سلام من حميدم و 20سالمهحاشيه نميرمو ميرم سر اصل مطلبتو يه روز بهاري زيباكه تازه تعطيلات تابستوني تموم شده بود براي تفريح يبا خانواده به يكي از شهرهاي توريستي نزديك شهرمون رفتيمداشتم توخيابونا ول ميشگتم و منتظربقيه بودم تا از ابگرم بيان بيرون همينجوري كنار ماشين داشتم چرخ ميزدم كه ديدم يه كيف زنونه قهوه اي افتاده بغل ابخوري جلو بوته هاي كنار پياده رواولش اهميت ندادم گفتم حتما اشغاله ولي كم كم بهش نزديك شدمو با پام تكونش دادم ديدم نه انگار كيفه پرهخم شدمو برداشتمش همين آن كه برميداشتم ديدم يه گوشي داره توش زنگ ميخوره تادستمو ببردم توكيفو جواب قطع كرد برداشتم باهاش تماس بگيرم كه ديدم بله شارژ نداره با گوشي خودم شمارشو گرفتم كه يه زنه گوشيو برداشت وباحالت حزن گفت شما گفتم من كيفتونو پيداكردم گفت تورو خدا وهزار جور التماس كه بيام هرجا هستين پسش بدينادرس دادمو اونا تابيان لاي زيپ كيفو كه تانصفه بودو كامل باز كردم ديدم يه كيف پول ودوتا النگو ديگه بيخيال شدمو به ماشين تكيه زده بودمهفت هشت دقيقه طول كشيد كه سروكله يه خانم ميانسال با يه دختر جوون كه ميشد فهميد هم سنمه بودپيداشدكه داشتن سراسيمه خودشونه بهم ميرسوندن معلوم بود مسافرن و همشهري نيستن تارسيدن سلام كردن و خلاصه كيفو بهشون دادمو لاشو باز كردن پولاوطلااشونو بررسي كردن و يه نفس راحت كشيدنو گفتن خداروشكر چيزيش كم نشدهمنم واقعا از صميم قلب خوشحال شدم كه اين كيفو به صاحبش رسوندم با اب و تاب خداحافظي كردنو رفتنيه 20روز از اون ماجرا گذشته بود كه يه دختر زنگ زد اولش فكر كردم اشتباه گرفته ولي بعدكه خودشو معرفي كرد فهميدم همون دختر جون كه كيفشونو پيدا كردممنم يه پسر ساده بودم كه اصلا به فكر دوس شدن با دختر نبودمدوس داشتم دوس دختر داشته باشم اما چون خوشگل نبودم فك ميكردم هيشكي باهام دوس نميشه و به خودم جرات نميدادم به هيچ دختر شماره وپيشنهادبدمخلاصه دختره از بابت اينكه كيفشونو بهشون دادم كلي تشكر كردو گفت كه توش نزديك به3مليون طلاهامون بود كه به خاطررفتن به ابگرم درماني همشونو گذاشته بوديم توش وتوراه برگشت بوديم كه جلوي ابخوري افتاداسمش مهتاب بودادرسمونو خواست كه برام به عنوان تشكر هديه بفرستهادرس دادم يه بسته بزرگ و نامه وگل و.. توش بود به خاطراون هديه چند روز تاساعت2نرفتم بيرون تا نكنه خانوادم بگيرنو بهم گير بدنخلاصه هر روز اس ام اس بازيامون بيشترو بيشتر شدو هراز گاهي باهم تلفني هم ميحرفيديم كه گفت سالي 2بار ميايم شهرتوناز دوستيمون يه سال گذشتوما تو اين مدت همه جوره اس ميداديمو من همش با سوالاي سكس بحثو به سكس ميكشوندم و اون به زحمت يه جواب ميدادديگه واقعا عاشقش شده بودمو داشتم واسه ديدنش له له ميزدم كه به مخم زد به بهونه نمايشگاه بين المللي كتاب برم تهران اونم يهو به دوستم اس دادمو با هزار التماس راضيش كردم بيادسوار اتوبوس شديمو رفتيم تهران اونم چون پدر مامانش مشهد بودن به اتفاق دوستاش و خواهر كوچيكش با مترو از كرج اومدتا بياد دل تو دلم نبودعكس همو با نت به هم ميفرستاديم اما هر بار عكسش يه شكلي ميومد يه بار زشت يه بار زيبا مونده بودم كدومشهاون دوستشو فرستاد دنبال نخود سياه منم دوستمورسيد نمايشگاه و تا اومد خطا قاطي شد و من واقعا داغون شدم حالا چطوري تو اين نمايشگاه شلوغ پيداش كنمداشتم اخرين جايي كه گفت و هي اينور اونو ميدوييدم كه ديدم يكي صدام زد حميدواي كه چقد قشنگ بودبرگشتم ديدم به مهتاب خانومه واقعا با اينكه ارايش نكرده بودو تيپ ساده اي داشت اما خدايي از نزديك خيلي خوشگل بودقدش165وزنش55منمقد170وزن60 تاديدمش نفسم بند اومده بودعكسش كجا اين كجاخلاصه يه خورده دورهادور را رفتيم اما ديگه تاب نداشتمو نزديكش شدمو دستاي نرمشو گرفتم اولين بارم بود كه با يه دختر داشتم دس تو دس را ميرفتيم اما اصلا عقده اي نبودمو حس ميكردم يه ساله دس تو دس باهاش را ميرفتمدستمو گاهي به اخر سالن رسيديني دوركمرش ميرسوندمو هدايتش ميكردم تا مسيرو عوض كنهفقط20دقيقه وقت داشتتو اون20دقيقه كلي گشتيمو گفتيم و خنديديموقتي داشتم ازش جدابشم باورم نميشدجداشدني يه دفتر خاطرات داد بهم كه توش همه ماجراهاي دورهاد و قهر و آشتيامونو ريز به ريز نوشته بودجدا شدو رفت ولي بغض گلومو گرفتو به زحمت نگاهم ازش جدا كردماز مهم جداشديمو ن توراه همش خاطاتمونو مرور مي كردمرسيدم خونه ديگه با عشق بيشتري باهم اس بازي ميكرديم ومعلوم شد يه ماه ديگه ميان شهرمونخيلي خوشحال شدمتو ایام حرف زدامون سرمساله هاي مختلف باهشا شرط ميبستممثلا اگه استقلال ببره يه لب بايد بدي اونم يه ساعتي چيزي ميخواست ومن همه شرطارو ميبردمخودم وضع ماليم متوسطه امايه دوست ملياردر داشتم كه تاسيسات خونشو من كار كردم از شانس خوب من يه خونه3طبقه كه زيرش مغازه بود درست تو مركز اون شهر داشت منم نقشه كشيدم كه چطور كليدشو بگيرمداشتم ميومدن كه به اون دوستم گفتم خونه اجاره ميدي دوس دخترمينا دارن ميان اگه مايلي كليدشو بده يه جور جلوبرمو خونرو كرايه بدم بهشونبا مهتابم هماهنگ شدماما تا من برسم خاونا يه هتل رو رزرو كرده بودنرسيدمو همش از دور نگاش ميكردم مامانش از رابطمون خبر داشت اما چون ميدونست من ادم امانت داريم و…بهم اعتماد داشت حتي چند بار بهشون مشاوره خانوادگي داده بودماخه من خيلي سرزبون دارم و مجري و گويندگي هم ميكنمخلاصه من به خاطر اينكه خانم عموشو و ابجيش نفهمه همش از دور ميپاييدمو به هم دس تكون ميداديمنوبت اين شد كه برن اب تنيمهتاب طبق نقشه رفت تو ولي به بهونه نياوردن مايورش اومد بيرون البته بامامانش هماهنگ بوديه ساعت وقت داشتيم كه باهم بگرديم و..تا رسيديم به هم كم بود بگيرم جلو مردم بغلش كنمو ببوسمش خيلي دوس داشتني بوددستشو گرفتمو رفيتيم در خونه كه همه ميپاييدن اون رفت اونورتر ومن كليدو كه اون روز ازش كپي گرفته بودمو اصلشو به خود دوستم پس داده بودم انداختم به دروبازحمت بازش كردم دروباز گذاشتم اونم يهو اومد تو تا مغازه هاي همسايه نبينن تا رسيديم تو وتا داشتيم از پله ها ميومديم بالا قلبم تالاپ تولوپ ميزدرسيديم طبقه اول اومد تو كسي هم توساختمونش نبودتا اومد تو داشت از دكوراسونو ..حرف ميزد كه حرفشو بريدمو لبامو چسبیدم به لباش اصلا انگار منتظر همين بود لبامون سرپا تو هم قفل شده بود هرگز فك نميكردم به اين خوشمزگي باشهنشوندمش روزمين تابهم مسلط تر بشيم شالش از سرش افتاده بودو من به لطف مهارتهايي كه از اين سايتا كسب كرده بودمو شروع كردم ليس زدن زير گردنش اونم اه و ناله هاوحميد حميد گفتنش شروع شده بودهي زبون همو تو دهن هم فروميكرديمو خيلي لذت ميبرديمزبونمو به همه جاي صورتش ميچرخوندمو وقتي به لاله گوشش ميرسيدم با لبام گازش ميگرفتمن همينطور از چونه و زير گردنشميخوردم با ارامش ليس ميزدمو مهتابم صداي اهو نالش ديگه بلندتر شده بودتازه ياد پستوناي كوچيك سايز75افتادم دكمه هاشو باز كردم اونم هيچي نميگفتو عين طفل معصوم نگام ميكرد مانتوشو به سختي از تنش كه عين نئشه ها سست شده بود در اوردمو تي شرت زردشو در اوردميه سوتين سفيد حرير كه خودم تهران بهش هديه داده بودم تنش بودواقعا بهش ميومددرحالي كه نشسته بود دستمو از وطرفش رسوندم به پشتشو بندشو باز كدم كه ديدم به به دوتا هلوي سفيد جلوم خودنمايي ميكنناول لباشو بوسيدموبادستام جفتشونو ميماليدمواقعا نرمو لطيف بودديگه اون بود كه منو ميخوردليس زنان از گردش اومدم پايين ترو پايين تر تا رسيدم به هلوهاي خوشگل مهتاب جون اول حسابي اطرافشونو خوردم تا يه حس تمنا واسه خوردن نوكش در اون ايجاد بشهديگه داشت با دستاش سرمو به سمت نوك پستوناش هدايت ميكرد منم مقاومت ميكردم كه گفت حميدم بخورش سينه هامو بخورش اروم اروم باحالت دوراني سينشو ليس ميزدمو تا اينكه به نوكش رسيدمنوكشو ميخوردمو با زبونم گازشون ميگرفتم ديگه ناله هاش شده بود ااااااااااه هاي بلند كه 3دقيقه رو پستوناش مانور دادمو كم كم اومدم پايين تر زبونمو دور نافش چرخوندم ودكمه شلوارشو باز كردم نميزاشت و حسابي سرخ شده بود اماديگه فرصت بهتر از اين برام پيدا نميشد با خواهشو دلداري دگمه هاي شلوار ليشو باز كردمو با دردسر از پاش كشيذم تا ميخواستم لاي پاشو باز كنم صورتشو مياورد جلوو لب ميداددرحالي كه لبشو ميخوردم دستمو رسوندم به كسش واي يه محيط لزج و گرم نرم لبه هاي خيس كوسشو زير انگشتام حس ميكردم خيلي گرم بود خيلي يه اه و ناله اي كرد كه فك كردم از حال رفتترسيدم اماباچشماي خماروصداي لرزونش گفت چيزي نيستاينبار خواهش كردم كه بشينه رو مبل اود نشستو باز لبشو جلو اورد اما من از كوسش لب ميخواستملاي باشو باز كردمو دره ي طلاييو پيش روي خودم اماده و بدون مو حاضر واماده ديدمخجالت ميكشيدو دستاش ميلرزيدلبمو چسبیدم به كوسش كه اندازه ي متوسطي داشت البته لبه هاش نسبتا بزرگ بودلاشو باز كردم و يه نگاهي بهش انداختم و زبونمو از پايين ترين نقطه كوسش به بالا ميكشيدم صورتم لومبراي كونش پوشيده شده بودديگه با دستاش سرمو به كوسش فشار ميدادو باپاشنه پاش از پشت به كمرم فشار مياورد وقتي سرمو بالا اوردم ديدم چشماشو به سقف خونه دوخته وداره شديدن نفس نفس ميزنه سعت خوردنمو بيشتر كردم وقتي به كليتيروس كوسش ميرسيدم لباشو بيشتر از هم جدا ميكردمو قشنگ روش زبون ميزدمخيلي طعم خوبي داشت و بوش واقعا دلنشين بود گاهي دماغمو به عمق كوسش فشارميدادم و حتي زبونمم توش فرو كردم كه ديدم حس درد ميكنه به همين ليس زدنش اكتفا كردمدست خودم نبود عقده داشتم كه كوسشو بخورموالبته از اين كار لذت ميبردمدستاشو گرفتمو دوباره اوردمش روزمين هنوز لباسام تنم بودچهار دستو پاش كردمو از پشت كونشم ليس ميزدمو انگشتمم توش فرو ميبردم كه البته به سختي فرو ميرفتاز پشت انقدتندتند كوسشو ليس زدم كه تلخي ابشو رو زبونم حس كردمديگه رو دستاشم بند نبودو روشكم به زمين چسبيد خيلي ترسيدم امابرگشت بغلشو باز كردمنم خودمو توبغلش رها كردم چنددقيقه كه گذشت هولم داد رو زمين وزود لباسامو در اورد ومنم كمكش ميكردم وقتي به شلوارم رسيد يه لحظه مكث كرد امامن خودم درش اوردم و لخت مادر زاد جلوي هم دراز كشيده بوديم اونم به تقليد ازكاراي من اومد سراغ سينه هامو سينمو زبون زدو عين خودم رفت پايين و پايين تر كير13ونيم سانتيمو گرفت تودستاشو يهو بي مقدمه كرد تو دهنش شوكه شدم اخه فك ميكردم چندشش بشه ما كم نزاشتو تا ميتونست برام خورددندوناشو رو تنه ي كيرم حس ميكردم بگي نگي درد داشت اما لذت بخش بود دوذقيقه ساك زدكه ديدم ابم داره مياد كشيدم از دهنش بيرونو تو دستم خالي شدم از رو ميز عسلي مبل دستمال كاغذيو برداشتو داد دستمپاكش كردم ديگه كوچيك شده بوددوباره بغلم كردو افتاد روممنو به سختي ميفشدو دوستت دارم دوستت دارم تكرار ميكردلباشوباز چسبوند به لباموكيرم باز جون گرفتاونم دستشو لب گرفتني برد سمت كيرمو دوباره ماليدش سرش گس شده بودتاحالا انقد شديد خالي نشده بودباز رفت پايينو كيرمو خورد و برام تند تند ميكش ميزدازش خواستم چهار دستو پا بشه دوباره كوسو كونشو با ولع ميليسيدمانگشتمو بردم سمت دهنش خودش خوردو فروكردم تو كونشاه و نالش باز بلندشده بودو اون ناله ها منو بيشتر حشري ميكردفك ميكردم ميتونم كونشو بكنماز پشت خودمو چسبیدم بهش سر كيرمو رو سوراخ كونش تنظيم كردم تا يه ذره فشار دادم ديدم داره درد ميكشه منصرف شدماخه چطور ميتونستم حاضر باشم كسي كه دوسش دارم به خاطرم زجر بكشه خوايدو منم پشتش دراز كشيدمو از پشت لب گوششو ميخوردمو كيرمولا كون نرمش بالا پايين ميكردم كه باز خالي شدم اما تا بيام بكشو عقب خالي شدمو بي حال روش ولوو شدمبه ساعت نگاهي كردم ديد 40دقيقه طول كشيده سرباش كردمو لباساشو تنش كردمو خودمم لباسامو پوشيدمهنوز20دقيقه هم وقت داشتيماما كنار هم نشستيم رو مبل كه سرشو گذاشت روشونم يه لحظه حس كردم داره حق حق ميكنه و شونم با اشكاي چشاش خيس شدههمش ميگفت مي خوام تا ابد پيش تو باشمچشاشو بوسيدم و باشديم بريم كه باز تو راه پله مدام لباشو مياورد جلوتا بخورمش و منم حسابي ميخوردمشرفتيم بيرون البته با هزار ترفند كه كسي از همسايه هاشون نبينهرفيتيم تو پارك كه مامانش زنگ زدو تو پارك كه داشت ازم جدا ميشد گفت حميدتابرگشتم نگاش كنم يهو تو اون شلوغي لبامو بوسيدرفت پيش مامانشواز دور برام دس تكون داد من سوار ماشين شدمو تو راه سرمو به شيشه ماشين تكيه داده بودمو داشتم اشك ميريختم هواباروني بودو تا پياده شدم راحت تر تونستم زير بارون تا خونه تو اون غروب زار زار گريه كنمو دلمو كه داشت از شدت دلتنگي سخت فشرده ميشدو يه خورده سبك ترش كنممهتاب رفتومن موندمو يه دل عاشق كه باز براي رسيدن سال بعد و ديداري دوباره بايد تقويمو خط خطي ميكردو تا دفعه بعد اومدنشون لحظه شماري ميكردمن تا قبل از اين رابطه فك ميكردم همه چيز تو سكس خلاصه شده اما فهميدم كه سكس فقط يه زير مجموعه براي كنار هم زيستن و عاشق بودن شرط اصليهچون سكس گذراستو فوقش تا يه ساعت تموم ميشه اما عشق يه چيزه جاويدان و هميشگيهمن الانم با مهتاب رابطه دارمو منتظرم تابيان اما فقط20درصد واسه سكس ميخوامش برخلاف قبلنا كه بابا60درصد بودنوشته حمید
0 views
Date: November 25, 2018