دلیل اولی که این داستان و واستون می نویسم و میگم اینکه می خوام نظر دیگرون و راجبه سکسم بدونم و دیگه این که شب دوباره با عشقم قرار دارم و با یاد آوری سکسمونو نوشتنش می تونم ایراداشو بگیرم تا بهتر باشم من دخترم که دارم این خاطره رو واستون مینویسم اسم رو نمیگم که یه موقع آشنایی نخونه هو بشناسه منو ممکن تابلو باشهمن و عشقم 6 ماه بود که با هم بودیم ولی از اول دوستی یه کششش خاصی بینمون بود اونم همچین حسی داشت و من میدونستم که اهل دروغ نیست چون دلیلی هم نداشت جفتمون به راحتی میتونستیم با هر کسه دیگه که بخوایم باشیم .من 20 سالمه و اون سه سال از من بزرگتره خیلی خوب با هم کنار میایم واسه همین دوست داریم که خانم و شوهر بشیم البته وقت ازدواجمون. هر وقت که پیشه همیم اصلا منو از بغلش جدا نمیکنه و مدام زبونو لبامو میخوره و حرفای عاشقونه میزنه هر وقت تنهاییم تا یه حدی سکس داشتیم ولی من اپن نبودم میدونستم که زود تر دوست داره خانمم کنه ولی می خواستم اذییتش کنم و نیازشو بالاتر ببرم واسه همین گفتم که دوست دارم یه مدت بگذره و بعد زنت شم. اونم قبول کردیه مدت گذشت تا ولنتاین شد و منم که تو این 6 ماه عاشقش شده بودمو هر روز تو بغلش بودم دیگه واقعا سخت بود که بخوام دختر بمونم پس شب قبلش گفتم که می خوام سکس کنیم دیوونه شده بود و همش قربون صدقم میرفت تا صبح نذاشت بخوابم زنگ و اس اش تا صبح قطع نمیشد تا آخر گفتم بذار برم آماده شم واسه شب که قبول کردمنم رفتم دوش گرفتم و بدنمو صاف صاف کردم و حسابی به خودم رسیدم از دیشب چیزی نخورده بودم که شکمم همینطوری صاف بمونه چون میدونستم دوست دارهبعد از ظهر یه آرایش خیلی باحال کردم البته نه مثل داهاتیا غلیظ و پر رنگ چون عشقم متنفره یه آرایش به روزو با کلاس بدنمو چرب کردم و وقتی دستمو میکشیدم رو تنم سینه هام سفت میشدو دیوونم میکرد عاشق رنگ صورتی ام واسه همین واسه این روزه خاص یه لباس که خیلی سکسی بودو صورتی پوشیدم که سوتینش پشت گردنم بسته میشد و یکسره به صورته چپ و راست به شورتش وصل بوداونو پوشیدمو بعد مانتو و شلواروقتی درو باز کرد بوی عطرش دیونم کرد ولی به روی خودم نیاوردم فکر کنم اونم همچین حسی داشت چون هنوز نصفم بیرون بود که بغلم کردو بوسم کردهمیشه زیاد لوسم میکرد ولی اون روز دیگه داشت دیونه بازی در میاوردمنو بغل کرد برد رو تختش دو برابره منه واسش خیلی راحته بلند کردنم اول خودمو لوس میکردم و نمیذاشتم بخورتم ولی فشارم میداد و منم زورم بهش نمیرسید منو خوابونده بود ولی خودم بلند شدم و لبمو بردم نزدیک لباش لب پایینمو برد تو دهنش منم لب بالاشو مک زدم شالم رو سرم نبود اصلا نفهمیدم کجا افتاد شروع کرد دکمه های مانتو مو باز کردن و وقتی لباسمو دید یه وای سکسی گفت شروع کرد گردنمو خوردن داشتم از داغی دیونه میشدم همیشه این کارارو میکرد نمیدونم چرا اون روز نمیتونستم رو پام واستم همه جامو لیس میزد و پیشونی و چشمامو بوس میکرد تی شرتشو از تنش در آوردم عاشق استایلش بودم دیونه میدونست واسه همینم منو فشار داد رو سینش و موهامو ناز کرد دستمو میکشوندم رو بدنشو اونم زبونمو میخورد صدای نفس نفسام در و اومده بود و اون عاشقش بود نمیدونم چرا ولی زود به نفس نفس می افتم دستشو برد پشت کمرم و کمرمو ناز کرد خیلی حساس ام واسه همین اه و نالم در اومد و گردنشو خوردم اونم اه و ناله میکرد سینه هامو میمالید سوتینمو از پشت گردنم باز کرد و سینه هامو برد تو دهنش منم موهاشو ناز کردم و گفتم خیلی دوست دارم که دستمو گرفت تو دستش و فشار داد بعد بلندم کرد و چسبوند به دیوار اول ترسیدم چون یه هویی بود دلم هوری ریخت جیغ کشیدم که خندش گرفت و باز لوسم کرد بینیمو با زبونش لیس میزد و میخندید و میگفت که دوسم داره من زنشم و ازم میخواست که تایید کنم منم اذیتش میکردمو میخندیدم میدونستم حرصش در میاد دیونه گازم گرفت گوشمو هی با سر میفهموند که بگو چی ؟ منم با گریه زاری (البته نه واقعی) چون دردم گرفته بود گفتم غلط کردم آره زنتم تا ابد و……لبامو با زبونم دیگه مال ه خودم نبود چون از تو دهنش نمیومد بیرون همونطور که چسبونده بودم به د یوار شلوارمو در آورد تند این کارو کرد فکر کنم دیگه خیلی دیونش کرده بودم ولی هه تازه اولش بودنمیخواستم به این راحتی یا پارم کنه میخواستم التماسشو ببینم به کسم نگاه کرد و چشماشو خمار کرد آروم گذاشتم رو تخت و خوابید روم در گوشم مدام میگفت که دوسم داره اجازه میگرفت که خانمم کنه منم گفتم هنوز زوده ز بغلش اومدم بیرون و تکیمو دادم به بالشه تختشو نشستم پاهامو باز کردم دستمو بردم رو کسم و مالوندمش خیس بود آبشو در میاوردمو میمالوندم به دورش و چشمامو خمار میکردم و اه وناله میکردم قیافش دیدنی بود وقتی می خواست بیاد طرفم با پام هلش میدادم که نیاد روم زورش میرسید نگهم داره ولی خودش نمیخواست چند لحظه بعد دیگه تحمل نکردو اومد طرفم کمربندش اذیتم میکرد لباساشو کلا در آوردم دستشو برد رو کسم مالیدش هیچوقت آلتشو نمیخوردم ولی میخواستم فول سکس باشه واسه همین رفتم وسط پاش واول لیس زدم بعد تا ته میبردم تو دهنمو مک میزدم تخماشم میمالیدم سرمو ناز میکردو داد میزد دیگه فکر کنم گریش در اومده بود چون همش میگفت بهم بده بذار زنت کنم میخوام پارت کنم از خوردن خسته شدم و نگاش کردم و خودمو واسش لوس کردم اومد طرفم و با دستاش بازو هامو گرفت و خوابوندم گفت که پاهامو بندازم دورش التش خیلی سفت بود محکم کوبوندش به کسم یه جیغ کوتاه کشیدم که منو محکم بغل کرد با دستش کسمو باز کردو یه کم التشو فرو کرد توم واقعا دردم گرفت ولی میخواستم که بکنه چون اولین بار بود حواسش بهم بودو هی نگام میکرد که اگه حالم بد شد ادامه نده نصفش که رفت تو داد کشیدم اونم لبامو میخورد گفت دوست دارم زنه منی و دباره التشو هول داد توم وقتی پاره شدم حس کردم ولی جیغ نکشیدم یه لذتی داشت اه و ناله میکرد و منو میخورد ولی بالا پایین نمیکرد نمیدونم چرا ؟ دستمو انداختم دوره گردنش نگام میکرد و قربون صدقم میرفت یه کم خودشو عقب جلو کرد اخ و اوخم در اومد تندش کرد داد زدم حسه خوبی بود دیکه حرفای سکسی میزد و سینه هامو میمالید ………اول حال داد یهو بدنم یخ کرد اون دیونه شده بود تند میکردو میخوردم ولی حالم بد شد گفتم نکن وقتی حرف زدم از صدام تعجب کردم انقدر ضعیف بود که نشنید داشت بالا پایین میشد دستام ول شد و افتاد رو تخت که نگام کرد ترسید و کشید بیرون که دردش تا استخونم رسید چشمم به تنش افتاد که پره خون بود و تختم خونی شده بود تازه فهمیدم واسه چی دارم میمیرم پارم کرده بود بیچاره خودشو پاک کردو هول هول لباس پوشید منم پاک کرد و لباسمو پوشوند میخواست ببرتم دکتر خندم گرفته بود چی میخواست به دکتر بگه نذاشتم ببرتم گفتم صبر کنه اگه حالم خیلی بد شد ببرتم دکتر . اصابشو به هم ریخته بودم و فهمیدم که ناراحته واسم اب قند درست کرده بود که نخوردم به زور چند تا کاکاو داد خوردم و بعد بغلم کرد تو بغلش خوابیدموقتی بیدار شدم دیدم که داره نگام میکنه و ناراحته حالم خوب بود ولی درد داشتم بلند شدم رو تخت نشستم و بوسش کردم گفتم که حالم خوبه بغلم کرد و بوسم کرد دیوونه معذرت خواهی میکرد گفتم به هر حال باید زنت میشدم که شدم و امروز بهترین ولنتاین عمرم بوداونشب قرار بود تا صبح تو بغلش باشم برای اولین بار کلی حرف زدیمو تا صبح فقط بوسم کرد جالب اینکه جفتمونم ارگاسم نشدیم ولی یه جورایی همه چی کامل بود شب که تو بغلش بودم اصلا نخوابید چشمامو که باز میکردم میدیدم که بیداره و لبشو بوس میکردم و میگفتم که دوسش دارم تا ابد….نوشته oy
0 views
Date: November 25, 2018