سلاممن حامدم 16 سالمم بیشتر نیست قدم 187 وزنمم 73 تو مایه های کریستیانومن از دوسال پیش میرفتم یه کلاس زبان که دختر پسر با هم اموزش میدیدن.اونجا امار ما پسرا نسبت به دخترا تقریبا یک چهارم بود یعنی دختر 18تا بودن ما 5 تا.تو این کلاس من کوچیکتر از همه بودم اما قدم بزرگتر از همه بود و درسمم از همشون بهتر بود…تو این کلاس تو میون 18 دختر یه دختر بود که جنفیر لوپزو تو چون خودشم نمیکرد از بس خوشگل بود و اینقدر اندامش قشنگ بودن که از وقتی میومد تو کلاس پچه ها دیگه نمیفهمیدن معلم چی میگفت و همه نگاهش میکردن البته به جز من که عادت داشتم چون درسم بهتر همش بود معمولا توجه ها رو به خودم جلب کنم و واقعا حسودیم میشد راستی اسم دختره فرحناز بود.من ترم یک و دو رو بهترین دانش اموز شدم اما ترمهای بعدی خانم با صابری بنده رو جا گزاشت و بنده بدجور قاط زده بودم و با انکه خیلی از قیافه اش داشتم ولی به خاطر خر خونیش ازش بدم میومد….ما سه ترم همینجوری جر و بحث کردیم تا اینکه معلممون یه پروژه بالای 10 برگی خواست که فرحناز شکر خدا نتونست بیارتش و من بهترین پروژهی ممکن رو که خریدم 15 هزار از یه معلم زبان انگلیسی تحویل معلم دادم که معلم ازم خیلی تعریف کرد و اینجا بود که فرحناز به شوخی به من گفت که واسه منم پروژه بیار منم از خدام که یه راهی پیدا بشه باهاش دوست شم چون معمولا دخترا بعد از پسر بازی اصلا درس نمیخونن بر عکس پسرا…من جلسه بعدی پروژه رو تحویل فرحناز دادم که باورش نمیشد و گفت باورم نمیشد بیاری و من شوخی کردم البته این پروژه رو خودم تو اینترنت پیدا کردم و معلم گفت بهتر مال خودمه..خلاصه اون ترمم تموم شد ولی رابطه منو فرحناز خوب شد ولی شمارشو نداشتم فقط با ایمیل با هم در رابطه بودیم..خلاصه که ترم بعد شروع شد دیدم چند نفر دیگه پسر اومدن تو کلاس و کلاس تقریبا پره و صندلی خالی وجود نداره.اون روز فرناز نیومده بود و کلاس کلا خشک بود چون منم حال نداشتم..من تو اخرین صندلیه کلاس نشسته بودم و فاصله ام با دخترا فقط یه صندلی بود که فرناز اومدو تندی نشست کنار من رو همون صندلیه من خاستم بلند شم دیدم صندلی دیگه ای نیست اخه میدونین من نه تا اونموقع با دختری رابطه داشتم و نه تو فکرش بودم دیگه مجبور شدیم همونجا بشینیم جلسه بعدی صندلی اورده بودن ولی فرحناز بازم پیش من نشست و منم اینقدر مسخره بازی در میاوردم که فرحناز نمیتونست درس بخونه البته تو این موقع هم من و هم اون درسمون داغون شده بود…من یه روز کتابشو گرفتم دیدم اولش شمارش نوشته منم شماره رو سریع حفظ کردم چون نمیتونستم بنویسمش چون میفهمید..فردای اون روز زنگ زدم بهش روم نمیشد حرف بزنم بگم کی ام که خودش گفت حامد چیه و منم اونجا فهمیدم که ایشون شماره منو قبلا داشته من خنده ام گرفت گفتم از کجا میدونی من حامدم که چند لحظه سکوت کرد و گفت همینجوری گفتم البته من میدونم که همینجوری نگفت که…من بهش گفتم اگه میشه ساعت 630 بیا کافی نت که اونم گفت واسه چی منم گفتم واسه تحقیق درباره درس جدید انم گفت باشه شاید اومدم.فرحناز 18 سالش بود.اون روز امد و علی تو ایترنت داشتم میگشتم که به سایت خارجی بر خوردم که تبلیغ سایتای غیر اخلاقی رو میکرد فرحناز خنده اش گرفت منم سریع بستمش … چند ترم بعد دیگه ما با هم اینقدر دوست شده بودیم و تو که پسرای کلاس تو کلاس همش میپروندن که عروسی دو گل نمیدونم چی چی که منم اصلا بدم نمیومد و کلا عاشقش شده بودم..نزدیکای برج 4 بود مادرم اینا رفتن مشهد منم چون بازیهای استانی شروع شده بود و منم تیمم 6 تا بازی تو دور مقدماتی داشت نرفتم.من معمولا بعد از بازیها خسته بودم و کلاس نمیرفتم چند کلاس که نرفتم فرحناز زنگ زد گفت چرا نمیای گفتم بازی داشتم خسته ام و اونم گفت کجایی گفتم خونه گفت بیا برگ سبز پاتوقمون کافی شاپهمنم با اینکه خسته ا بود ولی با هزار زحمت دوش گرفتم و رفتم اخه بعد از بازی عرق زیادی کرده بودم و شنا نکرده بودم ..رفتم برگ سبز و اونجا مشغول حرف زدن شدیم که من گفتم مادرم اینا رفتن مشهد اونم چند سوال علکی پرسید و منم جوابشو دادم.همونجا یوش بهش گفتم میای خونمون گفت بیام چیکار گفتم هیچی همینجوری گفت العان شبه ببام گیر میده فردا ظهر بهت زنگ میزنم بیا همینجا منم فردای اون روز رفتم ماشین دوستمو برداشتم با صد زحمتو و التماس رفتم دنبالش اولش رفتیم یه کم دور بعدشم رفتیم خونمون …اینجاش خیلی وحشناک بود اخه اینقدر اضتراب داشتم که داشتم منفجر میشدم و میلرزیدم رفتم پیشش نشستم اخه تا حالا با کسی سکس نداشتم و نمیدونستم چیکار کنم چند دقیقه گذشت منم داشتم فکر میکردم از کجا شروع کنم که یواش دستمو بردم روی پاش اینقدر اینجاش میلرزیدم که حس میکردم قلبم داره وای میسته و بخار از تنم بیرون میزنه یکه یه دفعه فرحناز سرشو طرفم کرد منم مثل تو فیلما سریع گرفتم بغلش کردم و تا تونستم فشارش داردم اونجا یه کم اروم شدم فرحناز رو مبل خابیده شد منم سریع ازش لب گرفتم باور کنین اگه عکشو ببینین فقط میگین کاش جای من فقط ازش لب میگرفتین یواش دگمه شلوارشو باز کردم اومدم بکشم پایین دیدم نمیره از بس شلوارش تنگه خودش فهمید شلوارشو کشید پایین منم بی جنبه تا حالا کس و چون از نزدیک ندیده بودم بعدشم مانتوشو در اوردم البته من هنوز لباسام تنمه قبلا تو یه سایت شنیده بودم شرت دخترو با دندون در بیاری دختر شهوتی میشه منم همین کارو کردم که خوبم جواب داد اون سرمو گرفت اورد بالا یه لب داد بهم که اصلا باورم نمیشد اون اینکارو کنه اون موقع اخه رنگش سرخ شده بود و حرف نمیزد دهنم وا مونده بود منم سینه هاشو لیسیدم که سرمو فشار داد رو سینه اش منم کم کم رفتم پایین تا رسیدم به کوسش فکر میکردم این همه با ولع میخورن مزه اش خوبه ولی یه مزه یه جوری مثل ماهی نپخته میداد و یه کمی ترش و شور حالم داشت بهم میخورد ولی مجبوری خودم اونم خوشش میومد منم مجبوری میخوردم تقریبا این کار ربع ساعت طول کشید منم که نمیدونستم خانوما ارگاسم دارن فکر میکردم فقط مال خودمونه اون همون موقعه بهم گفت بسه داره میا منم با اینکه نمیفهمیدم چی میگه بیخیال شدم و ولش کردم همونجا شلخته رو مبل افتاد ولی من ول نکردم گفتم برگرد میخوام کونت بکنم اونم گفت باشه با اینکه حال نداشت برگشت منم نمیدونستم چجوری بکنم کیرمو نهادم رو سوراخ کونش اونم شلش کرده بود فشار دادم نرفت تو خیلی تنگ بود میدونستمم درد داره و دلم نمیومد درد بکشه ولی بد جور شهوتی شده بودم یواشکی یه تف اندختم رو کیرم یکی هم رو دستم انداختمم کشیدم به سوراخش کیرمو نهادم روش فشار دادم سرش رفت تو یه داد و هواری کرد که من از ترس اینکه همسایه ها نفهمند درش اوردم و ایندفعه با انگشت شروع کردم از یک انگشت تا 5 انگشت بعد کیرمو کردم توش که بازم داد و هوار میکرد منم دیگه حایم نبود کم کم تندترش کردم تا یه 30 دقیقه که دیگه نسبت به اول ساکت تر شده بود منم ابم اومد درش اوردم ریختم رو کمرش اونم اومد بخوره گفتم کثیفه خنده اش امد.چند دقیقه استراحت کردم ولی بازم دیدم کیفم سواریه این بار اون گفت بیا بزارش لای پام نه تو کسشا لای پاش جوری که روی کسش رد بشه پیش هم خوابدیم روی یه طرف و من کرمو نهادم لاشو شروع کردیم به عقب جلو که او ارضاع شد منم رفتم نهادم لای سینه اش اینقدر عقب جلو کردم که ابم اومد و اینبارم ریختم لای سینه اش …بعدش رفتیم دوش گرفتیم یه یه ساعت خونمون بود موهاشو سشوار کردمو گفت میخوام برم ساعت هفته من به بهونه خونه دوستام اومدم اینجا منم رسوندمش تا در برگ سبز و خداحافظی کردیمو رفتم و من رفتم خونه…راستی چرا اینجا عنوانش خاطراته ولی کنا اسم بلوکش داستان سکسیهنوشته حامد
0 views
Date: November 25, 2018