اسمم ساراست 25سالمه با بدنی توپ و بچه کونی درشت که اینها ظاهر قضیه ست که معلومه از توهم کسم گنده و بدون یه تار مو و پشم تا حالا تیغ یا چیز دیگری استفاده نکردم و اینم به خاطر اینکه بچگیم مادرم رو کسم روغن مورچه زده دیگه موهاش در نمی اد.اخلاقا خیلی خوش برخورد خنده روام و اینها باعث شده مردای فامیل و اشنا روم زوم کنن و کیرشون واسم سیخ بشه .زیاد از خودم تعریف کردم بریم سر اصل داستان. یک سال پیش با حمید عروسی کردم قبلا با اون دوست بودم و به خاطر این و اینکه می گفت کسی رو نداره و تنهاست بدون چشم داشتی با هاش ازدواج کردم . پدر مادرم یک سال قبل عروسیم تو تصادف فوت کردن من ماندم و خاله شیرین و شوهرش دایی فواد البته تو فامیل نزدیک .خیلی به من کمک حال بودن بچه نداشتن زیاد هم تفاوت سنی نداشتیم 7سال از خالم کوچیک بودم و10سال از فواد زندگیم داشت روال عادیشو طی می کرد وبا حمید در اوج عشق و حال بودیم شاید شب می شد سه بار منو به زور مشروب از کس و کون می گایید. ولی من سیر بشو نبودم . یه روز حمید دیر کرده بودساعت2بود از کلانتری زنگ زدن گفتن شوهرت باز داشت ندونستم خودمو چطوری رسوندم دیدم حمید رو دست بند به دست می برن .حمید تا منو دید رنگش مثل گچ سفید شد و سر شو انداخت پایین نتونست حرفی بزنه افسری که اونجا بود پرسید شما ؟گفتم زنشم. به سربازه گفت ببرش اونا رفتند به من گفت بفرما تو اتاق تا بیام وقتی اومد گفت چقدر شوهر تو می شناسی گفتم منظور؟ گفت منظورم اینه که می دونی چیکار می کنه کجا می ره؟گفتم چرا سرش به کار خودشو گفت اره امروز اونو با یه خانم متاهل گرفتنش اونم کی شوهر زنه .چشمام سیاهی رفت دیگه چیزی نفهمیدم چشامو که باز کردم دیدم خانم کارمند کلانتری بالا سرمه و داره رو صورتم اب می پاشه چند دقیقه بعد که حالم خوبتر شد رفتم پیش اون افسره گفتم اینا تهمته پاپوشه مردم این کاره نیست .بدون حرفی اعترافات حمید رو گذاشت جلوم اونو خوندم بار سومش بوده شوهر زنه می فهمه و اونا رو در حال انجام زنا تو اتاق زندانی می کنه و بعد پلیس رو خبر می کنه و بقیه ماجرا گفتم جناب سرگرد حالا تکلیف چیه گفت هیچ چی سنگ سار. دیگه سراغ حمید رو نگرفتم بعد چند مدت دوندگی طلاقمو گرفتم و بعد چند مدت فهمیدم که سنگ سارش کردند .حالا من بودم یه اسم مطلقه .خالمو در جریان کارهام گذاشته بودم و با فواد خیلی کمکم کردند .بعد طلاق باهم رفتیم خونشون.دوتایی دل داریم می دادند که عیبی نداره اونی که زیاده شوهر .با خودم فکر می کردم که واسه حمید نامرد چی کم گذاشتم که این طور جوابم رو داد از یه طرف هم حتی یه پوش کبریت هم از حمید نگرفته بودم که لا اقل دلم به اون خوش باشه یعنی نداشت که بگیرم نه خونه نه ماشین خلاصه شدم سربار فواد و خاله شیرین البته اونا اجازه ندادند از پیش شون برم .خونشون با دوتا اتاق تک هم و سرویس کامل یکی از اتاقا رو واسه من ردیف کردیم و زندگی من با اونا شروع شد زوج راحتی بودند و منم با اونا حس راحتی می کردم.زندگیم عادی شده بود البته شبا با قرص خواب خوابم می برد. تونستم توی یه چاپ خونه کار پیدا کنم ولی از درون می سوختم خیلی کیر می خواستم اونا قبلا مراعات منو می کردند ولی شوخی و متلک سکسی شان شروع شده بود یه روز بعد ناهار خواستم از اتاقم بیام بیرون دیدم که دست فواد تو شورت خالمه خودمو پشت در قایم کردم و اونا متوجه نبودند هالشون حالتL داشت سرشون معلوم نبود ولی از کمر پایینو می دیدم فواد انگشت کرده بود تو کس خالم و اونم وول می خورد خالم گفت فواد کیر می خوام اتیش گرفتم فواد هم گفت تا شب صبر کن کس و کونتو یکی می کنم دستشو از تو شورت خالم در اورد وبا یه بوسی ازاون بلند شد منم رفتم تو اتاق و خودمو بخواب زدم .اون رفت سرکار و این منو خیلی داغ کرد شب بعد شام نذاشتم خالم ظرف بشوره و فرستادم رفت تو اتاقشون فواد به خاطر کارش شبا زود می خوابید اونا رفتن تو اتاق منم زود ظرفا رو شستم ساعت 12شده بود برقو خاموش کردم درو نبستم اخه تابستون بود و هوا گرم اونا هم در اتاقشون رو نبسته بوند می دونستم که عملیات دارن حس کنجکاویم گل کرد و قرص هم نخوردم بی خیال افتادم رو تخت بعد نیم ساعتی خالم اومد منو صدا کرد گفت خاله قرصتو خوردی منم جواب ندادم اونم فکر کرد خوابم و رفت برق اتاقشون روشن کرد سر پا بود سایش افتاده بود تو هال داشت لباسشو در می اورد فواد هم بلند شد و خالم رفت سراغش و شلوار وزیر بوش فواد رو در اورد من یه کم به خودم جرات دادم رفتم بغل در صدا شون راحت می شنیدم بغل در دراز کشیدم و سرمو بردم بیرون تو اتاقشون نگاه کردم اونا تو حال خودشون بودن اصلا متوجه نبودند منم راحت تر دید می زدم خالم شورت فواد روکشید پایین کیرش مثل فنر پرید بیرون چه کیریم داشت 20سانت می شد دستم تو شورتم بود. خالم کیر فواد روانداخت تو دهنش چه ساکی هم می زد فواد چشماشو بسته بود فقط جووون و جیگر می گفت معلوم بود اسپری زده گرفت ازدست خالم بلندش کرد و از هم لب گرفتن اونو برد طرف تخت خالم نشست لبه لخت فواد هولش داد رو تخت لنگای خالمو برد بالا و شورتشو در اورد کس خالم پیدا شد منکه خانمم نا خود ا گاه به تپلی تمیزیش جوون گفتم خالمو لخت دیده بودم ولی کسشو نه باهم خیلی مراعات می کردیم فواد افتاد به جون کسش با دندوناش چوچوله خالمو می کشید و اونم قربون صدقش می رفت. تا اینکه افتاد به التماس فواد تورو خدا زود باش دارم می ترکم فواد می گفت نه حالا زود خالم باز التماس می کرد گفت فواد دیگه کون نمی دما فواد می خواست بیشتر حشریش کنه گفت نده خالم بلند شد سر فوادو جدا کرد و کشید بالا پاهاشو تا اونجا که جا داشت باز کرد وبا دستاش لبه های کسشو گرفت فواد به کیرش اب دهن زد و گرفت از مچ پای شیرین و به طرف سرش خم کرد کون شیرین حسابی بالا اومده بود و سورخ زاپاسشم معلوم بود فواد دو تا پاشو گذاشت لبه تخت به حالت چمپاته نشست رو کون شیرین کیرشو با کس اون تنظیم کرد وبا یه ضربه تا خایه هاش فرستاد تو خالم اخخخخخی گفت که منم ابمو ریختم و یه کم صر شدم بی خیال نگاه کردن رو تختم دراز کشیدم صداشون واضح می اومد خالم می گفت فواد محکمتر بکوب بکوب داره می اد داره می اد اومد ججججججون اومد فواد هم گفت جیگر رو شکمت بخواب خالم التماس می کرد فواد نه بزار باشه فردا شب فواد گفت جندم خودت سبک شدی حالا من بزارم باشه خالم حرفی نمی زد و فقط صدای فواد بود دوباره رفتم لب در تو اتاقشو نو نگاه کرد م خالم رو شکم بود وفواد لبه کون خالمو از هم باز کرده بود کیرشو چسبوند به کونش و هول داد تو ناله خالم در اومد بریده بریده گفت فواد یواشتر بزار جا باز کنه می سوزه اونم یه کم صبر کرد یه دفعه طرف در رو نگاه کرد منو دید فوری سرمو کشیدم کنار خیلی بد شد گفتم الان به خالم می گه و ضایع میشم صداشو بلندتر کرد گفت شیرین تو می گی الان سارا چی می کنه با بی کیری .خالم انگار ناراحت شده باشه گفت چیه فکر شیرینی گفت همین جور فقط کونت بازترش کن دا داره می اد ابش ریخت تو کونش فهمیدم که تو ذهنش به منم فکر می کنه و عمدا صداشو بلند کرد که منم بشنم بدنم مور مور شد دامن نداشتم شورتم هم لامبادو بود رو شکمم خوابیدم پای راستم جمع کردم زیر شکمم قلمبگی کونم معلوم بود اگه کسی از در نگاه می کرد کوسمو از لا پام می دید همین طور توهال رو نگاه می کردم دیدم سایه یکی افتاد تو هال تو اتاقم چراغ خواب روشن بود فواد لخت مادر زاد با کیر خوابیده از جلو در رد شد دوباره یه پا عقب گذاشت تو اتاقمو نگاه کرد زیر لبش یه جونی گفت کیرش بلند شد رفت دست شویی دوباره برگشت اومد تو اتاقم می دونست بیدارم ولی منم خودمو بخواب زدم با دستی لرزان دستی کشید رو کونم دندوناشو به هم فشار می داد ملافه رو انداخت روم رفت بیرون خالم که تازه حالش جا اومده بود پرسید کجا بودی گفت دستشویی اونا خوابیدند منم انگشت تو کسم خوابم برد فردا قبل اینکه بیدار بشن رفتم حموم داشتم صبحانه حاضر می کردم که فواد اومد سلام صبح بخیری گفتیم فواد گفت سارا حالت چطوره شکر خدا هر روز بهتر می شی اولین بار بود به من سارا می گفت همیشه سارا خانم می گفت منم جوابشوبا لبخند دادم گفتم به لطف شما و خاله جوون که جون رویه کم کشیدم خالم اومد سه تایی صبحانه خوردیم فواد جور دیگه ای نگاه می کرد به خالم گفت خانم از سارا بپرس کم و کسری چیزی نداشته باشه شاید بمن روش نشه گفتم نه دایی فواد دست شما درد نکنه یه کم صورتشو کشید از این که گفتم دایی فواد رفت سر کار خالم پرسید سارا جون قرصاتو می خوری گفتم از امروز دیگه نمی خورم حالم خیلی خوب شده از اون خدا حافظی کردم رفتم سر کار اصلا حواسم نبود همش کیر و کس اونا جلو چشمم بود بلا خره کارم تموم شد برگشتم خونه فواد هم اومد منو خالم ناهار اماده می کردیم فواد شلوار خونه دستش بود همیشه تو اتاقشون عوض می کرد خالم رفت دست شویی اونم یه کم اون ور تر شلوار بیرونش در اورد زیرش شورت داشت زیر چشمی منو نگاه می کرد دستشو گرفته بود از کیرش خالم اومد تو اونم زود شلوارشو کشید بالا بعد ناهار اونا تو هال بودن منم رفتم تو اتاقم بازم جریان روز قبل خالم گفت یواشتر ممکن سارا بیدار باشه دیگه قرص نمی خوره فواد به شوخی گفت بیدار باشه ما خلاف می کنیم یا اون مجرده ؟خالم گفت باشه زشته اون شوهر نداره ممکن دلش بخواد فواد به خنده گفت خالش نیستی مگه کمکش کن شوهری کیری خیاری براش ردیف کن خالم گفت بد جنس خیلی روت باز شدها فواد گفت راستی بینی طفلک چیکار می کنه به تو چیزی نمی گه دوستی چیزی نداره؟ خالم گفت اونقدر از مردا متنفره که اصلا فکرشو نمی کنه فواد گفت مگه میشه اونم کی سارا فواد بلند شد بود که بره به شوخی گفت ببین اگه به این احتیاجی داره دریغ نکنم خالم لجش گرفت گفت لازم نکرده برو سر کارت دیر شده اون رفت سر کار من کارم نیمه وقت بود موندم خونه رفتم تو هال پیش خالم گفت بیا سارا جون بشین تا برات چای بیارم نذاشتم خودم چای ریختم نشستم پیش خالم پرسیدم دایی فواد چی می گفت یه کم جا خورد گفت فواد دیگه راستی خاله امروز همسایه سر کوچه دعوت کرده روضه می ای بریم ؟ گفتم خاله حوصله شو ندارم می خوام یه کم استراحت کنم اونم قبول کرد زنگ زد به فواد گفت که کم وسایل بگیره و اینکه می ره روضه معلوم بود فواد ازش پرسیده که منم می رم یا نه خالم گفت نه سارا خونس اون رفت .بعد یه ساعت زنگ درو زدن ایفون برداشتم فواد گفت سارا جون باز کن اومد تو گفتم دایی زود اومدی گفت چیزی نبود حوصلم نگرفت اومدم من با شلوار استرج بودم رفتم تا دامن بپوشم سنگینی نگاهشو رو کونم حس کردم سرمو چرخوندم دستشو از رو کیرش برداشت اومدم تو هال گفتم بفرما تا برات چایی بیارم رو صندلی غذا خوری بود منم رو بروش نشستم می دونستم که دیدش عوض شده برا همین موقع چای خوردن خودمو تو فکر نشون دادم پرسید سارا چته؟ خیلی تو فکری گفتم هیچ چی به سر نوشت خودم فکر می کنم که چی اومد به سرم الان کجام گفت سارا اولا به هیچ چی فکر نکن تازه داری خوب می شی ثانیا به سرنوشتت کار ی ندارم رو سر ما جا داری گفتم شما لطف داری نمی دونم شما رو نداشتم الان کجا بودم اشک تو چشمام جاری شد سرمو انداختم پایین دستشو از چونم گرفت اورد بالا گفت به به دختر کوچولو گریه زاری می کنه تو الان باید چن تا مرد تشنه ببری گشنه بیاری تا اینو گفت بدنم مور مور شد صورتمو بردم تو دستش اونم صورتمو دست کشید من از دستش بوس کردم گفت سارا همه جوره رو من حساب کن من خیلی خاطر تو می خوام اینو به خالتم گفتم منم به شوخی گفتم اره شنیدم تیر خلاصو زده بودم گفت بد جنس چی شنیدی گفتم هی شنیدم دیگه پرسید دیشب خیلی گرم بود؟خودمو زدم به اون راه گفتم برا چی ؟گفت اخه رو باز خوابیده بودی به خالت گفتم اومد رو تو کشید گفتم مرسی متوجه شدم اخه از دیشب قرص خواب نمی خورم ولی خواب الو بودم دیگه ندونستم شمایید یا خاله یه کم سرخ شد اخه خودش گفت که به خالم گفته بیاد رومو بکشه ولی من چاخانشو دراوردم گفتم راستی دایی تا دایی گفتم گفت نگو دایی منو پیر نشون می دی بگو فواد گفتم اخه پیش خاله زشته گفت خودمان بودیم گفتم پس اقا فواد گفت باشه گفتم اقا فواد خاله دیشب چش بود ناله می کرد گفت نمی دونم خودت که دید می زدی تا اینو گفت پاهامو به هم فشار دادم اب کسم راه افتاده بود.دیگه راحت شده بودم گفتم بد جنس ها نمی گین یه دختر جوان تو خونه دارین شاید خیلی چیزا دلش بخواد گفت مثلا چه چیزا گفتم خیار گوشتی چیزی اینو که گفتم بلند شد اومد پیشم دو دستی گرفت از گردنم رو سریمو باز کرد دو زانو نشست پایین سروشو گذاشت رو سینم. فشار داد دکمه پیرنمو باز کرده نوک سینه هام بلند شده بود سوتینمو داد بالا و سینه هامو انداخت دهنش رو ابرا بودم پاهامو گذاشت لبه صندلی و شورتمو از زیر کونم کشید بیرون و افتاد به جون کسم تا حالا این طور حال نکرده بودم دو دستی گرفتم از سرش و اونو رو کسم فشار دادم نوبت انگشتش بود یکی دو تا سه تا تا اینکه ارضا شدم و اب کسم ریخت رو صندلی دیگه جون نداشتم پاهامو باز کرد و زبونشو کشید رو صندلی وپاکش کرد بلند شد از دستام گرفت رفتیم تو اتاق خواب اون منو لخت کرد منم اونو می دونستیم از خاله خبری نیست کیرشوکردم دهنم وبا کیف تموم براش ساک زدم دیگه نذاشت منوهول داد رو تخت لنگامو برد هوا مثل اون طوری که خاله رو می گایید کیرشو چسبوند به کسم وتا خایه هاش کرد تو کسم یه کم دردم اومد ولی درد شیرینی بود از بالا سینم می خورد از پایین کسمو می گایید خیلی وارد بود گفت جیگر اماده ای گفتم اره بکوب قربونت برم سرعتش زیاد کرد از اب خودم و اون تو کسم اتیش بود ابشو ریخت تو کسم خواستم بلند شم نذاشت گفت نترس لولمو بستم خیالم راحت شد با ارامش کامل کنارش خوابیدم بوسی از لبش کرد گفتم مرسی خیلی حال داشت گفت قابل نداشت هرموقع خواستی در خدمتم بلند شدم لباسامو ببوشم گفتم امشب خاله رو چیکار می کنی گفت نترس از پسش بر می ام اونم بلند شد لباسشو پوشید و رفت بیرون بعد نیم ساعتی خاله اومد بو می کشید گفت سارا یه بویی می اد گفتم نه خاله خلاصه بی خیال شد شروع کردیم به شام درست کردن که فواد اومد نعشه نعشه بود رفت حموم دوش بگیره گفتم دایی چشه کبکش خروس می خونه . گفت اره گفتم فکر کنم فردا هم بفرستت حموم شیرین لبخندی زد و گفت خوب حالا توام یه کم خودمو صر نشون دادم گفت چی شد ؟گفتم هیچ چی گفت خبر ی نیست گفتم چیه خاله از دستم خسته شدی گفت نه خاله قربونت برم به خاطر سختی خودت می گم اخه خیلی سخته خانم بدون مرد باشه وشبها تنها بخوابه گفتم می خوای بیام پیش شما بخوابم خندید وگفت لازم نکرده فواد اومد بیرون خاله رفت براش لباس بیاره کیرشو نشون من داد صاف صوفش کرده بود باز کیر دلم خواست منم کوسمو مالیدم خاله اومد منم به کار خودم مشغول شدم فواد گفت من برم بیرون بیام رفت بعد یه ساعتی اومد طبق روال شام مون روخوردیم شیرین و من ظرفا رو جمع کریم من چایی اوردم فواد از جیبش یه قطره ای در اورد ریخت تو چایی خاله رو صدا کرد گفت بیا چایت تو بخور سرد می شه سارا باید دوباره عوضش کنه اونم اومد وچایشو خورد ظر فا تموم شده بود منم رفتم میوه اوردم کم کم حال خاله داشت عوض می شد ومدام وول می خورد فواد پرسید شیرین چته حالت خوب نیست گفت نمی دونم بدنم گر فته حالم یه طوریه بلند شد رفت دستشویی به فواد گفتم چیکار کردی گفت نترس امشب دوتایتونو باهم می گام شیرین اومد تیشرتشو در اورد با سوتین بود .جلو ما دامنشم گذاشت زمین گرفت از دست فواد گفت پاشو بریم داغ کردم فواد گفت شیرین جون پیش سارا زشته باشه صبرکن شیرین حال خودش نبود گفت سارا که غریبه نیست اونم بیاد فواد گرفت از دستش گفت یه کم بشین شیرین التماس می کرد فواد توروخدا خیلی می خارم یه طوری بندازش فواد دستش برد تو شورت شیرین و انگشت کرد تو کسش شیرین هم جوووون واخخخخخ اوفففففش شروع شد به من گفت بیا عزیزم خجالت نکش بیا چند وقته کیر ندیدی منم یه نگاه به فواد کردم رفتم جلوسوتین شیرین رو باز کردم مشغول شدم فواد کسشو می خورد منم سینه هاشو شیرین طوری جیغ می زد که انگار داره می زاد فواد کیرشو گرفت جلو دهنم براش ساک زدم شیرین ساکت بود وبا ولع ما رو نگاه می کرد دستشو دراز کرد فواد رو ازم جدا کرد گفت بسه دیگه فواد رفت بین پاهای شیرین واونارو بلند کرد البته شیرین هم اندازه 180 درجه باز کرده بود فواد تپوند توکسش وشیرین دندون ناشون فشار می داد و جیغ می کشیدفواد به من اشاره ای کرد که برم رو سر شیرین منم رفتم کوسموگذا شتم رو دهن شیرین کس وچوچولمو گرفت دهنش مثل فحطی زده ها می خورد جیغ منم در اومده بود فواد سینه های منو گرفته بود می چلوند شیرین باز جیغ می زد بکوب فواد بکوب داره می اد فواد سرعتشو زیاد کرد شیرین ابشو ریخت وبی حال افتاد فواد کشید بیرون واومد سراغ من گفت از کون بکنمت منم با سرم موافقت کردم وخودمو به صورت قمبل در اوردم زبونشو کشید رو سوراخ کونم به کارش وارد بود نوبت انگشتاش بود منو حسابی گشاد کردبا دستم کس وچوچولمو می مالیدم تو حال خودم نبودم فقط چیز داغی تو کونم حس کردم دست بردم خایه های فوادو گرفتم تا ته تو کونم بود شیرین حالش جا اومده بود ویه کم از مستی قطره کم شده بود گفت بد جنسا دارین چیکار می کنین جلو چشم من ما خندیدیم شیرین تازه یادش اومد که چی کرده یه کم ناراحت شد با هن هن کردن فواد گفتم خاله جون ناراحت نشو ساراتو از گناه نجات دادی من کنیزتم خاک پاتم فواد گفت جیگر بیا توحال خودمون این طفلک هم کیر می خواد همدم می خواد شیرین دیگه اروم شده بود اومد مشغول شدیم با لذت تموم وسه نفری لخت کنار هم شب رو به صبح رسوندیم فردا جمعه بود اول من بیدار شدم بعد شیرین بعد فواد شیرین لبخندی زد با یه کم حس درد بلند شد گفت خدا لعنتون کنه دیشب چیکار کردین فواد گفت بدجنس تو حالت خراب بود به ما می گی سه نفری رفتیم حموم اونجا هم از خجالت هم در اومدیم یه صبحانه مفصل زدیم تو رگ .بعد چند روز سر فرصت فواد منو عقدکرد زندگی جدیمون سه نفری شروع کردیم من خالم شدیم هووی هم اون هم چه هووهایی جونمون براهم در می اد وهمیشه سه نفری عشق وحالمون رومی کنیم.پایان
0 views
Date: November 25, 2018