همکلاسی من

0 views
0%

سلام من خیلی وقته که میام توی این سایت اما تا حالا نه داستان نوشتم و نه حتی برای کسی نظر گذاشته بودم خاطره ای رو که میخوام براتون تعریف بکنم برمیگرده به چند سال پیش زمانی که من دانشجو بودم .نکته مهم این که صحنه های سکسی این داستان خیلی زیاد و آب و تاب دار نیست چون همونطوری که اتفاق افتاده منم همونطوری براتون نوشتم بدون اضافه کردن چیزی.من دانشجوی یکی از رشته های علوم انسانی دانشگاه آزاد کرج بودم بچه هایی که اونجا اومدن میدونن که ساختمان امام خمینی چه دخترهای خوشگلی داره و نسبتشون هم به پسرا خیلی خیلی بیشتره . قیافه من خیلی معمولیه نه آنچنان خوشتیپ و خوشگلم نه زشت کاملا معمولی اما خوب قدم بلنده 188 سانتیمتر اما از اونجایی که معمولا بچه شری نبودم و درسمم نسبتا خوب بود و با دختر ها هم خیلی محترمانه برخورد میکردم بیشتر دخترا باهام راحت بودن من هم خیلی تو نخ این نبودم که بخوام با کسی تریپ بریزم و این حرفا اما بدمم نمیومد با یکی از این دخترا دوست بشم اما از اینکه هی بخواهم تند تند دوست دختر عوض کنم و این حرفا بدم میومد بگذریم موقعی که من به ترم 3 رسیدم متوجه شدم که یکی دو ترم بالاتر از من دوتا دختر فوق العاده خوشگل و سکسی هستن که همیشه هم با همن و هیچ وقت از هم جدا نمیشن و هردوشون هم از تهران میومدن کرج با کمی تحقیقات فهمیدم که یکی از اونها اسمش آیناز و دیگری زینبه (هر دو تا اسم مستعار). راستش هر دو خوش اندام قد بلند بدن توپری داشتند. زینب سبزه بود با چشمای خیلی نافذ و قشنگ و آیناز هم دختری با موهای بور و چشمای کشیده و گربه ای. از اونجایی که این دوتا خوشگل خانم خیلی کم واحد بر میداشتن و کلا درس نخون بودن و بر عکس اونا من 18 تا 18 تا واحد بر میداشتم و حتی ترم تابستونا رو هم میرفتم خیلی زود واحد هامون به هم رسیدن و ما شدیم همکلاس در ضمن اینو بگم که من از زینب خوشم اومده بود و سعی داشتم بهش نزدیک بشم اما آیناز همیشه یه جورایی سر خر بود تا اینکه در یکی از کلاسها که به صورت کار گروهی انجام میشد و دو به دو باید روی یک متن کار میکردیم و زینب و آیناز نمیدونستن چه کار باید بکنن بهشون پیشنهاد دادم که بیان بشینن پیش من تا با هم کارو انجام بدیم اونام از خدا خواسته اومدن و نشستن بعد از کلاس گفتم که من ماشین آوردم و اگه دوست دارین میتونم تا ایستگاه اتوبوسهای تهران شما رو برسونم اونام قبول کردن و تشکر کردن بعد از کلاس رفتیم سوار ماشین شدیم و خوشبختانه زینب اومد جلو و پیش من نشست و تو راه کلی صحبت کردیم و موقع پیاده شدن زینب یه گل کوچولو همراهش بود و اونو گذاشت جلوی داشبورد گفت این هم برای شما من دیگه مطمئن شدم که مسیرو دارم درست میرم تا اینکه رسید وسط ترم تابستون و من و زینب کلاس برداشتیم ولی آیناز نتونست کلاس برداره و ما دوتا تنها شدیم خلاصه تابستونی بود واسه خودش از رستورانهایی که با زینب میرفتیم و کلاسهایی که با هم میرفتیم و من و زینب باهم مینشستیم ته کلاس و دست روی پای همدیگه و… خیلی حال میداد منتظر فرصتی بودم که بتونیم راحت باهم باشیم تا اینکه زد و پدر مادرم دقیقا یکی دو هفته بعد از امتحانای اخر ترم تابستون رفتن شیراز و من هم بهانه آوردم که کار دارم و نرفتم بهترین موقعیت بود که منو زینب با هم باشیم البته من هیچ وقت با زینب حرف سکس و اینا نزده بودم و در حد همون دست روی پا گذاشتن و دست همو تو خیابون گرفتن باقی مونده بود خلاصه زنگ زدم بهش و گفتم که من تنهام میایی کرج؟ گفت من خیلی کرج. بلد نیستم گفتم میام دنبالت عزیزم و رفتم دنبالش و اوردمش خونه هر چند اولش یه کم میترسید اما به حر حال آوردمش. از قبل همه چیزو مهیا کرده بودم نور ملایم رمانتیک توی اتاق خواب موسیقی لایت و خودمم که حسابی به خودم رسیده بودم . اولش با شربت و میوه ازش پذیرایی کردم و گفتم اگه دوست داری میتونی بری مانتوتو در بیاری اوش قبول نکرد و فقط روسریشو در آورد و رفتیم تو اتاق خواب من روی تخت زیر نور ملایم نشستیم و آهنگ گوش میدادیم و از این ور و اونور صحبت میکردیم زینب بر خلاف همیشه اینبار خیلی آروم صحبت میکرد و معلوم بود که خجالت میکشه یا شایدم میترسه منم برای اینکه آروم بشه دستاشو گرفتم تو دستم و شروع کردم آرووم آرووم بوسیدن ونوازش کردن خیلی ملایم بعد ارووم انگشتاشو یکی یکی میکرد م تو دهنم و براش میمیکدم ( حالت ساک زدن) معلوم بود که داره کم کم تحریک میشه چون صدای نفس کشیدنش بلند شده بود و چشماس نازش خمار تر از همیشه بعد بهم گفت که میشه یه تی شرت بدی بهم ؟ چون تاپم خیلی نازکه و رووم نمیشه جلوی تو منم یکی از تیشرتامو دادم بهش پوشید و اومد توی هال ( من برای اینکه راحت باشه اومده بودم بیرون) تا دیدمش گفتم عزیزم چقدر بهت میاد این تاپ و بغلش کردم و صورتشو بوسیدم وکشیدمش تو بغلم بعد از چند لحظه تو بغلم چرخید و از پشت بغلش کردم دیگه چشماش کاملا بسته شده بود و من از پشت سر گردنشو میلیسیدم و بوسه های آرووم آرووم میکردم . باید بگم کیرمم حیابی گنده شده بود که چسبوندمش به باسن زینب و گفتم حسش میکنی؟ اونم در حالی که دستشو اورده بود پشت گردنم سرشو به علامت تائید تکون داد یه خورده دیگه همینجوری عشق بازی کردیم باهم و رفتیم نشستیم روی مبل. که زینب گفت رضا من گشنمه سریع پریدم و زنگ زدم 2 تا پیتزا اوردن با هم خوردیم بعد از نهار دوباره نشستیم روی مبل و من بغلش کرده بودم و سر زینب روشونم بود که زینب آرووم گونمو بوسید من هم دیگه معطلش نکردم شروع کردم به مکیدن لبهاش و خوردن گردنش و دستمو آرووم گذاشتم روی سینه هاش کم کم آه و ناله هاش شروع شد منم که دیدم داره خوشش میاد آرووم تیشرتو که تنش بود زدم بالا و شروع کردم به خوردن شکمش و لیسیدن نافش و میرفتم بالاتر به طرف سینه هاش خیلی آرروم سینه سمت چپشو از تو سوتین در آوردم و بعد راستی رو و شروع کردم به لیسیدن دور نو سینه هاش در حالیکه یه سینه را داشتم میلیسیدم و میخوردم با دستم اون یکی سینه رو تو مشتم میگرفتم یا نوک سینهاشو با انگشت شصتم و اشاره میگرفتم و میمالیدم دیگه هر دومون تو اوج بودیم نتونستم تحمل کنم و سریع دست انداختم دور کمرش و عین یه پر کاه بغلش کردم با اینکه سبک نبود اما من حالیم نبود همینطور که تو بغلم بود بردمش و خوابوندمش رو تخت و خودمم رفتم بغلش و ادامه کار … دیگه سر وصدای جفتمون بلند شده بود با دست از رو شلوار جین کسشو میمالیدم و کیرمو میمالیدم بهش. با زحمت شلوار جینشو در آوردم اما هر کاری کردم نذاشت شرتشو در بیارم منم واقعا دوست دارم دو طرف به هر کاری تو سکس راضی باشن و اگه یه نفر راضی نباشه اصلا حال نمیده خلاصه خودم شورتمو در آوردم و شروع کردم کیرمو از رو شرت قرمزش مالیدن به کس زینب تا چند دقیقه این کار ادامه داشت و با اینکه شرت تنش بود اما خیلی حال میداد چون کسش تپلی بود و خودش هم حسابی خیس بود اما نمیدونم چرا نذاشت شرتشو در بیارم دیگه تقریبا هر دومون خیس عرق بودیم و داد میزدیم که یهو آبم با فشار خیلی زیادی پاشید بیرون البته نذاشتم بریزه رو تنش اما یه قطرش ریخت روی شرتش چند دقیقه ای همینطوری بغلش دراز کشیدم و نازش کردم که گفت من خیلی دیرم شده باید برم من هم سریع براش آژانس گرفتم و تا کرایه های تاکسی تهران بردمش و خداحافظی کردیمو رفت. بعد از این ماجرا خیلی باهام سر سنگین شده بود با هم بیرون هم رفتیم چند بار دیگه اما دیگه هیچ وقت جور نشد که باهاش سکس داشته باشم بعد از اتمام تحصیلاتمم چند بار دیدمش و بهش گفتم که خیلی دوسش دارم و حاضرم اگه اون بخواد با هم ازدواج کنیم اما اون علیرغم اینکه میگفت دوسم داره میگفت که نمیتونه با من ازدواج کنه و دلیلش رو هم هیچ وقت بهم نگفت و میگفت که نپرس چون نمیتونم بگم الان یک سالی میشه که ازش بی خبرم و امیدوارم هر جا که هست خوب و خوش و موفق باشه و بدونه که هنوزم دوسش دارم .ببخشید که اگه بد نوشتم چون اولین بارم بود و خواهشا به جای فحش دادن بیایید و انتقاد کنید که بدونم کجای کار اشکال داشته ممنونم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *