سلام به همه دوستان اسم من سحر 22سال سن،داستاني كه مي نويسم داستان زندگیه من هست كه فكرميكنم حتي خلاصه نوشتنش يه جورايي سبكم ميكنه،درضمن داستان من چیزي براي خودارضايي بعضي خواننده ها نداره.از وقتي يادم مياد يعني از اولين خاطرات كودكيم هميشه مادر و پدرم درحال داعوا بودن و كتك خوردن مادرم و بزرك شدن من طوري بود كه هروقت مادر و پدرم قهر بودن چندماه بامامانم زندگي ميكردم وچندماه با پدرم اينها خاطرات دوران دبستانم بود.سوم راهنمايي بودم و مادر و پدرم طبق معمول باهم قهربودن و من وبابام خونه مادربزرگم بوديم ي شب كه كناربابام خواب بودم حس كردم داره با انگشتش باسوراخ كونم بازي ميكنه خيلي ترسيده بودم،از اون شب به بعد ديكه با پدرم نخوابيدم البته به روي خودم نياوردم،دبيرستان هم كه بودم حتي با اينكه مادر و پدرم اشتي بودن بعضي شبا كه با دامن خوابيده بودم پدرم ميومدو باسوراخ كونم با انگشت بازي ميكرد اما از ترسم فقط صلوات ميفرستادم كه مادرم نياد و نفهمه حتي ميترسيدم تكون بخورم ازبابام متنفر شده بودم،ديگه پدرم اينقدرپرو شده بود كه باكسم هم بازي ميكرد و فكر ميكرد خوابم،به بهانه هاي مختلف با پدرم قهر ميكردم،همون موقعه ها بود كه ي مزاحم به مبايلم زنگ ميزد و بخاطركنجكاوي باهش قرار گذاشتم ازشانس بدم هم ديدمش گرفتنمون و به خونواده هامون زنك زدن پدرم كه اومد خيلي زدم هم تو كلانتري هم خونه باهم قهربود تااينكه يك هفته بعدش مادرم فهميد پدرم ازدواج كرده و پدرم هم ازخداخواسته طلاقش داد و من هم با مادرم زندگي كردم.دانشگاه تو همون درگیري هاي خانوادگي قبول شدم.هفته اول با ي مرده به اسم اميد دوست شدم بهم بعد يك ماه گفت پايه سكس هستم منم از روكنجكاوي قبول كردم.فرداش رفتيم خونه دوستش كه اونم هم دانشگاهيم بود اسمش ارشادبود،روزي كه بااميدرفتم اونجا برادر ارشاد با ي دختره خواب بود وقتي مارفتيم به دختره پول داد و دختره رفت برادر ارشاد هم رفت استرس داشتم واسه دفعه اول قراربود سكس كنم خجالت هم مي كشيدم 18سالم بود،روتخت خوابيديم وسعي ميكردم هرچيزي كه از فيلماي سكسي پدرم كه ديده بودم يادم بيادو انجام بدم.ميد تو سكس خيلي ماهربود و من هم حس عجيبي داشتم كه دارم سكس ميكنم،توحال خودم نبودم همه چيز روفراموش كرده بودم اينقدرگيج بودم كه نفهميدم اميد ازجلو بامن سكس كرده.يعني بعد سكس بهش گفتم كه شنيده بودم سكس كون دردش زياده اما اونقدر زياد نبود اونم بهم گفت كه از كس منو كرده،تعجب كرده بودم چطور نفهميدم،چراپردم زده نشد،بعد كه به دوستم گفت بهم گفت حتما پرده ارتجاعي دارم.دفعه بعدخونه ارشاد اميدوديدم و قبل سكس براي احتياط بهش گفتم مراقب پردم باشه اونم گفت باشه و 2دفعه از جلو كردو ارضاشد و من مطمئن شدم پرده ارتجاعي دارم بعد سكس كه داشتيم ناهارميخورديم لخت بوديم بهم گفت بیاروم بشین ی جوری باتحكم گفت و مخالفت نكردم و نشستم دردم يكم بيشتربود بهم گفت سحر داره ازت خون مياد بلندشدم ديدم كيرش خونيه و فهميدم پردمو زده اصلا دردي نداشت فقط تا روزبعدش خون قطره اي ازم ميومد.اميد اول گفت پول ترميمشو ميده اما ندادو رابطرو تموم كرد.افسرده شده بودم،تو دانشگاه ميديدمش اعصابم خورد ميشد.سال بعدش بهش زنگ زدم و باهش قرارگذاشتم حس عجيبي داشتم رفتم خونه ارشاد وسكس كردم تا يك سال دوست پسرسكسم بودو جالبش اينجاس قبل سكس صيغه ميكرد امامهريه اي كه ميگفت نميداد تا اينكه دفعه اخري كه رفتم خونه ارشاداميدبه هواي خريدرفت بيرون و ارشاد اومد. من كه هدفشو فهميدم از رو تخت بلند شدم برم پرتم كرد رو تختو روم خوابيد من حركتي نتونستم بكنم و اون كردمنوبعد به اميدزنكيدوقتي اومدحرفي نزنم و اميدرسوندم خونه رابطموباهش قطع كردم وازش بيشترمتنفرشدم بهم ميزنكيدجواب نميدادم تااينكه فهميدم باهم كلاسيش فاطمه دوست شده رفتم به فاطمه همه چيروگفتم اونم بااميدروبروم كرداميدزيرهمه چي زد،هيچي نكفتم دلم شكست ورفتم،بعد چندماه اميد بهم زنكيد گريه كرد كه بافاطمه تموم كرده و اشتباه كرده،به فاطمه كفتم دوباره فهميدم اميد دروغ گفته.ازاميد متنفرشدم از سادگي من سوء استفاده كردالان هم كه تو دانشكاه ميبينمش ازش بيشترمتنفرميشم،امشب خواستم فقط كمي از زندگيموبگم وسبك بشم ببخشيدخلاصه بودبامبايل كاراكتراش2000حرف بيشترنيست.نوشته سحر
0 views
Date: November 25, 2018