سلا م دوستان اسمم اشکانه و درحال حاضر 22سالمه خاطره ی من برمیگرده به 6سال پیش .ما تو محله جزو خانواده های قدیمی بودیم بیشتراز دوازده سال بود که اونجا ساکن بودیم 13ساله بودم که یک خانواده سه نفره شدن همسایه ی دیواربه دیوارمون آقاوحید دخترش نیلوفر وهمسرش. آقاوحید راننده تاکسی بود ودرست 8ماه بعد از اومدنشون به محله متأسفانه آقا وحید تو یک حادثه جونشو ازدست داد .نیلوفر دختر همسایه دختر بسیارزیبایی بودفکرکنم یک سال از من کوچیکتربود به خاطرهمین خوشگلیش گشتن زیاد تومحله بچه میومدن درخونه شون به هربهانه یا فوتبال یا بازی کردن جمع میشدن تا شاید بتونن تورش کنن بقول خودشون بعضی موقه ها سرپول باهم شرط میبستن که کی میتونه بهش دست بزنه یا باهاش حرف بزنه یه روز سرهمین قضایا پسر بادوچرخه نیلوفر تعقیب میکرد بعد که اونو جای خلوتی گیر آورد یه سیلی روی باسن قلمبش زدو دررفت منم که شاهد ماجرابودم غیرتم گل کرد دنبال پسر افتادم که ازقضا هم کلاسی هم بودیم پسر به بن بست رسید اولش گرفتمش یه کتک حسابی بهش زدم شلوارشو ازپاش در آوردم نیلوفرکه نظاره گر بود کرکر میخندید مرده رو مسخره میکرد ولی یه روز با رفقاش یه جاگیرم آوردن تا میخوردم زدن نامردا ولی خوب بودنیلوفر ندید چند ماهی به این منوال گذشت هروزجربحث دعوا باپسرا تااینکه باپیگیری های پدرم ومادرنیلوفر شکایت کردن پیش پلیس دست گیرکردن الکی چند تابچه پسرای محل بیخیال نیلوفر شدن نیلو فرکه منو قهرمان خودش میدونست به همین واسطه یه کم به هم نزدیک شدیم یعنی دوست شدیم باهم صحبت میکردیم درس میخوندیم حتی بعضی موقعه ها بقلش میکردم چون تو مدرسه معدلم خوب شده بود پدرم واسم یک گوشی ساده با یه خط خرید که فکرکنم یه 100هزارتومنی هزینه داشت ولی بجاش ازخجالتم دراومد سه ماه تابستون شدم همه کاره مغازه لوازم ساختمان فروشیش که تفریح شوخی برام حرام شده بود حتی شبا تومغازه به عنوان نگهبان میخوابیدم ولی درعوض وقتی که مادر نیلوفر خونه نبود بهش زنگ میزدم باهم حرف میزدیم تاشروع مدرسه همین کارمون بود .دیگه بایدانتخاب رشته میکردم سال دوم دبریستان بودم خوب به اسرار پدرم به رشتیه ریاضی رفتم که توش افتضاح بودم ولی نیلوفر عا لی بود من چون نیمه دومی بودم یکسال دیرمدرسه رفتم وهر دو دوم دبیرستانی بود من به خاطر تمرین کردن ریاضی خونه ی نیلوفر میرفتم یا اون میومد مادر نیلوفر تاخیاطی کارمیکردوتاشب خونه نمیومد ای آموزش ریاضی سبب شده بود من نیلوفر خیلی به هم علاقه من بشیم کارمون به مالیدن بوسیدن کشیده شده بود یه روزکه طبق معمول خونه ی نیلوفر اینا بودم واسه تمرین ریاضی البته ناگفته نمونه مادرم هر 10یا5دقیقه یک بارسری به ما میزد وما خانه ی نیلوفررا به خاطرآرامش واسه درس خوندن انتخاب کرده بودیم وپدرمادرامون باهامون مخالفت نداشتن اون روز مادرم مهمون داشت مشغول تدارکات واسه مهمونی بود سر شلوغ بود به ما سرنمیزن من هم از موقعیت سواستفاده کرد م آخه تنها موقعیت خوب واسه درآغوش کشیدن ومالوندن نیلوفر بودنیلو_چیه اشکان چرابه درس توجه نمیکنی آخه فرداتجدید بیاری بابات پوستت روغلفتی میکنه گفته باشم._نیلوفر نیلو جون._چیه اشکان بازچیه چی میخوای ?_تورومیخوام._لوس نشو منو واسه چی میخوای آخه ?_دوست دارم عاشقتم_خوب باشه منم همین طور بسه حالابیا این تمرینو حل کن_أه بس کن این تمرین واسه بعد رفتم سمتشو بغلش کردم شال رو سرشو برداشتم وشروع به نوازش موج عظیم موهای قهوه ایش کردم یه کم آروم شد بعد سریع دررفت _اشکان خفت میکنم ها مامانت میا دمیبینه آبرومون میره_نترس سرش شلوغه نمیاد دوباره به طرفش رفتم ولی بلند شد دوید سمت در اتاق گرفتم نزاشتم بره بیرون اینبار عین وحشی ها گرفتمش افتادم روش زیر بدنم دست پامیزد تلاش واسه فرار_نکن دیونه شدی دردم گرفت جیغ میزنم ها_میخوام بخورمت شکارخودمی هم هم هم چه شکار چرب چیلی_نه تو امروز یه چیزیت میشه مغزتو از دست دادیقلقلکش میدادم گازهای کوچیک ازش میگرفتم اونم میخندید یک لحظه نگاهم تو نگاهش گره خورد تو چشمای بزرگ سیاهش حس کردم ازدرون دارم آتیش میگیرم صورتمو آروم جلو بردم لبام تو لباش قفل شد حدود 10دقیقه ازش گرفتم بعد آروم جامونو عوض کردیم اونو رو خودم انداختم سر گذاشت رو سینم موهاشو دست میکشیدم باجمله دوست دارم شروع کردم دوباره لب گرفتن اینبار سینه هاشم میمالیدم یواش یواش دکمه های پیرهنشو بازکردم دوباره جامونو عوض کردیم سینه های بزرگی نسبت به سنش داشت دو تا پرتغال زیر یک سوتین آبی آسمانی اولیکم برندازشون کردم بعد سوتینو بازکردم واسه احتیاط یه متکا پشت درگذاشتم دوبارو رفتم سروقت نیلوفر بیصدا شروع به خورن سینه هاش کردم یکی تو دهنم یکی رو بادستم میمالیدم کامل تو دستم جامیشد سینه هاش قرمزشده بود آر بانوک زبون ازروی سینش حرکت کردم گردنش رو خوب خوردم آه های خفیفی از سرشهوت میکشید دوباره ازش لب گرفتم بعد دوباره بازبون پایین اومدم رو شکمشو میمکیدم لیس میزدم یواش سمت دامنش رفتم دستمو گرفت نگذاشت ادامه بدم دوباره ازش لب گرفتم_چرانمیذاری_خودتو کنترل کن زشته مامانهامون بهمون اعتماد کردن که گذاشتن تنها بمونیم نبایداینطوری جواب اعتمادشونو بدیم_ماکه کاری نمی کنیم تو مال خودمی خانم خودم باید بشی_باشه پس بذارش واسه بعد ازداواج خواهش میکنم نیلوطاقت ندارمدوباره دست بردم دامنشو دربیارم مقاومت نکرد دامن وشلوارشو کشیدم پایین لای پاش خیس بود شرت سفیدش با گل های صورتیش رنگش عوض شده بود شورتشو هم پایین کشیدم وا ی چی میدیدم یه کس پف کرده بالبه های صورتی یه کم مو بالاش بود دست نخورده بود قبلا توفیلم عکس کس دیده بودم نه به این زیبایی سرمو نزدیک بردم بوی مست کننده ای داشت لبه هاشو بازکردم چوچوله ی صورتیش معلوم شد قبلن شنیده بودم دیده بودم توفیلم که مرداکوس زنارومیخورن مخصوصن چوچوله روآروم بانوک زبون بهش زدم آه نسبتن بلندی زد لزج بود مزه ی خاصی داشت دوباره شروع به زبان زدن مکررکردم سرعتمو بیشتر کردم آه هاش به جیغ تبدیل شده بود دستمو رو دهنش گذاشتم چوچولشو میمکیدم زبونمو تو کوسش میکردم ازفرت لذت اشک میرخیت مدام خودشو بالا پایین میکرد بعدازحدود20دقیقه خوردن خودشو پیچ تا می داد می لرزید سرمو به کوسش فشارمیداد ترسیده بودم ازاین حالتش صدای جیغش زیردستم خفه شده بود انگشتم تودهنش بود لرزشش شدید تر شدانگشتمو گازمیزد یک دفعه آب داغی بافشاربیرون زد سرصورتم روسفید کرد ترسیده بودم صورتمو پاک کردم انگشتم دردمیکرد نیلوفر انگاربییهوش شده بود چندتاسیلی کوچیک به نیلوفر زدم چشماشو بازکرد گفتم قبلا اینجوری شدی_نه یه حس عجیب خاص ولذت بخش بود انگشتت دردگرفت_نه من خوبم این آب سفید چی بود پاشیدبیرون_من نمیدونم یه حس خوبی داشتم_نکنه چیزی شده باشه چیزیت نشده خوبی_نه پدر چیزی نبود شاید جیش بوده من خوبم دردهم ندارم_نه پدر فرق میکرد خداروشکرکه خوبیاولین بارم بود همچین چیزی میدیدم نیلو هم همین طور کیرم ازشدت ترس کوچیک شده بود ولی بادیدن بدن بهرنه نیلو دوباره سیخ شد شلواروشرتمو تازانو پایین کشیدم کیرم پرید بیرون نیلوفر انگاربار اولش بودکیرمیبینه کنجکاوانه نگاه میکرد تعجب کرده بود رفتم نزدیک یه لب ازش گرفتم کیرمو نزدیک دهنش بردم گفت این کیره که میگن چه جالب حالا من چیکار کنمطبق تجربه نوبت اون بود که واسم بخوره گفتم لیس بزن بخور میک بزن_چر اواسه چی_تایه آب سفید به اسم آب کیر دربیاد تامن مثل تو یه لذتی ببرم_باشهنیلوفر اصلابلد نبود با دندوناش داشت کیرمو ذخم میکرد گفتم بسهگفت ولی خوب هنوزآب سفیده نیومد_آخه بلدنیستی کیرم ذخم شد_آخی بمیرم حالا چیکار کنیم تابیاد_توکه نمیشه کوست گذاشت پرده داری ولی میشه بزارم پشتت_باشه بذار_خوبه چهار دست وپا وایسا_باشه دردندارده که_نه نمیدونم اگه داشت نمیکنمرفتم نزدیک کیرمو خیس کردم کمی به کسش سائیدم بعد گذاشتم دم سوراخش محکم فشار دادم تانصفه رفت تو ولی آنچنان جیغی زد که گفتم الانه که مردم بریزن تو ولی خوشبختانه کسی نیامد رو به جلو رفت گرفتمش سرکیرم تو بود ازچشاش اشک میومد دلم نیومد درد بکشه کیرمو درآوردم نازش کردم آروم شدبعد یواش یواش توچاک کون تپلش کیرمو بالاپایین کردم زیرکسش لاپاش عقب جلو کردم بعد حدود5دقیقه آبم اومد کمی از آبمو باانگشت دهن گذاشت گفت ای آب کیره بااین زنا حامله میشن یه کم شوره لزج هم هست آیگفتم آره آبکیره اگه توکوس زنا بریزی حامله میشن سریع لباسامونو پوشیدیم دستشویی رفتیم وسایل جمع کردیم که بریم خونه ما نیلو نمی تونست خوب راه بره بغلش کردم_معذرت میخوام نیلو دیگه نمیذارم دردبکشی باشه عشقم ببخشید ندونستم درد داره_اشکال نداره ناراحت نباش خوبم عزیزمبعدرفتیم خونه ی ما.¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤بخشیددوستان طولانی بود خواستم باجزئیات کامل بنویسم من ونیلوفر باهم عقد کردیم قراره ازدواج کنیم این خاطره رو باهم نوشتیم ممنون که خوندین امیدوارم ازخاطرم خوشتون اومده باشهنوشته اشکان ونیلوفر
0 views
Date: November 25, 2018