هنوزم سر حرفت هستی؟

0 views
0%

سلام به دوستاناز اونجایی که عزیزان دست به فحششون خوبه و همه رو دروغ گو میدونن اولش دودل بودم که بنویسم یا نه ولی خب…من اسمم سیاوشه و 19 سالمه و از تبریز براتون مینویسم .یه دختر خاله دارم که اسمش رویاست و دو سال ازم بزرگتره . تا چند سال پیش همسایمون بودن ولی حالا خونشونو عوض کردن. وقتی بچه بودم یا من خونه اونا بودم یا اون خونه ما و تقریبا با هم بزرگ شدیم. یادمه طبقه دوم خونه خالم یه خانم با دخترش(گلی) زندگی میکردن که دختره چند سالی از من و رویا بزرگتر بود و چون تربیت درستی نداشت مادرم گفته بود دورشو بخیطم.اون موقع من 10 سالم بود و تحت تدابیر شدید بزرگ شده بودم و همیشه چشم میگفتم ولی رویا چون با گلی تو یه آپارتمان بودن باهاش رابطه داشت و حرف میزد و اونم یه چیزایی یادش میداد.یه روز داشتیم باهم بازی میکردیم(من و رویا)که با هم حرفمون شد و رفت خونشون.من چند ساعت بعد رفتم دنبالش واسه آشتی. دیدم با گلی دارن در گوشی یه چیزایی میگن من رویا رو صدا کردم وگفتم میای آشتی؟اونم با سرش جواب رد داد ولی گلی یه چیزی در گوشش گفت که نظرش عوض شد و خندون اومد طرفم.گفت باشه آشتی منم پریدم بغلش که بوسش کنم(بدون غرض) و از دلش درارم ولی نذاشت و گفت یه شرط داره گفتم بگو. گفت باید بذاری چیزتو ببینم بعد میتونی بوسم کنی و من هم آبجیت بشم (در ضمن من چون خواهر نداشتم به اون و خواهر بزرگش خواهر میگفتم) من اول منظورشو نفهمیدم ولی بعد حالیم کرد که میخواد کیرمو ببینه در غیر این صورت آشتی بی آشتی. من قبول نکردم ولی اون هی اسرار میکرد تا من گریم گرفت و بهش گفتم اگه تمومش نکنه میرم به مادرم میگم.اونم دیگه چیزی نگفت. میدونستم که این کارو گلی یادش داده و از ترس گلی به کسی چیزی نگفتم.از این ماجرا سالها میگذره ولی من هر موقع رویا رو میبینم اون خاطره واسم زنده میشه.الان دیگه رویا 21 سالشه و هلوییه واسه خودش واقعا خوشگله.من زیاد بهش فکر نمیکردم البته واسه این بود که زیاد نمیدیدمش ولی با این حال تو عالم جق همیشه نقش اولو به اون میدادم . تا اینکه یه اتفاق عجیب افتاد. همه چی با یه جوک شروع شد.فکر کنم بعد عیدبود که با پسر داییم رفته بودیم استادیوم. تراکتور و مس بازی داشتن هنوز بازی شروع نشده بود با آرش(پسر عموم) داشتیم کس میگفتیم که واسه آرش مسیج اومد جی افش بود واسش یه جوک زده بود که متنش اینجوری بود( یارو میره پیش خالش میگه یادته بچگیام منو مینداختی بالا میگفتی دودولتو بخورم؟خاله میگه آره یارو میگه هنوزم سرحرفت هستی) اون لحظه فقط یه کس خند زدمو شروع کردم به مسخره کردن دوست دختر آرش. خلاصه بازی تموم شد و برگشتیم خونه اون شب خیلی شنگول بودم چون تراکتور برده بود و یه حال اساسی بهم داده بود. هر کاری کردم خوابم نبرد از رو تخت پاشدم و رفتم یکم درس بخونم . کتابو باز کردم جلوم و دیدم حسش نیست موبایلمو برداشتمو یه دست فیفا 11 توپ زدم وقتی بازی میکردم حرفای آرش در مورد رویا یادم اومد که میگفت با یکی از آشناها رابطه داشته من اول بی توجه بهش گفتمبه من وتو چه خودشون میدونن تو بچسب به جی اف کیرلیست. تو ذهنم داشتم به رویا فکر میکردم و تو خیالم کس چرخ میزدم که یه دفه فکرم کردم جوک آرش شامل حال منم میشه.با خودم گفتم منم برم پیش رویا و بگم یادته میگفتی اگه بذاری کیرتو ببینم میذارم بوسم کنی بعدشم ازش بپرسم ببینم هنوز سر حرفشه یا نه .بعد به خودم گفتم آره حتما. اونم میگه زود باش بیا منو بکن . یه پس گردنی توذهنم به خودم زدم و گفتم پاشو بخواب ساعت 2 نصف شب داری کس کس و شعر میگی .و رفتم خوابیدمچند روزی ازون شب گذشت من دیگه نه به رویا فکر میکردم نه به کس شعرایی که اون شب میگفتم چسبیده بودم به درس و مشق و کنکور.ما هرسال 15 فروردین یه گوسفند واسه دادش کوچیکم قربونی میکنیم آخه مادرم سر زای برادرم مریض شدو ما نذر کردیم اگه بچه سالم اومد قربونی کنیم خداروشکر 2روز بعد بچه به دنیا اومدو ما هر سال 2 روز قبل تولد دادشم قربونی میکنم خلاصه گوسفندو بریدیم بعد از ظهر مادرم گفت بیا سهم خالتینا رو ببر زود بیا ماشینو برداشتمو رفتم نیم ساعت بعد دم درشون بودم خلاصه زنگ زدیم و رفتیم بالا بعد از کلی ماچ و احوالپرسی کردن با خاله دیدم بله خانوم تشریف آوردن از کلاس میومد اولش منو ندید که رو کاناپه نشسته بودم کیفشو انداخت جلو آینه و صاف رفت آشپزخونه و گفت مادر این اعلامیه سر کوچه مال شوهر دوستت زهرا خانوم نیست؟ خاله که پیش من بود گفت آره بیا مهمون داریم.چند لحظه بعداومد تو پذیرایی من پاشدم و سلام کردم اونم اومد و دست دادو یه احوالپرسی گرم کردو نشست روبروم کنار مامانش گفت با درسا چیکار میکنی منم با چندتا حرف کلیشه ای جوابشو دادم. بعد نیم ساعت مادر زنگید که چرانمیام منم گفتم باشه اومدم. میخواستم برم که یکی در زد رویا رفت جواب داد بعد گفت آقا کریمه (شوهر خواهرش) ترشی ها رو آورده.خاله پاشد رفت پایین رویا هم اومد نشست یکم نزدیکتر من گفتم دیگه پاشم برم رویا گفت چند دقیقه صبر کن الان مادر میاد بعد اگه خواستی برو .بعدهم پاشد و رفت تو اتاقش. من گفتم رویا تو گاج عربی کس کش داری؟ازتو اتاق بلند گفت آره ولی نمیدونم کجاست باید بگردم پیداش کنم.گفتم باشه تا خاله بیاد پیداش میکنی اونم گفت بیا تو اتاق اگه اینجا بود که هیچ اگه نبود باید برم از انباری بیارم. رفتم سمت اتاق. لای در باز بود رفتم تو یه لحظه دیدم رویا خمشده و داره کمد کتاباشو میگرده جلوی در خشکم زد یه شلوار لی شسته بایه تی شرت کرمی تنش بود کونش درست به طرف من بود عجب اندامی داشت زانو هاشو چسبونده بود به هم و بدنشو از کمرخم کرده بود یه دستشو گذاشته بود رو زانوشو با اون یکی داشت کمد رو میگشت مو لای پاچه هاش نمیرفت و خیلی کیپ بود .تی شرت کوتاهی که پوشیده بود باعث میشد موقع خم شدن کمرش معلوم بشه و ادامه خط وسط کونش قشنگ دیده بشه این صحنه ها باعث شد کیرم یواش یواش بلند شه فکر میکردم نبض کیرم داره میزنه .چون پشتش به من بودجزئیات بیشتری ندیدم محو تماشای رویا بودم که با صدای کتابی که از دستش افتاد به خودم اومدم رویا هنوز متوجه من نبود من خیلی حشری بودم ولی صحنه واقعی تر از اون بود که بپرم بغلش و لباشو ببوسم واسه همین گفتم پیدا نکردی.یه نیم نگاهی کرد و درحالی که به کارش ادامه میداد گفت چرا، دارم دنبال یه چیز دیگه میگرم.کتابو داد به منو گفت کتاب دیگه ای نمیخوای من گفتم نه ممنون همینجور که چشمم به رویا بود رفتم رو تختش نشستمو مثلا داشتم کتابو ورق میزدم.واقعا نمیشد ازش چشم بکشم یه کون پرفکت واقعی.رفتم سمت اتاق. لای در باز بود رفتم تو یه لحظه دیدم رویا خمشده و داره کمد کتاباشو میگرده جلوی در خشکم زد یه شلوار لی شسته بایه تی شرت کرمی تنش بود کونش درست به طرف من بود عجب اندامی داشت زانو هاشو چسبونده بود به هم و بدنشو از کمرخم کرده بود یه دستشو گذاشته بود رو زانوشو با اون یکی داشت کمد رو میگشت مو لای پاچه هاش نمیرفت و خیلی کیپ بود .تی شرت کوتاهی که پوشیده بود باعث میشد موقع خم شدن کمرش معلوم بشه و ادامه خط وسط کونش قشنگ دیده بشه این صحنه ها باعث شد کیرم یواش یواش بلند شه فکر میکردم نبض کیرم داره میزنه .چون پشتش به من بودجزئیات بیشتری ندیدم محو تماشای رویا بودم که با صدای کتابی که از دستش افتاد به خودم اومدم رویا هنوز متوجه من نبود من خیلی حشری بودم ولی صحنه واقعی تر از اون بود که بپرم بغلش و لباشو ببوسم واسه همین گفتم پیدا نکردی.یه نیم نگاهی کرد و درحالی که به کارش ادامه میداد گفت چرا، دارم دنبال یه چیز دیگه میگرم.کتابو داد به منو گفت کتاب دیگه ای نمیخوای من گفتم نه ممنون همینجور که چشمم به رویا بود رفتم رو تختش نشستمو مثلا داشتم کتابو ورق میزدم.واقعا نمیشد ازش چشم بکشم یه کون پرفکت واقعی…چند لحظه بعد گفت آهان پیداش کردم. با یه کتاب فانتزی تو دستش اومد و صندلی رو با یه متر فاصله گذاشت روبروم و نشست. باورم نمیشد کتاب قصه ای که تولد 13 سالگیش براش گرفته بودم رو هنوز نگر داشته بود.اون کتاب باعث شد یاد قدیما بیافتیم وشروع کنیم به خاطره گفتن. اون میگفت و من ادامشو میرسوندم وداشتیم بلند بلند میخندیدیمکه یه لحظه انگار منو برق گرفت دیگه نمیتونستم بخندم قلبم داشت کنده میشد. آره همون خاطره معروف و فکرای اون شب دوباره اومد به ذهنم.سرمو انداخته بودم پایین مثل احمقا داشتم الکی میخندیدم و سرمو به علامت تایید حرفای رویا بالا پایین میکردم انگار روی هوا بودم دو دل و توفکر.چشامو بستمو گفتم خدایا کمکم کن همه عواقب حرفی که میخواستم بزنم از جلوی چشمم رد میشد چند لحظه همینجوری بودم که رویا صدام کرد دلم آوار شد توی شرتم.بی اختیار شروع کردم به گفتن آخه واقعا داشتم استرس میکشیدمو اختیاری نبود کارام.همین جورکه داشتم نفس عمیق میکشیدم آب دهنمو با صروصدا قورت دادم و بدون ذره ای اعتماد بنفس گفتم رویا یادته من دست عروسکتو کندم تو هم قهر کردی و گذاشتی رفتی؟یکم فکر کردو باخنده گفت آره همون عروسکی که پدر بزرگ از مشهد آورده بود من گفتم آره یادته من وقتی اومدم آشتی توچی گفتی؟هنوزم سر حرفت هستی؟ دیگه یواش یواش استرس من داشت به شیطنت تبدیل میشد و تو اوج هیجان متظر جوابش بودم که حرف دلمو بزنم .رویا دیگه نمیخندید و ساکت بود .زل زده بودم به چشماش که به طرف پایین بود از صورتش معلوم بود که داره به چیز دیگه ای فکر میکنه چون کاملا حالش گرفته بود و این باعث میشد من بیشتر به خودم شک کنم که گند زدم یا نه. بعد بایه خنده ردگم کنی گفت یادم نمیادچطور مگه؟ و سعی کرد چیزی بروز نده. منم که تو این 10 دقیقه 20 بار ریده بودم به خودم باخودم گفتم تا اینجا اومدم بقیشم میرم و با پایان قوا میخواستم خودمو خالی کنم که صدای خاله که داشت رویا رو صدا میکرد خلوتمونو خراب کرد و رید به جو. رویا که بهت زده منتظر جواب سوالش بود یه کس خندی زد و پاشد ازاتاق رفت بیرون منم پشت سرش رفتم و با خاله خداحافظی کردمو زدم بیرون و خواستم با رویا چش توچشم نشم.خلاصه رسیدم خونه و رفتم تو اتاقم داغون شدم رو تخت گفتم خاک برسرت سیاوش گند زدی به خاندانت باخودم میگفتم اگه به کسی بگه آبرومون میره. دیگه نه خاله نه دایی و نه…ولی یکم که با خودم فکر کردم دیدم زیادم بد نشده چون همه حرفا غیر مستقیم بود مدرکی دستش ندادم پس نمیتونه به کسی بگه.هی میگفتم خدا کنه راست گفته باشه که یادش نیومد وگرنه بدجوری پیشش خراب میشم.ولی درکل به این نتیجه رسیدم که خواست خدا بود که حرفم نصفه موند و نتونستم کارو خرابتر از این کنم.فردای اون روز مادرم گفت برم کیک سفارش بدم واسه تولد فرشاد(داداش کوچیکم) وگفت که میخواد تولد بگیره و فکو فامیلو دعوت کنه البته فامیلای مادر چون پدرم و داییم باهم حرف نمیزنن. خلاصه من تا شب تولد (17 فروردین) هزار تا متن واسه معذرت خواهی از رویا با خودم تمرین کردم که اگه اومد بهش بگمشب تولد دایی هام زودتر اومدن حدودای 7 و من داشتم با پسرداییم پلی استیشن میزدیم ومتوجه اومدن خالم و خانوادش نشدم .وقت شام رفتم دیدم بله خانوم اومدن نشستن تو پذیرایی و دارن با خانم دایی میگپن .تا میتونستم دورش آفتابی نشدم سر شامم نرفتمو گفتم اشتها ندارم.ولی بعد از شام دیگه نمیشد تفره برم چون همه جمع بودنو داشتن کیک میخوردن خلاصه رفتم تو پذیرایی و بعد ازکلی متلک شنیدن از داییم سر شام نخوردنم اومدم نشستم صندلی کنار پدرم که خالی بود . با رویا درست روبرو بودیم اون حواسش به فرشاد بود یه نگاه که بهش کردم دیدم اوف چه تیپی به هم زده یه مانتوی کوتاه و چسبون تیره متمایل به آبی و یه شال روشن ولی شلوارش همون شلوار لی بود.رویا با یکم آرایش ملایم خیلی خوشگل شده بود تا حالا اینقد تودل برو ندیده بودمش حس میکردم خیلی دوسش دارم ولی فکر میکردم خودمو پیشش خیلی کوچیک کردم و دیگه ارزشی واسش ندارم. داشتم به پاهای کوچولوش که جوراب سفید پوشیده بود نگاه میکردم و باخودم میگفتم بیخیال معذرت خواهی و اینجور بچه بازیا .یه دفه متوجه شدم داره نگام میکنه منم نگاش کردم ترسی ازش نداشتم ولی ته دلم ناراحت بودم و کمی شرمم میشد نگاش کنم آخه اون یه وقتی مثل خواهرم بود.واسه همین زود سرمو انداختم پایین.یه چند باری که نگاش کردم دیدم نخیر ول کن نیست و زل زده به من. اولش نگاش نمیکردم ولی تو دلم گفتم بذار ببینم واسه چی قمیش شده و نگامو دوختم به نگاش البته خیلی جدی و بدون خنده .یکم که گذشت خندید و سرشو پایین انداخت .این کارش خیلی بدلم نشست آخه وقتی می خنده واقعا خوشگل میشه. یه اس براش فرستادم و پرسیدم ازم دلگیره یا نه. ولی انگار گوشیش رو سایلنت بود و نشنید. لحظه لحظه داشت میلم واسه حرف زدن باهاش بیشتر میشد لامصب بلد بود چجوری ناز کنه جوری که همه کاراش وحرفاش به دل مینشست.دیگه روم باز شده بود و ازشرم وخجالت خبری نبود و داشت رابطمون دورادور خوب میشدو متلک بار هم میکردیم تا اینکه وقتی در حال خنده نگام کرد یه چشمک بهش زدمو ریدم به همه چی . یه لحظه خندش قطع شدو نگاش یه جور دیگه شد.نمیدونم چرا این کارو کردم ولی مث سگ پشیمون بودم ولی چه فایده.رویا بلند شد و به باباش اشاره کرد که بیاد اونور واز جمع دور شدن.بعد از کلی گه خوردنو زبون ریختن و… حرفم تموم شد تموم این مدتی که داشتم کس کس و شعر میگفتم رویا ساکت بودو داشت با دسبندش ور میرفت و سرشو پایین گرفته بود و خودشو نسبت به حرفای من بی توجه نشون میداد.فک زدن من تموم شده بود و منتظرجواب خانوم بودم.بعد از چند ثانیه سکوت اومد جلو و دستامو از روبرو گرفت وبا صدای خیلی ملایم و آروم گفتولی من هنوز سر حرفم هستم و بلافاصله خودشو یکم کش داد(آخه قدش تقریبا170 بود و یه 10 سانتی ازمن کوتاه تر بود)و یه بوس کوچولو از لبم کرد وسریع لبشو کشید و منتظر واکنش بود.داشتم سکته میکردمو صدای قلبم همه جارو ورداشته بود تو اون لحظه بیشتر از اینکه حشری باشم احساساتی بودم و رویا رو با کل دنیا عوض نمیکردم واقعا عشقشو تو دلم حس میکردم .بغض کرده بودمو نمیدونستم چیکار باید بکنم .تو عالم رویاها بودم داشتم خواب میدیدم .بی اختیار بغلش کردمو فشارش دادم به طرف خودم چند ثانیه بعد که گرمای بدنشو حس کردم دوس داشتن واحساس داره جای خودشو به هوس و شهوت میده.لبامو بردم نزدیک لبش خیلی داغ بودن لبامونو که چسبوندیم به هم رویا چشاشو بست زبونشو تو دهنم عقبو جلو میکرد منم داشتم لب پایینشو میمکیدم.هنوز طمع رژ لبش تو دهنمه. لحظه غیر قابل وصفی بود به خصوص که وقتی کیرم به بدنش میخورد حس عجیبی بهم دست میداد .کنترلم دست خودم نبود وداشتم لپای کونشو از رو مانتو چنگ میزدم اونم داشت آروم آه میکشید. یه لحظه به خودم اومدمو دیدم وسط حیاط لب تولب وایسادیم.دستشو گرفتمو کشیدم طرف پارکینگ چراغو روشن کردم و چون پارکینگ زیر ساختمون بودکسی متوجه ما نمیشد .اومدم دوباره رویا رو بغل کنم که چشم به برجستگی کونش افتاد برش گردوندم و از پشت بغلش کردم طوری که کیرم درست چسبیده بود به لپای کونش. خیلی نرم بود .رویا داشت باسنشو حرکت میداد و این باعث میشد بیشتر حال کنم. تو دلم میگفتم اون بچه کونی که اونروز تو اتاق رویا دیدم الان جلومه و باید لختشو ببینم.دستمو گذاشتم رو کون رویا و مانتوشو دادم بالاو صورتمو کردم لای پاهای رویا و فشار دادم .رویا به ماشین تکیه داده بود و کونشو داده بود عقب .نتونستم طاقت بیارم گفتم شلوارتو درارم؟ گفت هر کاری میخوای بکن فقط توروخدا زود باش الان شک میکنن. من با عجله شلوارشو دادم پایین وااااااااااااااااای چی میدیدم یه کون خوش تراش با یه شرت سفید که وسط قاچ کونش گم شده بود.وقتی شرتشو آروم میدادم پایین حس کردم یکم خیسه البته مال عرق بدنش بود .حالا رویا بایه کون استسنائی و فوق العاده سفید جلوم بود و هرکاری که میخواستم میتونستم بکنم همین فکر کافی بود که آبم بیاد چه رسد به اینکه بکنمش .داشتم سوراخشو باانگشتم تف مالی میکردم البته اینم بگم سوراخش واقعا تمیز بود و شهوت آدمو به اوج خودش میرسوند مخصوصا وقتی با نگرانی بر میگشت و نگاه میکرد دیونه میشدم.چون کار عجله ای بود فرصت قر دادن نداشتم وباید زود سرو تهشو هم میاوردم واسه همین زود زیپمو وا کردمو کیرمو تف زدمو گذاشتم دم سوراخش دیگه رویا کاملا چسبیده بود به ماشین و منم بایه دستم کوشو ازهم باز میکردم وبا اون یکی داشتم سرکیرمو به سوراخش میمالیدم. دیدم کم کم آبم داره میاد واسه همین بایه فشار سرکیرمو فرستادم تو که رویا یه آآآآه همراه با درد کشید. دردو میشد تو صورتش دید.من یکم دیگه فشار دادم و کیرم تقریبا رفت تو وبا دومین تلمبه همه آبمو ریختم تو کون رویا .بعد درش آوردم و خودمو ولو کردم روی کاپوت ماشین . رویا هم زود خودشو جمو جور کرد و گفت زود باش الان همه میفهمن. البته چون رویا ارضا نشده بود بهش قول یه سکس باهال دادم بعد ازش تشکر کردم و رفتیم بالا دیدیم همه چی مرتبه.تقدیم به همه هواداران تراکتور(یاشاسن تراختور) پارکینگ زیر ساختمون بودکسی متوجه ما نمیشد .اومدم دوباره رویا رو بغل کنم که چشم به برجستگی کونش افتاد برش گردوندم و از پشت بغلش کردم طوری که کیرم درست چسبیده بود به لپای کونش. خیلی نرم بود .رویا داشت باسنشو حرکت میداد و این باعث میشد بیشتر حال کنم. تو دلم میگفتم اون بچه کونی که اونروز تو اتاق رویا دیدم الان جلومه و باید لختشو ببینم.دستمو گذاشتم رو کون رویا و مانتوشو دادم بالاو صورتمو کردم لای پاهای رویا و فشار دادم .رویا به ماشین تکیه داده بود و کونشو داده بود عقب .نتونستم طاقت بیارم گفتم شلوارتو درارم؟ گفت هر کاری میخوای بکن فقط توروخدا زود باش الان شک میکنن. من با عجله شلوارشو دادم پایین وااااااااااااااااای چی میدیدم یه کون خوش تراش با یه شرت سفید که وسط قاچ کونش گم شده بود.وقتی شرتشو آروم میدادم پایین حس کردم یکم خیسه البته مال عرق بدنش بود .حالا رویا بایه کون استسنائی و فوق العاده سفید جلوم بود و هرکاری که میخواستم میتونستم بکنم همین فکر کافی بود که آبم بیاد چه رسد به اینکه بکنمش .داشتم سوراخشو باانگشتم تف مالی میکردم البته اینم بگم سوراخش واقعا تمیز بود و شهوت آدمو به اوج خودش میرسوند مخصوصا وقتی با نگرانی بر میگشت و نگاه میکرد دیونه میشدم.چون کار عجله ای بود فرصت قر دادن نداشتم وباید زود سرو تهشو هم میاوردم واسه همین زود زیپمو وا کردمو کیرمو تف زدمو گذاشتم دم سوراخش دیگه رویا کاملا چسبیده بود به ماشین و منم بایه دستم کوشو ازهم باز میکردم وبا اون یکی داشتم سرکیرمو به سوراخش میمالیدم. دیدم کم کم آبم داره میاد واسه همین بایه فشار سرکیرمو فرستادم تو که رویا یه آآآآه همراه با درد کشید. دردو میشد تو صورتش دید.من یکم دیگه فشار دادم و کیرم تقریبا رفت تو وبا دومین تلمبه همه آبمو ریختم تو کون رویا .بعد درش آوردم و خودمو ولو کردم روی کاپوت ماشین . رویا هم زود خودشو جمو جور کرد و گفت زود باش الان همه میفهمن. البته چون رویا ارضا نشده بود بهش قول یه سکس باهال دادم بعد ازش تشکر کردم و رفتیم بالا دیدیم همه چی مرتبه.تقدیم به همه هواداران تراکتورنظر بدیننوشته سیاوش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *