پارسال عشق/امسال تنفر

0 views
0%

اولین خاطره عشقیم با یه دختر(که به قول مامانش فرهنگشون اروپایی بود)14 ساله اتفاق افتاد اسمش رومینا بود اوایل دوستیمون فقط smsمیدادیم هر کاریش میکردم قرار بزاریم ببینمش میگفت مادرم نمیزاره تنها برم بیرون.خلاصه اب پاکیو ریختم رو دستش گفتم اگه نیای ببینمت دیگه جوابتو نمیدم که یه روز ادرس مدرسشون به داد وقتی تعطیل شدن 10دیقه باهم حرف زدیم البته باباش میومد دنبالش راست میگفت وقت زیادی نداشت.ازوقتی همدیگرو دیدیم عاشق همدیگه شدیم بعد چندوقت مامانش فهمید باهم هستیم منم خودمو انداختم جلو که از دخترت خوشم اومده البته رومینا هم به مامانش گفته بود احمدو میخام مامانشم وقتی دید اینجوریه باهم قرار گذاشتیم هم پدرم اومد هم بابای رومینا تا بیشتر با هم اشنا بشیم.دیگه آخرای امتحانات ترمم بود رومینا هم امتحاناش تموم شده بود اوایل تابستون بود چند باری با رومینا ومامانش رفتیم بیرون البته چون هوا گرم بود غروب که میشد میرفتیم وچند ساعتی بیرون بودیم توی اصفهان یه جای باحال داره که شبا خیلی فاز میده.دیگه با رومینا راحت بودم حتی مامانشم میدونست وقتی راه میریم دستاش توی دستمه خلاصه چند باری که میرفتیم شبش تا دیر وقت smsمیداد معلوم بود حالش دست خودش نیست که یادمه یه شب ساعت25که داشتم smsمیدادم بهش مامانش بهم اس داد که احمدآقا اگه میشه به رومینا بگو بسه چون نگرانشم(آخه مامانش میدونست داره به من اس میده)منم به رومینا گفتم عزیزم خابم میاد برو بخاب دیگه.تا فردای اون روز اس داد گفت1چیزی بگم گفتم بگو بهم گفت نمیخای که از هم سرد بشیم گفتم چطور مگه؟گفت دیشب حالم بدشده بود راستش هر وقت باهم میریم بیرون اینطوری میشم منم ازخدا خاسته گفتم خوب باید چکار کنم عزیزم؟گفت میخام بوست کنم گفتم باشه عزیزم تا هفته بعد که میخاستیم بریم بیرون هر شب در مورد نحوه لب گرفتن میگفت که باید چکار کنیم وبلد نیستم و…خلاصه روزی که خاستیم بریم فرا رسید از بعداز ظهر ساعت3 تا ساعت8که همدیگرو دیدیم داشت اس میداد خلاصه حسابی رو خش کار کردم ووقتی خاستم برم1 کرم از داروخانه گرفتم محض احتیاط راستش منم بد جوری واسه عشقم راست کرده بودم از شب قبلش رفتم ببینم کجای پارک ناژوان خلوت تره تا ببرمش همونجا.وقتی باهاش قرار گذاشتم خیلی تیپ خشکلی زده بود اخه یکم لاغر بود ولی اندامش به قدش میخورد وقتی اومده بود یه شلوار پارچه ایه پاچه گشاد پوشیده بود خیلی بهش میومد مامانشم که همیشه اروپایی تیپ میزد وقتی رسیدیم توی پارک طبق عادت همیشگی مامانش میگفت شما برین حرفاتونو بزنین و بیاین ولی دیر نکنینادرضمن از همین اطرافم زیاد دور نشین.وقتی من و رومینا رو به حال خودمون گذاشت همون اول دستشو گرفتم ورفتیم به طرف جایی که خیلی کم رفت و آمد میشد پشت سرمونم یه زمین پر درختای چنار بلند بود که هیچ نوری پیدا نمیشد یکم که نشستیم روی صندلی داشت به گوشیش ور میرفت منم حواسم به اطراف بود که کسی نیاد یه دقیقه ای سکوت بینمون بود که دستمو بردم دور گردنش وگذاشتم روی سینه هاش یه دفه نگام کرد منم گفتم دوست دارم عزیزم اونم همینو گفت و زودی لپمو بوس کرد بهش گفتم حالت خوبه گفت بهتر ازین نمیشه بهش گفتم بلند شو بریم1جای دیگه اینجا نمیشه گفت باشه وقتی خاستم ببرمش طرف تاریکی ترسید گفت نمیام گفتم نترس من باهاتم خلاصه تا وسطای درختا رفتیم گفت احمد بسه دیگه کجامیری که همونجا تکیه دادم به یه درخت بزرگ وبغلش کردم اونم حسابی داشت لبامو میک میزد چند دقیقه ای تو فضا بودیم که یه دفه گوشیش زنگ خورد میدونستم مامانش بود آخه همیشه هر20دقیقه یه بار زنگ میزد ببینه اتفاقی برامون نیافتاده باشه خلاصه تا گوشیش قطع کرد گفت بریم فقط کنم دیگه حالشو کرده بود ولی بهترین موقعیت واسه من بود که باهاش حال کنم گفتم بزار یکم دیگه بمونیم بعدش میبرمت ایندفه دستم زدم زیره سوتینش سینه هاش خیلی نرم ولطیف بودن اونم مقاومت نمیکرد کم نمیزاشت که یه دفه سینه راستشو از زیره سوتین بیرون آوردمو فقط میخوردمش خیلی خوشمزه بود امیدوارم نصیبتون بشه همینجور که داشتم میخوردم دوباره حالش بد شد ونفسش تند تند میزد صدای قلبشو میشد بفهمی دستم بردم سمت رون پاهاش شلوارش کشی بود ومیومد پایین ولی نیاوردم پایین منتظر بود همینکارو بکنم خودم شلواره خودمو باز کردم دستشو گرفتم گذاشتم روی شرتم آروم داشت برام میمالید که اونم شلوارشو یکم آورد پایین ودستمو گذاشت روی شرتش جفتمون دوباره به اوج رسیده بودیم که بازم طاقت نیاورد دستمو از روی شرت بلند کرد هدایت کرد زیره شرتش اولین باری بود که دستم داره کس یه دختره 14ساله رو لمس میکنه دستام خشک بود ولی تا کردم لای کسش یه دفه خیس شد و روون.همینجورمه داشتم میمالیدم دره گوشم گفت اون دوتا رو بگیر یکم فشار بده نفهمیدم چی میگه ولی یکم که ور رفتم چوچولشو پیدا کردم وازینکه میکشیدمش خیلی ناله میزد هر چی بیشتر میکشیدم بیشتر کیرمو تو دستش فشار میداد که یه دفه تخمامو گرفتو فشار داد که هر چی حال کرده بودم باهاش پریدبهش گفتم میخام بکنمت ومخالفت کرد ونمیزاشت بهر حال خرش کردم وشرتشو تا زانوهاش کشیدم پایین یکم کیرمو چرب کردم ولی اون دولا نمیشد به زور خمش کردم کیرمو دادم دستش گفتم بزار دمش یکم که خاستم بکنم خیلی دردش اومدخیلی کونش تنگ بود منم چون زود انزال بودم یکم که لاش کردم آبم اومد ریختم رو زمین.دیگه خسته شده بودیم زودی لباسامون پوشیدیم رفتیم. چند ماه بعد یه سیمکارت ایرانسل بهش دادم که میخام این خط دستت باشه وقتی ازش پرینت گرفتم با چنتای دیگم دوست بود بااینکه خیلی دوسش داشتم دیگه حالم ازش بهم میخوره چون خیلی نامردی کرد در حقم هیچوقتم نمیبخشمش.این داستان سکسی نبود قصه زندگی من بودنوشته احمد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *