هنوز عذاب وجدان دارم

0 views
0%

سلام به همه ایرانیا. برا اولین بعد 4 سال کیرم راست شد برم یه سر به جند تا سایت سکسی بزنم. از وقتی که ازدواج کردم د؛یگه وقت این جور شیطنتهارو ندارم اومدم تو این سایت چشمم خورد به یا داستان به نام سکس با خانم شوهردا ر ممنوع. یهو یاد دوران مجردی افتادم و عذاب وجدانی که هر از گاهی میاد به سراغم. داستان از جایی شروع میشه که من مجرد بودم و تو یه آژانس کار میکردم.روبروی یه کوچه بالا تر از آژانس یه دفتر امور مشترکین بود که از آژانس ما کد گرفته بود تو این دفتر هر از گاهی من میرفتم کارامو انجام میدادم یه خانوم خشگلی اونجا کار میکرد به اسم ”’ باورتون شاید نشه اما یادم نمیاد اسمشو. اسمشو به اصطلاح میزاریم تن ناز. خلاصه این خانومه وقتی من میرفتم با روی باز و مهربون کارامو با کمال میل انجام میداد. حتی یه چند بار پول میخواستم از کارتم بگیرم رفتم اونجا و کارمو راه انداخت. یه روز نوبت سرویس من بود دسته بر قضا این تن ناز خانوم مسافر من بود میخواست بره تهران خلاصه شوار شدو ما بردیمش. اینو بگم که اومد جلو نشت. چیزی که اکثر خانوما رعایت میکنن و عقب میشینن. یه سی دی اهنگ داد براش بزارمو شروع کردیم به حرکت وسط راهم سیگار روشن کرد.خلاصه از اوت روط به بعد فهمیدم که اصن خانوم تنش میخواره یا از من خوشش اومده. خلاصه یه چند باری دیگه رفتم دفتر برای کارام یه روز پول میخواستم هر کاری کرد خط ها شلوغ بود نتونست پول بکشه منم شدیدن لنگ بودم. یهو برگشت گفت اقا میلاد من پول دارم بهتون میدم هر وقت بانک رفتین پول گرفتین بهم پس بدین. خلاصه از من انکار از خانوم اصرار. پولو گرفتم با کلی تشکر.برای اطمینان هم شمارمو دادم بهش.این داستان هیچ چیزه سکسی نداره شاید خسته کننده باشه اما شاید اموزنده باشه واسه جوون تر ها. توهین به مسی نشه من سنی ندارم 35 سالمه اما میخوام این داستان بگم شاید برای بعضی ها خوب باشه. بعد این جریانات یه چند بارس اس ام اس داد که جایی میخواد بره و میخواد من ببرمش. کم کم بهم نزدیک شدیم.این دختر یه دختر ترکه ای خوش شاستی و زیبا. هیکل مشتی خلاصه هر چی بگم کمه.یه روز سر صحبت تو ماشین باز شدو شروع کرد به دردو دل که طلاق گرفته شوهرش معتاد بوده و الان تنها زندگی میکنه و طلاق گرفته.دعوتم کرد به خونش.اینو بگم مث همه جوره کس بازی کردم اما هیچ وقت تخم اینو نداشتم که خونه کسی برم همیشه هر کس رو خواستم اوردم تو خونم.خلاصه با هزار تا ترسو بد بختی خودمو راضی کردمو رفتم خونش.نشستیم تو پذیرایی رفت شربت اورد و با هم شادیم رفتیم تو اتاقش یه اتاق دنج و تاریک داشت که به سلیقه خودش درست کرده بود خداییشم قشنگ بود. یه سیگار روشن کردیمو نشستیم به کپو بعدشم یه سکس جانانه. از اتاق اومدیم بیرون تو پذیرایی که چایی بیاره. یهو چشمم افتاد به تابلو عکس از خودش و شوهرش تا عکسو دیدم جا خوردم گفتم این عکسه چیه گفت عکس منو شوهرمه اونقد تو حسو حال خودش بود که یادش رفته بود همه حرفاشو که اره رفته ماموریتو الان تنهاست.منو میگی عرق سرد همینطور میریخت از صورتم برگشتن گفتم جا کش مگه نکفتی طلاق گرفتی یهو جا خورد فهمید چه سوتی داده.شرو کرد به جز جزو گریه زاری که بخدا من خوشم اومده ازتو دلم میخواد باهات باشمو از این حرفا.تنها چیزی که یادمه اینه که یدونه زدم توگوشش و مثل ب ق از خونه زدم بیرون.یه نامردی در حقم شد. و یه خیانت رو دستم.از اون به بعد از ترسم هر وقت با کسی میخواستم رفیق بشم یا بکنمش اول میگفتم شناسنامتو ببینم. این داستان تموم شدو رفت اما هنوز بعد 4 سال عذابش هنوز به گردنمه و ازارم میدهنوشته میلاد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *