پاهای مهرنوش

0 views
0%

سالهاست در تهران زندگی می کنم در سن 46 سالگی بیزنس موفقی دارم و وضع مالیم بد نیست.چهار سال پیش از همسرم جدا شدم در این مدت روابط متعددی با دخترای مختلف در سنین مختلف داشتم.داستان از آنجا شروع شد که علی از دوستان دوران دبیرستان که در شهر زادگاهم زندگی میکنه با من تماس گرفت و گفت که یکی از نزدیکانش از کار بیکار شده و با وجود زندگی متاهلی شدیدا دچار بی پولی شده و پرسید که آیا من کاری براش دارم. بهش گفتم که هزینه زندگی در تهران خیلی بالاست و اگر کار هم گیرش بیاد و یا اینکه من بهش کار بدم حقوقش کفاف اجاره خونشو هم نمیده. خلاصه که اصرار کرد که تو کار بده بهش من برای پول پیش منزلش اینجا کمک میگیرم. بهش گفتم باشه من یه کاری براش در نظر میگیرم بگو از هفته دیگه بیاد.هفته بعد اون آقا که اسمش رضا بود و 42 سالش به اتفاق خانمش مهرنوش 38 ساله و پسر 14 سالش اومدن تهران و با من تماس گرفت که بهش آدرس شرکت رو دادم و گفتم فردا بیاد سر کار و اونم خیلی تشکر کرد. دوباره 5 دقیقه دیگه زنگ زد و عذرخواهی که آیا مسافرخونه سراغ دارید که قیمتش مناسب باشه یهو دلم براش سوخت ازش پرسیدم کجایی گفت تو ترمینال گفتم همونجا باش من میام دنبالت بریم مسافر خونه که گفت نه راضی به زحمت نیستم گفتم زحمتی نیست.رفتم سوارشون کردم و آوردمشون منزل خودم و یکی از اتاقها که بزرگتر بود رو بهشون دادم.فردا صبحش به اتفاق رفتیم شرکت و خانم و پسرش هم تا جایی رسوندم و برن برای کارهای مدرسه پسرش.بهش گفتم که تا زمانی که خونه پیدا کنن میتونن در خونه من زندگی کنند. بهش گفتم که صبحها باید در شرکت رو باز کنه و شبها ببنده. روز اول با هم زودتر برگشتیم خونه وقتی رسیدیم خونه خانمش با یک لباس راحت و نه چندان پوشیده مشغول آشپزی بود البته قبلش اجازه گرفته بود. با دیدنش تعجب کردم چون ما اهل شهرستانی بودیم که مردمان نسبتا متعصبی داشت. در مدت زمانی که مشغول آشپزی بود پشت اوپن آشپزخونه بود وقتی کارش تموم شد و اومد تو هال دیدم که یک دامن تا سر زانو پوشیده چشمم به پاهاش افتاد که از اون مدل پاهایی بود که من دوست داشتم ساقهاش یه کم تپل و سفید بود و صاف و بی مو. یک لحظه انگار متوجه خیرگی من به پاهاش شد ولی بی خیال اومد نشست رو یکی از مبلها و گفت که رضا کجاست گفتم رفته دوش بگیره پسرش هم تو اتاق من با کامپیوترم مشغول بود. پرسید که اجازه گرفته گفتم آره. این اولین مکالمه بین ما بود. سعی میکردم زیاد به پاهاش خیره نشم که حس ناراحتی نکنه. بعد از چند دقیقه سکوت گفت ببخشید که ما مزاحمتون شدیم گفتم نه پدر مزاحمتی نیست بهر حال همشهری هستیم گفت هیچکس کاری که شما کردید رو نمیکنه و بعد رو کرد به فیلمی که در حال پخش بود منم زیر چشمی به پاهاش نگاه میکردم. اصولا خیلی راحت و ریلکس بود.حدود ده روزی در منزل من بودن بهشون عادت کرده بودم تو این مدت رضا خیلی دنبال خونه بود یه جورایی با هم رفیق شده بودیم برام درد و دل میکرد تو درد و دلاش بیشتر از مهرنوش میگفت تا پسرش و جالب اینکه بنظر نمیومد اصلا رو زنش غیرت داشته باشه چون راحت از اعضای بدن زنش حرف میزد مثلا اینکه رون پاش تو خواب گرفته بود یا سینش درد میکرد یا بخاطر پریودش دل درد داشت. به مهرنوش یاد داده بودم که با تبلت کتاب بخونه اونم انگار از علاقه من به پاهاش باخبر شده بود معمولا می نشست روبروی من پاهاشو رو هم مینداخت و کتاب میخوند بعضی وقتا از اون وسطای پاهاش رونش هم معلوم میشد. جالب اینه وقتی پسرش یا شوهرش میومد تو هال هیچ تکون نمیخورد که خودشو جمع کنه. یک روز که رضا و مهرنوش میرفتن که یه خونه ببینند حس کردم که دوست ندارم که از پیشم برن. برگشتم بهشون گفتم که یه دو سه ماهی اینجا میموندین که یه مقدار پس انداز کنید بعد برین خونه خودتون که هر دوشون لبخند زدن و بدون اینکه تعارف کنند قبول کردند.چون رضا صبحها زود تر از خونه خارج میشد یه روز که پاشدم دیدم که مهرنوش از حموم برگشته و صبحانه هم حاضر کرده بود بعد رفت تو اتاق پرسیدم مگه خودت نمیخوری گفت میخورم اول برم به پاهام کرم بزنم بعد میامبعد برگشت گفت پاهام از خشکی داشت میسوخت چون با تیغ میزنم خشک میشن بعد گفت تازه چند جاش هم با تیغ بریدم بعد برای اینکه به من نشون بده پاهاشو گذاشت رو صندلی کنار من و بریدگیها رو نشون داد من هم قلبم با شدت میزد تا جاییکه برای اینکه آخرین بریدگی رو نشون بده یه کم دامنشو داد بالا که من داشت عرقم در میومد نمیدونستم باید چیکار کنم اومد م چیزی بگم انگار صدام از ته چاه در میومد انگار فهمید خیلی تحریک شدم چون خنده شیطتونی کرد برگشتم به صبحانم ادامه بدم حس کردم پیشونیم پر از عرقه با یک دستمال پاکش کردم یه نفس عمیق کشیدم خواستم نظری داده باشم اون بیخیال مشغول صبحانش بود بهش گفتم چرا پاهاتو اپلاسیون نمیکنی این مشکلاتو هم نداره گفت هزینش زیاده منم گفتم نه اصلا اینطور نیست تازه اینجا یه سالن هست که برای دفعه اول رایگانه گفت واقعا؟ گفتم آره . نمیدونم این چرندیات چطوری به زبونم اومد. پرسید کجاست؟ گفتم حالا آدرسشو برات پیدا میکنم. خلاصه یه سالن پیدا کردم تماس گرفتم و به خانمه جریان و گفتم که من هزینه رو پرداخت میکنم و اون خانم فکر کنه که رایگانه بعد قرار گذاشتم رفتم دم در سالن و اومد پایین پول رو ازم گرفت و یه کارت داد که بدم به مهرنوش ظاهرش دو برابر هم ازم گرفته بود.چند روز بعد کارت رو دادم به مهرنوش تشکر کرد و گفت یه مدت باید صبر کنم که موهای پاهام در بیاد. بعد در ادامه گفت موهای رو ساقم زودتر از موهای رو رونام در میان منم با دهن باز داشتم به حرفاش گوش میدادم و سر تکون میدادم انگار خیلی قیافم تابلو بود چون آخرش یه لبخند بی دلیل کرد.دو هفته بعدش پاشد رفت سالن من که ظهر رفتم خونه استراحت کنم رضا که تو شرکت بود پسرش هم مدرسه بود تا رسیدم با ذوق اومد گفت رفتم سالن پاهامو اپلاسیون کردم و گفت که پایان پاهام تا زیر شورتم برام وکس کرد. پرسیدم راضی هستی گفت آره خیلی بعد نشستم که یه چایی بخورم اومد تو کنارم نشست و با یه موچین به پاهاش ور میرفت بهش گفتم چیکار میکنی گفت خانومه گفت یه سری موهای زیر پوستی هست که کنده نمیشه گفت به شوهرت بگو برات با موچین برداره ولی من خودم میتونم اینکارو بکنم.منم بیخیال خواب شدم میخواستم نگاش کنم چون هر از گاهی دامنش میرفت بالا بعدش میخواستم ببینم وقتی به رونش میرسه چیکار میکنه آیا جلوی من ادامه میده یا نه حسابی راست کرده بودم یهویی پرسید میتونی کمکم کنی برام برداری موندم چی بگم با من و من گفتم من بلد نیستم گفت خیلی راحته یکیشو که من برمیدارم ببیین بعد موچین رو داد دست من و گفت که بگیر منم با دستان لرزان سعی کردم که یکیشو به محض اینکه دستم خورد به ساق پاش کیرم شد عین سنگ بعد ادامه دادم تا ساقش داشت تموم میشد بعد دامنشو داد بالا گفت حالا موهای رونم وقتی دامنشو داد بالا و تو موقعیتی نشسته بودم که شرت زردش جلوی چشمم بود و بدنم داشت به لرزش میافتاد که دستی به رونش کشیدم و جوری دستم میلرزید که متوجه شد من خیلی حشریم برای همین دامنشو داد بالاتر بهش گفتم من نمیتونم گفت چرا؟ صدام در نمیومد با زور گفتم من برای اینکه رونت رو تمیز کنم اول باید بخورمش انگار تعجب نکرد و داره با یه بچه صحبت میکنه گفت خوب بخورشون اینو که گفت مثل دیوونه ها افتادم رو پاهاش و میخوردمشون میلیسیدم و گازهای کوچولو میگرفتم بعد دستشو گرفتم با خودم کشوندش تو اتاق خوابم انداختمش رو تخت و افتادم روش و فقط میخوردمش و کیرم رو از رو شلوار میمالوندم بهم گفت بیا لباساتو در بیار منم عین بچه ها گوش میکر دم بعد لباسای اونو در اوردم و آخر شورتشو از پاش در اوردم که دیدم کسش مو داره بهش گفتم من خیلی دوست دارم کس مو داشته باشه اونم گفت پس بکنش زودتر یه یکساعتی با هم سکس کردیمبعد از اون یکماهی هر روز میکردمش بجز ایام پریود بعدش خودم حس کردم که بهتره برن خونه خودشون اینطوری معلوم نبود کار به کجا بکشه تا اینکه یک جایی رو براشون گیر آوردم و تو پول پیش هم از طریق شرکت بهش وام دادم تا بهشون فشار نیاد.بعد اینکه رفتن طی سه چهار ماه حدود چهار یا پنج بار مهرنوش رو کردم جالب اینجاست که انگاری رضا در جریان رابطه ما بود و مشکلی با این قضیه نداشت البته هیچوقت علنا چیزی نگفت ولی هر زمان به مهرنوش میگفتم رضا نفهمه میگفت بشوخی اون مشکلی نداره. چند باری هم که دعوتشون کردم به خونم رضا میگفت که مهرنوش رو چند ساعت زودتر میفرسته بیاد و مسلما تو این چند ساعت زودتر ما فقط سکس میکردیم.لطفا اگر کسی تجربه مشابه داره نظرشو بگه نوشته شهروز

Date: January 1, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *