سلام اسم من هومن پسری 22 ساله ریخت و قیافمونم بد نیست می پسندین ماجرا از اینجا شروع شد که من توی یه بوتیک تو ستاره فارس(شیرازیا می دونن چه جایه بهترین بزرگترین وشیک ترین مجتمع تجاری شیراز) کارمی کردم صبح تا شب بهترین کس های شیرازمیومدن و میرفتن صاحب مغازه ازاون ادمای پول داره ایاشه روزگار بود همیشه هم بساط مشروبش طبقه بالا بوتیک به پا بود تا یه روز که از خواب بیدارشدم دیدم چنگیز(کیرم)داره چپ چپ نگاه می کنه کارامو کردم رفتم سرکاردیگه داشت ظهرمیشد همه داشتن مغازهاشونومی بستند صاحب مغازه هم زودتررفته بود مغازه ما 2 تا در داشت یکیشو بستم داشتم میومدم بیرون که یه کس ناز مامانی اومد تو- بفرمایید؟- شلوار می خواستم- چه مدلایی چند قیمت؟- قیمتش مهم نیست چی دارینو……………………………………………………… از این حرفااخر خوشکلیو اندام بود از اون مایه دارایه بی درد تا اون موقه اصلا حواسم به سینه هاش نبود خوب که نگاه کردم دیدم به به یقه مانتو تا سرنافش یه تاپ مشکی مقدارفراوانی هم گوشت بدون استخوان هم از بالاش زده بود بیرون بالا(چنگیز تو چه حالی بود) رفت تو پرو خیلی طالب شده بودم یه زاغ درستوحسابیش بزنم رفتم طبقه بالا یه روزنه داشت که توی اتاق پرورا میشد زاغ زدجاتون سبزمانتوشو دراورد اویزون کرد به چوب لباسی دکمه های شلوارشو باز کرد(وای چنگیز داشت خودشو می کشت) انگار برف بدون حتی یه مو شلوارو کرد پاش.یه دفه صدام کرد زودی اومدم پایین پشته میزاستادم گفتم بفرمایید دیدم دروباز کرد اومد بیرون شالش افتاد بود روی شونهاش اووووووووووووووف داشتم می ترکیدم گفتممشکلی که نداره اندازست رو پاتونم خوبهگفتخوبه فقط …….. دست کرد لای پاش شلوار رو کشید پایین گفت یه خورده فاقش تنگه(اخه ی خروسکش اذیت می شده)بهش گفتم می خواین یه سایز بزرگترشو بیارم سری تکون داد و گفت ببخشید مزاحمتونم شدم داشتین میرفتین خونه شرمنده. یه سری تعارف تیکه پاره کردیمو رفتم بالا یه شلواره دیگه واسش اوردم بهش دادم دوباره گفت دیرتونم شد ببخشید منم از فرصت استفاده کردم ومخو به کار گرفتم- نه پدر ابن حرفا چیه ظهرا معمولا نمیرم خونه نهار سفارش دادم زنگ بزنم واسه شما هم بیارن؟ خندیدو گفت نه مزاحمتون نمیشم…. چه مزاحمتی شما برید پرو کنید منم میرم سفارش بدمبه زور کردمش تو پرو زودی زنگ زدم ساندویچی(نزدیک پاساژه) سفارش دادم. دل تو دلم نبود (چنگیزم بیتابی می کرد)از اتاق اومد بیرون رازی بود. مانتوشوکرد بود تنش ولی شالشو نه .- خوب چند بدم خدمتون- این حرفا چیه قابل شما نداره. (شلواره 32 تومن بود بهش گفتم 40 تا بتونم خیلی بهش تخفیف بدم همون کس لیسی خودمون)- 40 تومن قابل شماهم ندارهگفتواسه ماهم 40 تومن کلی تعارف تیکه پاره کردیم تا اخر 28 ازش گرفت خر کیف شده بود اومد بره که غذا رسید خوب دیگه نهارم رسید بریم بخوریم تا سرد نشده.اولش حاجو واج مونده بود نمی دونس چی بگه .زودی پیچوندمش با فقیر فقرا حال نمیکنی یه روزم نهار چیز بد بخور….درمغازه بازبود رفتم بستمش . بفرمایید بالا (بالا دوتا مبله راحتی بایه میزه کوچولو بود) دو دل بود اومد بالا شروع کردیم به خوردن طرف اصلا یادش نبود که روسری هم داره تو این باغا نبود مخ زنی شروع شداسم پرستوسن 26تحصیلات لیسانس روانشناسیوضعیت مطلقهبچه نه یه یک ساعتی کس کس و شعر گفتیم طبقه بالا هوا خیلی گرم بود عرق کرده بودگفتماگه گرمته مانتوتو درار.دراورد منم بی اختیار شالشو از رو شونه هاش برداشتم اویزون کردم سر چوب لباسی چشمم به قوطی های ویسکی افتاد یکیشو برداشتم گذاشتم روی میز اولش فکر کرد دلستر بعد که دید کم ریختمو نوشابه هم ریختم روش بهم گفت مشروبه؟ منم بخنده گفتم نه پدر مگه نمیبینی نوشته حلال. تو رودرواسی گیر کردخورد یه پیک دو پیک و…کم کم میریختم تا سرش بگیر. تا تموم شد معلوم بود چشماش البالو گیلاس می بینه پاشودم بساطمونو جمع کردم سطل اشغال پشت مبلی بود که اون نشسته بود روش داغ کرد بود تکیه داده بود سرشم گرفته بود بالا چشماشوهم بسته بود دستاشو گذاشته بود دوطرف صندلی از بالا اون سینه های بزرگشومی دیدم نوک سینش داشت تاپشو سوراخ می کرد کنترل خودمو از دست داده بودم زدم سیمه اخرچشمامو بستمو لبمو گذاشتم رولباش…چشماشو باز کرد اومد به خودش بیاد دوتا دستمو گذاشتم رو گونه هاش اولش لبشو گذاشته بود رو هم بعد کوتاه اومد شروع کرد به چرخوندن زبونشخوارکسه حرفه ای بود 5 دقیقه ای لب گرفتم بعد دستمو کردم تو سینش اولش یه خورده مقاومت می کرد ولی من کار خودمو می کردم تاپشو دادم پایین شروع کردم به مالیدن دیگه رام شده بود مونده بودم کجا بکنمش اصلا جا نبود اومدم جلوش نشستم شیطنت و شهوت ازچشماش می بارید دستشوگرفتم بلندش کردمدست کردم لایه پاش لب رفت تو لب شروع کرد لباسامو در اورد.منم شلوارشو دراوردم دستمو کردم تو شورتش خیس بود بعد خودم نشستم رو مبلههردومون لخت بودیم نشوندمش روی پام اولش یه خورده لای پایی حال کردیم بعد گرفتمش بالا تا بکنم تو کونش که گفت نه از جلوبکن منم مونده بودم چه جوری از جلوبکنمش جا نبود تا خودش بهم گفت که خورده بیا جلوتر بعد دوتا پاشو انداخت دور کمرم صورتمم رفت لای سینه هاش من که کسشو نمیدیدم خودش با دست کیرمو گذاشت تو سوراخش یواش نشست روش منم دستمو کردم زیرلمبه هاش شروع به بالا و پایین کردن کردم بدنش اینوهو اتیش بود سنگین بود خسته شده بودم بهش گفتم حالا نوبت شماست شروع کرد به بالاوپایین شدن یه موج خوشکلی تو سینه هاش افتاده بود که منو هوسی ترمی کرد.این مدل کردن هم سخت بود هم لذتش کم بود از روم بلند شد دوتا دستشو گذاشت لبهء مبله پاهاشم باز کرد(همون الاغی خودمون) منم نامردی نکردم چنگیز و گذاشتم دمه سوراخ کونش تا ته هول دادم توسوراخش یه جیغ کشید تا اومد بخودش بجنبه دولا شدم روش با یه دستو دمه دهنشو گرفتم با یکی دیگش کسشو می مالوندم یه چند لحظه ای گذشت دیدم خیلی مقاوت می کنه خیلی درد داشت ترسیدم بپر بره چیزی گیرمون نیادگشیدمش بیرون انگارابی که رواتیش ریخته باشی ساکت شد یه خورد ازش لب گرفتم اینبار گذاشتم تو شاش دوننش اروم کردم توش و تلمبه زدن آغاز شد صداش دراومد بود بکن توش- تا ته بکنتوش- جرش بده- ماله خودته…منم هوسی تر می شدم وتلنبه زدنو بیشتر می کردم صدای جفتمون تو مغازه پیچیده بود تا لرزید و یه جیغ زد کسش شد پر از اب ولی من هنوز ارضا نشده بودم. شده بود اینوهو یه مرده مجبورشدم با دو دستام شکمشو محکم بگیرم که نیوفته وتلنبه بزنم تا اخر لحظهء موعود رسید کیرمو کشیدم بیرون ابمو ریختم رو زمین بعد بغلش کردم نشستیم رومبل یه چرت کوچولو زدیم اومدیم پایین می خواستم همراش برم که نگاه ساعت کردم دیدم 5 بعدازظهرباید دره مغازرو باز کنم خداحافظی کرد رفتجالب اینجاست که هرکارش کردم نه شمارمو گرفت نه قرار گذاشت…رفت که رفت دیگه هم ندیدمش
0 views
Date: November 25, 2018