رو گذاشتم رو بازوهاش و گفتم نگران نباش. می ترسم سرما بخوری. یهو مریم شروع کرد به لرزیدن و من هم سریع رفتم پتو آوردم و گذاشتم رو شونه هاش و گفتم. من می رم بیرون شلوار رو درش بیار بعد همینجا رو زیرانداز کوچیک دراز بکش. من رفتم شعله زیر کتری آب رو بیشتر کردم و وقتی جوش اومد سریع چایی رو دم دادم. وقتی اومدم مریم شلوارشو رو صندلی کنار بخاری گذاشت و ماتوشو رو دستگیره پنجره آویزون کرده بود و خودش همونجایی که گفته بودم کنار بخاری دراز کشید و رفته بود زیر پتو.بهش گفتم بهتری که گفت آره دستت درد نکنه مرسی. برق رو خاموش کردم و آروم پیشش دراز کشیدم و رفتم زیر پتو. نتونستم تحمل بکنم. بعد از سکس کاملی که با زهرا داشتم و 4 سال گذشته بود، خیلی منتظر شدم تا موقعیتی پیش بیاد تا با خیال راحت یکی رو بغل کنم و حسش کنم. دستمو گذاشتم رو بازوهای مریم و آروم بازوهاشو دست کشیدم. بهش چسبیدم تا گرمتر بش. خودشو جلو کشید که یعنی دوست ندارم بهم بچسبی. بهش گفتم نگران نباش. کاری نمی کنم. مطمئن باش و آروم بگیر بخواب. دو دقیقه بعد بلند شدم و رفتم سری به فلق بزنم که دیدم خوابیده. یه چهلو پنج دقیقه ای گذشت که دیدم مهران اومد. قضیه رو توضیح دادم. مهران شوخ طبع بود و تیکه مینداخت که آره خسته شدم برم یه خستگی درکنم. منظورش این بود که با فلق یه جورایی آره….من هم رفتم پیش مریم. همونطوری دراز کشیده بود. خوابش نبرده بود. مانتو و شلوار لیشو جابجا کردم تا قسمتهای دیگش هم خشک بشه و بعد پیشش دراز کشیدم و بغلش کردم. آروم دستمو گذاشتم رو شکمش و بعد رو پستونای بزرگش. قشنگ بهش چسبیده بودم و پاهام هم رو پاهاش بود. مریم لخت بد و فقط یه شورت پاش بود. روم نمی شد دستمو بزارم روشورتش و …یه پنج دقیقه ای گذشت که دیدم مریم جابجا شد و نشست. من هم که کیرم سفت سفت شده بود به پشت دراز کشیدم تا کیرم بخوابه. یه چند دقیقه ی بعد ضمن صحبت با مریم پاشدم رفتم آشپزخونه چایی بیارم تا مریم شلوار و مانتوشو بپوشه. وقتی اومدم مریم شلوارشو پوشیده بود. بهش گفتم مهران پیش فلقه تا فکر مهران رو از سرش بیرون بکنه. کمی اشک پشت چشش جمع شد. گفت نمی دونم چیکار کنم. با صحبت باهاش آرومش کردم و حدود یه ساعت بعد هر دوشون رفتن. مهران هم پیش فلق دراز کشیده بود و کمی با هم ور رفتن. بهش گفتم دیوونه طرف نامزد داره. که گفت با نامزدش زیاد خوب نیست. تازه خودش بهم چسبید و …مریم که مزه بغل کردن رو چشیده بود اون فردای اون روز که جمعه بود. با مرجان اومد خونه ی ما. موقع ظهر بود. یه غذای مختصری که آماده کرده بودیم چهارتایی خوردیم و مریم اومد اتاق من و مرجان و مهران هم با هم بودن.ما اصولا تخت نداشتیم و رو زمین می خوابیدیم. واسه خواب بعداز ظهری هم یه شمد یا پارچه پهن می کردیم واسه همین، یه پارچه رو موکت سبز رنگ اتاق پهن کردم و دوتایی مون دراز کشیدیم روش و پتو رو کشیدیم رومون. یه ده دقیقه ای گذشت. بدون اینکه حرف بزنم به مریم نزدیک شدم و از پشت بغلش کردم. مالوندن بدنش رو شروع کردم. مانتوشو طف خودم جمع کردم و شکمش و یواش یواش پستوناش رو از رو بلوزش مالوندم. وقتی دستمو گذاشتم تو پیرهنش کمی مقاومت کرد و دیگه با من همراه شد من هم سریع رفتم سراغ سینهه اش و شروع کردم دست زدن و فشار دادن. خیلی بزرگ و نرم بود. کیرم که سفت شده بود به باسنش فشار می دادم تا حسش بکنه. دستم رو آوردم پایین تر تا کسش رو دست بزنم. چون شلوار لی پاش بود و خیلی سفت نتونستم حسش بکنم واسه همین دکمه شلوارشو با یه دست داشتم باز می کردم که مانع شد و با دستاش دستم رو پس می زد. چون مریم چاق بود و شلوارش سفت چسبیده بود به شکمش نمی شد به راحتی باز کرد. چون دیدم با دستاش دستم رو پس می زنه دستشو گرفتم گذاشتم لای پام و از رو شلوار کیرمو حس کرد. کمی آروم شد و من که دکمه شلوار رو باز کرده بودم و داشتم زیپشو پایین می کشیدم یهو دیدم دوباره دستم پس زد و مجبور شدم دستشو بگیرم و بزارم تو شورتم. مریم کیرمو سفت گرفته بود و بدون اینکه بماله فقط نگهش داشت من هم راحت زیپ شلوارشو کشیدم پایین و و با گذاشتن دستم تو شورتش شروع کردم به مالوندن بالای کسش. خیلی تپل بود و صاف صاف بود. چون پاهاشو جمه کرده بود نمی تونستم پایین ترش رو دست بزنم حتی چوچوله هاشو. تو همین حس بودم که حس کردم آبم داره میاد و همه شو تو شورتم خالی کردم. خیلی آروم شدم و ناراحت که چرا آبم اومد. انگیزه ای واسه ادامه رابطه نداشتم. بلند شدم رفتم دستشویی. از اون طرف مهران تو اتاقش بود و مرجان هم ت اتاق محمد علی و رو تختش دراز کشیده بود. دوباره اومدم پیش مریم دراز کشیدم. اما این بار با فاصله. مریم لباساشو مرتب کرده بود. خوابش نمی برد من هم خوابم نمی برد. مهران چایی دم داده بود و بدون اینکه در بزنه صدامون زد. بعد از خوردن چایی کمی با هم حرف زدیم و مریم و مرجان رفتن.این رفت و آمد ها چهار بار تو سه هفته طول کشید و هربار شرایط همبستر شدن من و مریم فراهمتر می شد. تا اونجایی که خوردن سینه ها و بدنش عادی شده بود. خواستم کسش رو ببوسم و بعد بخورمش که مریم خوشش نمی اومد و تا نی رفتم سمتش چون هیکلی بود و قدرت بیشتری داشت منو می کشوند بالا که اینکار رو نکنم. شورت هردومون در اومده بود و زیر زانوهامو قرار داشت. کیرمو گذاشتم لای پاش که مریم پاهاشو جفت کرده بود. گفت می ترسم. گفتم از چی؟ گفت خودت بهتر می دونی. بهش گفتم نترس فقط روش می مالم و … خیلی ازش خواهش کردم و پذیرفت کمی پاهاشو شل کرد و قتی کیرو گذاشتم لای پاش دیدم همه جاش خیسه. بهش گفتم تو که اماه تری واسه اینکار. جوابی نداد و من یه دو دقیقه هم نشد که تلمبه می زدم که یهو دیدم آبم داره میاد و همش رو ریختم لای پای مریم و بی حس دراز کشیدم روش. مریم سرم رو بوسید و پشتمو دست می کشید. یواش از روش اومدم پایین. شورت و شلوارمو پوشیدم و آروم دراز کشیدم. مریم رفت دستشویی تا خودشو، خودشو که چه عرض کنم آبی که ریخته بودم لای پاش و خیلی هم زیاد بود را تمیز بکنه. یه بیست دقیقه ای طول کشید. خیلی نگران شدم. چون بچه ها خونه نبودن. یه وقت می اومدن و مریم از دستشویی می اومد بیرون اونهم بدون مانتو و شلورا دیگه نیم دونستم چیکار بکنم.وقتی مریم اومد نفس راحتی کشیدم. به من گفت چه خبرته. هر چی میشستم تمیز نمی شد. چقدر چسبناکه و چه بویی داره؟ که من زدم زیر خنده و رفتم زیر پتو و می خندیدم. مریم هم نفرینم می کرد و می خندید. به مگفت باور کن شب اول چهارقولو رو شاخشه. ماشااه ….من هم برای اینکه شرایط روابط بعدی بهتر بشه بهش گفتم یعنی اگه آبم می ریخت اونجات یعنی الان چهارقولو آبستن بودی؟ که با اخم نگام کرد و گفت ای نشوخی خارو نداشتیم. من هم عذرخوایه کردم و گفتم شوخی بود. ازش تشکر کردم. البته این رو هم بگم هربار که مریم می اومد لباس زیر یعنی شورت و سوتین جدیدی می پوشید، موهای زاید بدنش رو هم با اپیلیدی تمیز می کرد. مریم خیلی دوست داشت باهام سکس بکنه اما خیلی مقاومت می کرد. اونها هم خانواده مذهبی داشتن و بویپه پدرش که می گفت حاج آقا خیلی دیگه نماز شبیه و البته افتخار می کرد. یه سری عکس های خانوادش رو بویپه دو تا زنداداشاشو اورده بود که تپل بودن و نسبتا زیبا. یه بار می گفت خانم برادرم خونه خودش فیلم سوپر داشت و گاهی با هم می دیدیم. می گفت نه من از سکس سیر میشم و نه داداشت نمی دونم چرا؟ بهش گفتم من چیکار کنم کسی رو ندارم. که گفت این همه پسر تو دانشگاه. یکی رو تورش کن. من هم بهش گفتم تور کردی دیگه تموم شد… چیزی نگفت و اون روز هم تموم شد.از اون روز به بعد شرایط هردومون واسه لخت شدن و مالوندن هم و حتی مالوندن آلت تناسلی مون بهتر و بهتر می شد. البته مهران با فلق همین روابط رو داشتن و محمد علی هم با مرجان. هرچند مرجان همون روز اول رابطه ی خودشو با محمد علی شروع کرده بود.یه روز با تعجب دیدم مریم با دختر خالش که تقریبا 15 ساله بود و چادری و در عین حال زیبا، اومدن پیش ما. وقتی تو آشپزخونه بودیم به مریم گفتم اینو چرا آوردی گفت چیه؟ می خواستم دوست پسرم رو نشونش بدم. به خودم گفتم که واقعا به دخترا نمیشه اعتماد کرد. ترسیدم دردسر بشه. بهم گفت یه چیزی می گم نه نگو؟ گفتم چیه؟ گفت فقط اجازه بده بدنتو دست بکشه؟ گفتم چی داری میگی؟ گفت خواهش می کنم؟ تو خواستی من هم قبول کردم حالا من می خوام تو قبول کن. این اولین و آخرین بارشه. باز ما خودمون تنها می شیم و … چیزی نگفتم. اون روز هم مثل سایر روزها بعدازظهری دراز کشیدیم. انگار عادت شده بود و باید اینکار انجام می شد تا بقیه کارها انجام بشه. مریم وسط بود و دخترخالش که اون هم اسمش مریم بود با مانتوی جگریش طرف راست مریم و من هم طرف چپش. مریم آروم پشتشو به من کرد و من هم طبق معمول بهش چسبیدم. کاری نکردم فقط پشتشو دست می کشیدم که مریم شلوارمو یه خورده کشید پایین. تعجب کردم. تا دیروز به زور باید من اینکار رو می کردم اما امروز… یه سه چهار دقیقه ای گذشت که دیدم مریم دستمو از روش رد کرد و گذاشت رو کمر دختر خالش که پشت به مریم و چسبیده بهش بود و من هم دستمو بردم سمت سینه های کوچیکش… بعد از دوسه دقیقه مالیدن و لمس کردن، مریم دست دختر خالش رو که دیگه از روبرو بغلش کرده بود گذاشت رو شکمم و اون هم دستشو آورد پایین تر تا اینکه به کیرم برخورد کرد. آروم کیرمو می مالوند و بعد فشار می داد. اولین بارش بود. خایه هام رو با دستای نرمش مالوند و …… چون من خوشم نمی اومد دستشو برداشتم و گفتم کافیه… شورت و شلوارمو کشیدم بالا و به مریم چسبیدم. هرچند بدن و پستونای مریم یعنی دخترخاله رو گاهی می مالوندم. یه بیست دقیقه ای به همین شکل گذشت یه چرتی همه مون زدیم. یه چایی خوردیم و هردو شون رفتن. موقع خداحافظی مریم رو کنار کشیدم و گفتم دیگه از این کارا نکنه. خطرناکه. به کسی اعتماد نکن همین دختر خالت می ره همه چیزو به پدرو مادرت می گه. اون هم گفت باشه و دیگه هم خبری ازش نشد.دو هفته ی بعد تو دانشگاه مریم به من گفت که ساعت چهار کلاسم تموم میشه و میام خونه تون. گفتم منتظرم. تا بیاد ساعت چهار و نیم شد. اونو، فلق و مرجان سه تایی اومدن. محمدعلی و مهران هم بودن. وقتی اومدن تو، بعد از سلام و احوالپرسی هر کدوم مون دوتایی رفتیم تو اتاق هامون و جالبه همه مون دیگه سکس برامون عادی شده بود. کسی سکس همدیگه رو نمی دید. وقتی تموم می شد واسه همدیگه تعریف می کردیم. دخترا واسه خودشون و ما پسرا هم واسه خودمون. البته به مهران حسودیمون می شد چون فلق واقعا زیبا بود و گوشتی و تپل. به مهران هم می گفتیم که فلق نامزد داره باید خیلی مواظب باشه.وقتی منو مریم رفتیم تو اتاق مریم شروع کرد به باز کردن دکمه مانتوهاش و من هم نگاش می کردم. یهو هردومون رفتیم به سمت هم و همدیگه رو بغل کردیم و شروع کردیم به بوسیدن هم. اولین بار بود که مریم منو می بوسید و ممانعت نمی کرد. همدیگه رو سفت بغل کرده بودیم. مریم از من حشری تر بود. وقتی دستم رو بردم رو پستوناش مریم هم دستشو گذاشت لای پام و یه دقیقه بعد دستشو گذاشت تو شورتم و شروع کرد به مالوندن. نوک کیرم یه خورده خیس شده بود. من هم بدون معطلی دکمه شلوارشو باز کردم و با پایین کشیدن زیپش با کمک مریم شلوار لیشو که خیلی از این شلوار متنفر بودم چون خیلی این مدت اذیتم کرده بود، کشیدیم پایین. شورت نرمی پوشیده بود تابشو دادم بالا و با بوسیدن بالای پستوناش و چاک سینه هاش، کیرمو گذاشتم تو شورتش. مریم از من یه پنج سانتی متری بلندتر بود و من راحت تونستم کیرمو بزارم لای پاش و حتی روی کسش. جالب بود مقاومتی نکرد و من شروع کردم به عقب و جلو کردن کیرم و مریم هم با من همراهی می کرد. هردومون یه حال خاصی داشتیم. واقعا سکس سرپایی لذت داره. اونهم با یه زنی که هیکل درشتی داره و کسش هم درشت تر و بزرگتره. و اونهم دختر و یا زنی که شدیدا نیاز جنسی داره و همه و همه اینها یواشکی صورت می گیره. چهار پنج دقیقه هم نشد که آبم اومد و با بغل کردن مریم همش ریخت لای پاش. چون منی من زیاد بود از رو پاهای تپل، بی مو و گوشتیش تا زانوهاش اومده بود و کمی هم با فشاری که داشت ریخت رو زمین. بی حال شدم و مریم سفت بغلم کرده بود. یه دقیقه بعد خودمونو جمعو جور کردیم و مریم رفت دستشویی.من هم اتاق رو مرتب کردم و رفتم حموم، خودمو تمیز کردم. مریم طبق معمول تا قشنگ خودشو بشوره و به قول خودش بوی منی نده، یه ده دقیقه ای طول کشید تا بیاد بیرون. سری به اتاق مهران و محمد علی زدم. راستش نمی شد داخل رو دید. گوش وایستادم که متوجه چیزی نشدم.رفتم اتاق طبق عادت پارچه ای رو پهن کردم و بالشت ها رو گذاشتم و پتو رو کشیدم روم و دراز کشیدم. مریم که اومد درو قفل کرد و در حالی که مانتو تنش بود و شلوار نداشت، مانتوشو درآورد و پیشم دراز کشید. یه دقیقه ای هم نشد که مریم به من چسبید و شروع کرد به بوسیدن من. من هم بوسیدمش و شلوارمو کشیدم پایین و کیرمو گذاشتم لای شورت مریم. خیلی خوششش اومده بود. آروم آروم عقب و جلو می کردم. مریم چشاشو بسته بود و لباشو گاز می گرفت…. سینه های درشت مریم رو از کرستش دراوردم و شروع کردم به خوردنش. سفید و بزرگ بود اما زیبایی پستونای زینب و زهره و زهرا رو نداشت، حتی مال ریحانه که کوچیکتر بود. یه جورایی رنگ پوستش به قرمزی می زد. یه، یه ربعی طولش دادم که دیگه دیدم نمی تونم. هر چند تو این مدت دو بار اومدم روش که سریع مریم مخالفت کرد و می گفت امکان اینکه بره تو زیاده و ریسک نکرد. آبم رو که واقعا مقدارش زیاد بود ریختم لای پاش و هردومون یه بیست دقیقه ای تو همین حالت پیش هم دراز کشیدیم. چون مریم در رو قفل کرده بود با خیال راحت هردومون خوابمون برد.اون روز خیلی به هردومون خوش گذشت. بویژه به مریم که اولین باری بود که اینقدر لذت می برد. بهش پپیشنهاد دادم که خانمم میشه که گفت حواست نیست. من نمی خوام بخاطر یه سکس خانم کسی بششم. وگرنه الآن اینجا نبودم. بهش گفتم منظورتو نمی فهمم؟ که گفت بعدا بهت میگم.مهمترین و خاطره انگیزترین سکس بین منو مریم تو یه شبی اتفاق افتاد که اون شب با فلق هم همبستر شدم.راستش یه روز غروب مریم و مرجان و فلق با هم اومدن خونه ما. با هماهنگی های انجام شده با خانواده شون قرار بود که اون شب رو پیش ما یعنی دوستاشون بمونن. واسه خانواده یعنی دوستای دخترشون و واسه خودشون یعنی دوست پسراشون. شام مفصلی رو که یه اردک بود و مادرم آورده بود، فلق و مریم درست کردن و مرجان هم که بیشتر با محمدعلی بود و شستن ظرفها رو اون دو تا برعهده گرفتن. انگار سه تا زوج بودیم. تا کارهاشون تموم می شد یا بیکار می شدن مریم می اومد پیش من و فلق می رفت پیش مهران. بیشتر صحبت می کریم تا کارای دیگه. وقتی مریم گفت قراره با مهران بعد از شام صحبت بکنه، تعجب کردم. بهش گفتم مهران حرفش حرفه می دونه چی گفته. که مریم گفت می خوام حرفهامو بهش بزنم و قصد مطرح کردن ازدواج رو ندارم. بعد از شام منو مریم تو اتاقم دراز کشیده بودیم که فلق در زد و گفت با اجازه عروسو دوماد و اومد تو و به مریم گفت برو با مهران صحبت کن آمادش کردم. مریم خودشو مرتب کرد و رفت. فلق هم که لباس چسبون خاکستری پوشیده بود و با زیبایی که داشت جذابتر شده بود کنار بخاری نشست و شروع کرد به صحبتهایی درباره روابط منو مریم. راستش مریم رابطه جنسی خودشو با من، به فلق و مرجان گفته بود ولی رابطه سکسی فلق و مهران و مرجان و محمدعلی رو دوستام به من گفتن. من هم ناقص درباره روابطم با مریم یه چیزایی بهشون گفتم.یه بیست دقیقه ای گذشت. فلق گفت لحاف تشک رو بنداز دراز بکشیم کمرمون درد گرفت. شاید صحبتشون دو ساعت طول بکشه من هم همینکارو کردم. رفتم دستشویی و بعدش آشپزخونه و کتری آب رو گذاشتم تا جوش بیاد و چایی دم بدم که دیدم برقهای اتاقها خاموشه. به فلق گفتم خوابیدن یا اینکه… که گفت تو هم لامپ رو خاموش کن. همینکارو کردم و اومدم پهلوی فلق دراز کشیدم. بهش گفتم چه خبره؟ که گفت مریم خیلی مهران رو دوست داره و دوست داره یه جورایی یکی دو ساعتی رو کنارش راحت باشه… مرجان هم که معلومه… یه خورده با هم حرف زدیم و آروم به فلق چسبیدم. اعتراض کرد و گفت پسرخاله نشی یه وقت؟ من که می دونستم مهران باهاش سکس کرده بود حتی کیرشو هم گذاشته بود تو…، به خودم گفتم من هم می تونم باهاش رابطه برقرار بکنم. واسه همین عقب نشینی نکردم و آروم آروم با مالوندن تنش و بغل کردنش از پشت، و مالوندن پستونای سفتش از رو لباس، اونو حشری کردم. اما فلق همش کنار می کشید و اعتراض می کرد. از طرفی من هم خیلی بهش التماس و خواهش و تمنا کردم که نمی خوام کاری بکنم فقط اجازه بده روش بمالم…همین… بعدش بهش گفتم که فکر می کنی مریم و مرجان با مهران و محمدعلی الآن راحت نیستن؟… آروم آروم فلق باعکس العملهاش نرم تر شد و راضی تر تا جایی که وقتی کیر سفتمو به شورت و کونش می مالوندم که حالا دیگه شلوارش رو هم تا زانوهاش با همکاری خودش کشیده بودم پایین، دوست داشت ادامه بدم. پیرهنمو داده بودم بالا و شلوار و شورتمو تا مچ پاهام آورده بودم پایین و از یه پا خارج کرده بودم تا راحت تر رون پاهامو به رون گوشتی فلق بمالم. وقتی آروم شورتشو کشیدم پایین و کیرمو گذاشتم لای پاش، حس خوبی به من دست داد و از لیزی لای پاش متوجه شدم حشری شده و دوست داره باهاش ور برم. آروم عقب و جلو کردن رو شروع کردم و دستمو گذاشتم لای پیرهنش و از روکرستش چاک سینه ها و پستوناشو شروع کردم به مالوندن. نرم و محکم بود. فکرشو نمی کردم که با فلق همبستر بشم. چون خیلی زیبا بود و بغل کردنش لذت خاصی به آدم می داد. خیلی دوست داشتم پستوناشو بخورم. اما فلق نمی ذاشت که اونو برگردونم طرفم و از روبرو بغلش کنم و پستوناشو بزارم تو دهنم. یه چهار پنج دقیقه ای به کارم ادامه دادم و با خورن پهلوهاش و پشتش و با مالوندن کسش با دستام، هم من و هم فلق هر دوتامون لذت می بردیم. فکرش رو نمی کردم دختری که نامزد داره به همین راحتی اجازه بده یه پسری باهاش همبستر بشه و حتی کیرشو لای کسش بزارن. اما جو صمیمی بین ما شش نفر اونهم تو اون موقعیت خاص، فلق به این چیزا فکر نمی کرد وگرنه اجازه نمی داد مهران باهاش سکس کامل بکنه. مهران کیرشو همیشه تو کس فلق می کرد اما حواسش جمع بود آبشو توش خالی نکنه. بهرحال خیلی سعی کردم که تو مالوندن کیرم، یه جورایی کیرمو فرو کنم تو کسش. اما نشد که نشد و ….یهو حس کردم آبم داره میاد و با فشار دادن فلق و خوردن بازوهاش آبم خالی کردم لای پاش. یه دقیقه بعد فلق گفت با شورتت آب کمرتو از لای پام پاک کن. من هم همینکارو کردم و بعدش کیرمو گذاشتم لای کسش و به همون شکل بهش چسبیدم. یه ده دقیقه ای همینطوری موندیم و من به مالوندن کیرم به اطراف کس فلق با عقب و جلو کردن، ادامه دادم و گاهی وقتها هم فشار می دادم تو کسش و چون کیرم کوچیک شده بود و فلق می دونست که تو نمی ره و از طرفی از یه کیر نرم که تو کسش می رفت خوشش میومد مانع نمی شدم و به کارم ادامه می دادم تا فلق لذت بیشتری ببره. بعضی وقتها حس می کردم کیرم تو کسشه، واسه همین خیلی حال می کردم. وقتی صدای بازو بسته شدن در یکی از اتاقها به گوش رسید، فلق گفت درش بیار و خودمونو مرتب کردیم….بعد از اینکه در اتاق یه بار دیگه بازو بسته شد. من یه شورت تمیز گرفتم و رفتم دستشویی تا خودمو تمیز کنم و فلق هم رفت تو حموم که غروبی روشنش کرده بودیم. آبگرمکن نفتی قدیمی بود و با نفت روشن می شد و دودش همه محله رو می گرفت.شورتمو گذاشتم رو دسته صندلی کنار میز مطالعه ام بعدش رفتم چایی رو دم دادم و کتری آب که خالی شده بود رو پر از آب کردم. رفتم تو اتاق که دیدم فلق اومد. اسمم رو صدا زدو گفت چه خبرته بابا؟ مثل چسب می مونه. نه بوش می ره نه خودش… خندید و گفت مریم راست می گفت و … یهو سکوت کرد من هم گفتم مال مهران چطور بود؟ که ناراحت شد. فکر نمی کرد قضیه سکس اون و مهران رو بدونم. تو همین صحبتها و بحث کردنها بودیم که فلق کنار بخاری نشست و شروع کرد به صحبتهای سکسی و سکس دانشجویی و .. و بحث رو به این نتیجه رسوند که باید از موقعیت ها استفاده کرد و لذت برد. من هم بهش گفتم حتی با داشتن نامزد؟ که گفت برام فرقی نداره. از وقتی متوجه شدم اون هم با زنای دیگه رابطه داره دیگه برام فرقی نداره و …. گرم صحبت بودیم که مرجان در زد و اومد تو. فلق که شوخ طبع بود و تیکه انداز، گفت چیه؟ سبک شدی؟ اومدی اینجا چیکار؟ گفت هیچی نه که شما خیلی سنگین شدی، من سبک شدم سریع پشت سرش گفت چایی رو میارم اینجا با هم می خوریم. من هم گفتم صبر کن آبش جوش بیاد.مرجان و محمدعلی با سینی استکان، قند، کتری و قوری چای، یه سه چهار دقیقه بعد اومدن، اما خبری از مهران و مریم نبود. مرجان گفت میرم صداشون بزنم که فلق گفت نیازی نیست بشین. راستش مریم و مهران داشتن با هم سکس می کردن. اینو مهران بعدا به من گفت. یه نیم ساعتی نگذشته بود که مریم و مهران بعد از چند بار بازوبسته شدن در دستشویی و حموم، اومدن تو اتاق. البته مریم دیرتر. یکی دو ساعتی رو دور هم بودیم. ساعت حدود یازده و نیم شب بود. تا ساعت دوازده و نیم نشستیم و صحبتهایی درباره ازدواج و انتخاب همسر و ویژگی های داشتن دوست پسر و دوست دختر و … بود که به نتیجه خاصی هم نرسید. دیگه موقع خواب شده بود، مرجان و محمدعلی ظروف چایی رو بردن و فلق و مهران هم ظروف میوه رو. منو مریم هم تو اتاق موندیم. لحاف و تشک رو گذاشتم. چراغ خواب رو روشن کردم و بعد از مسواک زدن اومدم تو اتاق. درو قفل کردم و رفتم پیش مریم که هنوز کنار بخاری نشسته بود و حرفی نمی زد،نشستم. روسری کرم رنگ گلیش اونو زیباتر کرده بود و سینه های بزرگش هیکلشو جذابتر. گفتم چته؟ حرفاتو زدی؟ گفت آره سبک شدم. دیگه خیالی نیست و … بهش گفتم همدیگه رو بغل کردین تا آروم بشی؟ یه نگاهی به من کرد و گفت آره. خیلی سکسیه. بهش گفتم فکر می کنی فلق کار درستی می کنه که باهاش…. گفت نمی دونم با خودشه. من که به مریم نزدیک شده بودم و دستاشو می مالوندم و بازوهاشو چنگ می زدم، گفتم از اینکه امشب اینجا موندین حس خوبی داری؟ گفت بد نیست به تنوعش می ارزه. من هم مریمو بوسیدم و ازش خواهش کردم دراز بکشه بهتره. وقتی کنار هم دراز کشیدیم و آروم آروم همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم… با دست کشیدن پشتش، ازش سئوال کردم دوست داره با هم امشب سکس بکنیم؟ که جوابی نداد و وقتی لب منو بوسید متوجه شدم راضیه…. کیرم سفت شده بود. دل تو دلم نبود که باز یه شب خوبی رو مثل همبستر شدن با زهره و زهرا تجربه می کنم. اما گفتم حیف که نمیشه مثل زهره و زهرا کیرمو بزارم تو کس مریم و آبم رو بریزم تو، که واقعا برام لذت بخشه. یه ده دقیقه ای گذشت هر چقدر منو مریم لباسای همو درمی آوردیم آتیش شهوتمون بیشتر می شد. رونهای درشت و بزرگ مریم زیر نور سبز رنگ چراغ خواب زیباتر شده بود. مریم هر بار که می اومد یه شورت و سوتین جدید می پوشید. یه لحظه دستشو از کیرم جدا نمی کرد و با دست زدن و مالوندن خایه هام لذت خاصی می برد. بعد از یه دقیقه ای که پستونای مریم رو خوردم، رفتم طرف کسش که بخورمش و مریم طبق معمول نذاشت. علاقه ای به این کار نداشت. اومدم روش و کیرم رفت لای پاش. صاف صاف بود و نرم نرم. حس خوبی به هردومون دست داد. یه چند دقیقه ای رو تلمبه زدم و آروم آروم پاهای مریم رو کشیدم کنارتر تا لای پاش بازتر بشه. مریم مخالفتی نکرد. خیلی دوست داشتم بکنمش واسه همین با دستم کیرمو گرفتم و نوکشو مالوندم به چوچوله هاش و آروم گذاشتم ورودی کسش. سرش رفته بود تو و با بالا و پایین کردنش لذت خاصی به مریم دست داد. مریم چشماشو بسته بود و لذت خاصی می برد. بعد از یکی دو دقیقه، آروم منو کشوند کنارش و به پهلو کنار هم دراز کشیدیم و من هم شروع کردم به عقب و جلو کردن کیرم که همچنان رو کس مریم بود. لای پاش خیس خیس بود. وقتی با دستام باسن بزرگ مریم رو به سمت خودم فشار دادم تا راحت تر کیرم رو لای کسش بمالم دیدم مریم مقاومتی نکرد، راستش تعجب کردم، گفتم لذت می بری؟ مریم بدون اینکه حرفی بزنه با تکون دادن سرش و بوسیدن لبم و خوردنش تایید کرد. گفتم دوست داری بیشتر بزارم تو؟ که بعد از یه مکث ده ثانیه ای گفت برام فرقی نداره هر جور دوست داری بهش گفتم مطمئنی؟ پشیمون نشی؟ واقعا دوست داری؟ که بعد از کشیدن یه نفس عمیق گفت من دختر نیستم و با خنده گفت فقط مواظب باش یه وقت دو قلو واست نیارم من هم خندم گرفت و گفتم جدی می گی؟ که گفت آره. سه سال پیش برادر خانم برادرم با من اینکار رو کرد. گفتم قضیه چی بوده که دوباره یه نفس عمیقی کشیدو گفت به پیشنهاد خانم داداشم، قرار بود با هم آشنا بشیم و در صورت توافق و تفاهم عقد بکنیم، که تو این زمان هایی که با هم تنها بودیم و همه این ده دوازده بار هم تو خونه برادرم بودیم، اینقدر به هم نزدیک شدیم که با توجه به صمیمیتی که بین مون ایحاد شد و از طرفی نیاز جنسی که خودم داشتم و اون هم همچنین، رابطه جسمی مون به رابطه جنسی کشید و یه بار تو همین مالوندن کیرش به لای پام یهو حس کردم که کیرش تو کسمه و بدون اینکه درد و یا مشکلی داشته باشم اون هم شروع کرد به تلمبه زدن و کردن من و من هم نتونستم کاری بکنم. وقتی با گریه زاری به خانم برادرم گفتم، با برادرش دعواش شد و … که ازش خواست باید باهام ازدواج بکنه که من گفتم ازدواج زوری به درد نمی خوره و من هیچ علاقه ای بهش ندارم و مسئله تموم شد. اما همیشه خانم برادرم پیش من شرمندست و میگه نمی دونم چیجوری از اون کارم عذرخواهی بکنم و از دلت در بیارم. خیلی پشیمونه و من هم بخشیدمش. البته این قضیه رو فقط من و اون و داداشش می دونیم و شما هم که الآن متوجه شدی.مریم وقتی این صحبتها رو می کرد کیرم لای پاش بود که حالا کمی کوچیک شده بود، چیزی نگفتم. بوسیدمش و شروع کردم به ادامه دادن. انگار حس سکس با مریم تو من بیشتر شده بود. وقتی اشک رو گوشه گونه هاش رو حس کردم که به صورتم خورد، خیلی ناراحت شدم و گفتم دوست نداری، تمومش کنیم؟ که گفت نه. مریم به من گفت یه چیزی می خوام بگم. گفتم چیه؟ گفت راستش خانم برادرم بچه نداره و مشکل هم از برادرمه، خیلی دوست دارم مثل دخترخاله ام مریم که آوردمش اینجا، اونم بیارم تا هر چی دوست داری بکنیش تا حامله بشه. هم اون به هدفش می رسه و هم یه انتقام خوب ازش می گیرم تا حواسش باشه واسه خاموش کردن شهوت برادرش هر کاری نکنه. چیزی نگفتم. راستش یه بار عکس خانم داداششو آورده بود. تپل بود و شبیه زهره. راستش بدم نمی اومد اما… بگذریم. مریم پشتشو به من کرد و با دستاش کونمو کشوند طرف خودش و از پشت بهش چسبیدم. پشتشو می بوسیدم و دست می کشیدم و پستوناشو هم همچنین تا حس بهتری واسه سکس پیدا بکنه و همینطور هم شد. یه چهار پنج دقیقه ای گذشت که کیرم مثل قبل سفت سفت و بزرگ شده بود و همچنان لای پای مریم عقب و جلو می کردم. آب زیادی از مریم اومده بود و لای پاش لیز لیز بود. آروم شکم بزرگشو طرف خودم فشار دادم و کیرمو فشار دادم داخل کسش…وقتی حس کردم داره میره تو.. بهش گفتم آمادگیش رو داری بزارم تو؟ ناراحت نمیشی؟ که با مالوندن رون پاهام گفت راحت باش. فقط مواظب باش آبتو نریزی تو…. من هم با شنیدن این حرف با یه فشار کیرمو گذاشتم تو کسش و شروع کردم به تلمبه زدن. یاد سکس با زهرا افتادم که کیرم لای پاش بود و من فکر می کردم تو کسشه. واسه همین با انگشتای دست چپم کیرمو دنبال کردم که دیدم آره تو کسشه. خیلی لذت می بردم و خوشحال از اینکه بالاخره کیرم بعد از پنج سال رفت تو کس یکی مثل مریم که خیلی سخت گیر بود و تو همین فکرا بودم که حس کردم آبم داره میاد و سریع کیرمو کشیدم بیرون و آبم رو ریختم لای پاش و سفت بهش چسبیدم…. خوردن و گازهای کوچیک گرفتن بازوها و کتف مریم، به هردومون حس خوبی می داد. شورتمو گرفتم و لای پای مریم رو که منی نسبتا زیادی ریخته بود پاک کردم. بعدش همدیگه رو بغل کردیم و ضمن صحبت با همدیگه و عذرخواهی از اینکه آبم زود اومد و لذت کافی نبرد، مالومدن کس تپل و بزرگش، مالوندن و خوردن پستوناش و مالوندن بدنش رو شروع کردم. اما مریم حتی حوصله دست کشیدن پشتم رو هم نداشت. یه نیم ساعتی با صحبت هایی که بینمون شده بود شرایط بهتری رو مریم پیدا کرد و من هم که دل تو دلم نبود تا از این فرصت استفاده بکنم و باز هم بتونم با مریم سکس بکنم اون هم از روبرو، هیجانم بیشتر و بیشتر می شد.شب آرومی بود. محمد علی و مهران هم مشغول سکس با مرجان و فلق بودن. در مورد این مساله هم منو مریم با هم صحبت کردیم و وقتی مریم گفت مرجان از همون روز اول سکسشو شروع کرد انگار انگیزه ام بیشتر می شد و وقتی صحبت فلق شد چیزی نگفتم چون می ترسیدم ناراحت بشه از اینکه منو فلق هم لخت شدیم و سکس کردیم و آبمو ریختم لای پاش. هرچند مهران فردای اون روز گفته بود که اونو مریم هم با هم سکس داشتن البته تو نذاشت و آبشم نذاشت بریزه لای پای مریم. با دستاش کیرشو گرفت و خالی کرد توی یه دستمال کاغذی.بعد از نیم ساعت سه ربعی که با هم صحبت کردیم مریم خودش با گذاشتن دستش تو شورتم شروع کرد به برقراری رابطه و آمادگیشو واسه سکس اعلام کرد. ساعت نزدیک دو صبح شده بود.بعد از چهار پنج دقیقه خوردن لب همدسگه و بعدش پستونای مریم و مالوندن کسش، آروم آروم رفتم روی مریم . مریم هم پاهاشو بازتر کرد تا کیرم بره روی کسش. کیرم سفت شده بود. به مریم گفتم یم خوام طولش بدم لذت ببری. دوست داری؟ مریم حرفی نزد و با تکون دادن سرش تایید کرد. بوسیدمش و آروم کیرمو فشار دادم و رفتن کیرمو تو کسش حس کردم. یه دوسه دقیقه ای آروم تلمبه زدم و بعدش دو زانو نشستم و با گرفتن باسن های مریم خودمو بهش نزدیک کردم و تلمبه زدن رو ادامه دادم. حرکت پستونای مریم زیر چراغ خواب که نور نسبتا زیادی داشت لذت خوبی بهم می داد. هیکلش منو یاد زهرا می انداخت. سکس لذت بخشی بود. یه ده دقیقه ای رو آروم آروم به تلمبه زدن ادامه دادم. گاهی اوقات که حس می کردم آبم داره میاد دست نگه می داشتم تا آرومتر بشم و بعد دوباره ادام همی دادم. مریم چند بار به من گفت که مواظب باشم آبم نریزه تو کسش و من هم گفتم نگران نباش. حواسم هست. مریم خیلی لذت می برد و دیگه صداش دراومده بود. صدای لذت خاصی داشت که زیاد خوشم نمی اومد. حدود دو سه دقیقه بعد روی مریم دراز کشیدم و با خوردن لبش تا صداش هم قطع بشه سرعت تلمبه زدن رو بیشتر کردم و مریم وقتی متوجه عطش من شد گفت بیار بیرون مواظب باش و …من هم سریع از روی مریم اومدم پایین و با بغل کردنش از پهلو آبمو ریختم روی شکمش که بزرگ بود و اون لحظه نتونسته بودم کیرمو بزارم لای پاش… آروم شدیم… هردومون… شورتمو دادم مریم و گفتم خودشو تمیز بکنه. اونهم همین کار رو کرد. البته کیر منو هم تمیز کرد و شورتمو گذاشت پشت سرش. منو بغل کرد و من هم پتو رو کشیدم رو تنمون و همدیگه گهگاهی می بوسیدیم. یه ده دقیقه یه ربعی صحبت کردیم و هردومون خوابمون رفت.ساعت پنج و نیم صبح بود که برخورد پای مریم به من، بیدار شدم. وقتی دیدم مریم لخت کنارم خوابیده و فقط یه شورت پاشه فکر کردم خوابمی بینم. اما تازه یادم اومد که نه مثل اینکه خیلی فراموشکارم. لب و پستونشو بوسیدم. پیرهن و شلوارمو پوشیدم رفتم دستشویی و سریع اومدم تو اتاق و دوباره در رو قفل کردم.کنار مریم دراز کشیدم و شروع کردم به خوردن پستوناش. وقتی مریم دستش رو گذاشت روی سرم و بازوهامو دست کشید متوجه شدم بیدار شده. یه سه چهار دقیقه ای بدن همو دست کشیدیم . دستم تو شورت مریم بود و کسشو می مالوندم. وقتی دیدم مریم آبش اومده. نشستم و شورتشو کشیدم پایین و آروم کیرمو گذاشتم لای پاش و بعد از سه چهار بار مالیدن روش، گذاشتم تو کسشو و شروع کردم به گاییدن مریم. خیلی بهم حال داد و مریم هم که چشاش بسته بود لبشو زبون می زد و خیس می کرد و گاهی هم می خورد.وقتی به من گفت مواظب آبت باش خطرناکه؟ بهش گفتم نترس نمیریزم تو. بعدش گفتم اگه بریزم چیکار می کنی؟ که بعد از یه مکث کوتاهی که خندش داشت شروع می شد گفت بیا پایین بسه که گفتم باشه نگران نباش. چون مریم هیکلی بود و کمی چاق و تپل، گییدنش از روبرو با تکون تکون خوردن سینه های بزرگش که کمی شل بود و زیبایی پستونای فلق رو نداشت حال خوبی به من می داد. یه سه چهار دقیقه هم نشد که حس کردم آبم داره میاد واسه همین سریع کیرمو کشیدم بیرون و آروم کنار مریم دراز کشیدم. یه دقیقه بعد بازو های مریمو بوسیدم و با فشار دادن بازوهاش به سمت جلو بهش فهموندم که پشتشو به من بکنه و مریم هم همینکار رو کرد و کیرمو از پشت با چسبیدن به مریم و بالا آوردن پاهاش گذاشتم تو کسش که البته یه خورده طول کشید. دوباره شروع کردم به تلمبه زدن و دو سه دقیقه بعد با بیرون کشیدن کیرم آبمو ریختم لای پاهای مریم و لذت خاصی هنگام خروج منی به من دست داد.به همون حالت شورتمو گرفتم و کیرمو و لای پای مریم رو سریع تمیز کردم . مریم شورتو از من گرفت و خودش کاملا اونجارو تمیز کرد و بلند شد و فقط با پوشیدن مانتوش رفت دستشویی. یه دقیقه هم نشد برگشت و گفت حموم روشنه؟ که گفتم آره گذاشته بودم رو شمعک دیشب. من هم لباس پوشیدم و رفتم آب رذو چک کردم دیدم گرمه. بعد شعله آبگرمکن نفتی رو کمی زیاد کردم و حوله خودمو گذاشتم تو رختکن. مریم رو صدا زدم و گفتم دو ساعت لفتش نده فقط خودش وبشوره سریع بیاد بیرون. اونهم به من گفت. یه روز هم باشم این تو پاک نمیشه. مریم که می خندید گفت چه خبرته. انگار…. حرفشو قطع کرد و من هم اومدم بیرون. رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم و با گذاشتن کتری آب رو اجاق گاز اومدم تو اتاقم.یه ده دقیقه بعد مریم اومد و چقدر زیباتر و خشگل تر شده بود. وقتی بهش گفتم خیلی کیف کرد. بهش گفتم میرم نون بخرم. ساعت شش و نیم بود و دیگه روز شده بود. وقتی اومدم دیدم بقیه هم بیدار شدن.صبحونه یه املت خوب و خوشمزه ای رو منو مریم درست کردیم و همه با هم البته با تاخیر حضور مرجان سر سفره خوردیم. منو مهران کلاس داشتیم و سریع رفتیم. سه تا دخترا هم که با هم رفتن و وقتی اون بعدازظهر ما سه نفر یعنی سه تا پسرا دور هم جمع شدیم خاطره ها یکی یکی شروع شد و …..متاسفانه بعد از اون شب، که فکر می کردیم تازه اولشه متاسفانه آخرش بود و دیگه خبری از این برنامه ها نشد. رابطه ها تو کمتر از دو سه هفته قطع شد. این دو سه هفته هم فقط یه ساعتی می موندن و بدون اینکه رابطه ای شکل بگیره می رفتن. آخرش نفهیمدیم چرا. ما هم تو بهمن ماه پس از سه سال، اونجا رو تخلیه کردیم و رفتیم. البته یه بار با مریم قرار گذاشتم و تو شهرمون تو پارک یه ساعتی رو با هم بودیم. بعدش خداحافظی کردیم و دیگه خبری از اون و دوستاش نشد.من هم پس از تموم شدن درسهام و معاف شدن از خدمت سربازی ازدواج کردم. راستش سکس هایی رو که خوندین هم براش تعریف کردم. البته اولش ناراحت شد که فکرشو نمی کرد من این کارهارو کرده باشم. از طرفی دوست داشت اولین کسی باشه که شوهرش باهاش رابطه جنسی برقرار بکنه و در حقیقت یه پسر باشه نه با این تجربه عرض و طویل.بهر حال براش عادی شد و کار بجایی رسید که دوست داره براش تعریف بکنم و میگه حس می کنم با من داری رابطه برقرا می کنی و عجیب واسه سکس آماده میشه.البته ناگفته نمونه که حدود 20 سال بعد یعنی سال 1396، بصورت اتفاقی با مریم تو شهر آمل برخورد کردم، اون منو شناخت و صدام کرد، اول نشناختمش چون هم لاغرتر شده بود و هم زیباتر. وقتی رو صداش دقت کردم دقیقا متجوه شدم خودشه. مریم ازدواج کرده بود و …..بعدا به موقش تعریف می کنم براتون…..نوشته امین
0 views
Date: October 7, 2019