پایان خوش ناخوش

0 views
0%

یه گوشه دور از مهمونا نشسته بودم و شیشه ی مشروبمو سر میکشیدم.به خاطره مستی زیاد سرم گیج میرفت و واسه ی جلوگیری از تلو تلو خوردنم روی میز تکیه داده بودم.دلم میخواست تا اخره عمر این مستی ادامه داشته باشه تا هیچ چیزو به یادم نیاره…_نغمه اینجا چیکار میکنی این چیه دستت؟با دیدن مادر پوزخند تلخی زدم و شیشه کتابی مشروبو توی کیفم جا کردم نفسمو کلافه بیرون دادم و با همون صدای لش گفتم_الان میام دیگه چرا همش دنبال من راه میفتی_دختر همه دارن سراغتو میگیرن بیا بریم زشته اون دهنتم بشور بوی گندش خفم کرد._اه بسه گفتم میام دیگهلباشو گزید سرشو با تاسف تکون داد و به سمت جمعیت رفت.سریع خودمو جمع و جور کردم و واسه ی تمدید ارایشم به سمت دستشویی رفتم. جلوی اینه واستادم ارایش و رژ لب قرمزمو تمدید کردم لباس مشکی دکلتمو توی تنم مرتب کردم و از جلوی اینه کنار رفتم و بیرون اومدم.همینکه که از در خارج شدم با یه جفت چشم مشکی رو به رو شدم.سپهر جلوم سبز شده بود سعی کردم نگاهم پر از تنفر باشه.بی توجه از کنارش رد شدم و به اشک حلقه شده تو چشمام اجازه ی ریختن ندادم…صدای نغمه نغمه گفتناشو از پشت سر میشنیدم.سمت مهمونا رفتم و روی صندلی کنار نگین نشستم و اشکامو با پشت دست پاک کردم_ابجی حالت خوبه؟به چشمای همیشه مهربونش نگاه کردم چه قلب مهربونی داشت اصلا از خیانتی که خواهر کوچولوش بهش کرده بود روحشم خبر نداشت…گونشو بوس کردم_اره خواهریه خوشگلم خوبم فقط یکم سرم گیج میرهاروم دستمو گرفتو فشرد.همون موقع سپهر اومد و روی جایگاه داماد نشست و با اخم بهم زل زد.بی تفاوت سرمو برگردوندم نمیخواستم بفهمه چقدر ناراحت و داغونم .فقط چند دقیقه تا ورود عاقد مونده بود و من قلبم هر لحظه تند تر میزد.دوباره نگاهش کردم که سرش پایین بود و اخم غلیظی روی پیشونیش بود میشد فهمید اونم حال خوشی ندارهچقدر توی این لباس دامادی تو دل برو تر از همیشه شده بود…لبخنده تلخی زدم چقدر بیچاره بودم که درگیره این عشق ممنوعه شده بودم.نفهمیدم چند ثانیه بهش بی صدا خیره شده بودم که دیدم نگاهمون به هم گره خورد.خواستم سرمو برگردونم که اینبار دیدم از جاش بلند شد و به سمتم اومد و چیزی نگذشت که دقیقا روبه روم وایستاد چشمای وحشیش روی وجودم تیغ میکشید.سرمو بالا گرفتم و بی تفاوت بدون اینکه چیزی بگم نگاهش کردم ناگهان دستمو کشید و از روی صندلی بلندم کرد از درد اخی گفتم مادر و نگین سوالی نگاهمون کردن._سپهر جان چیزی شده؟_نه چیزی نشده یه کاره کوچولو با نغمه دارم.و این بار چنان دستمو کشید که تعادلمو از دست دادمو دنبالش کشیده شدم سریع منو برد پشت یاسای توی راهرو صدای نفس نفس زدنای عصبیشو که میشنیدم حالم دگرگون میشد دستمو با شدت از دستش کشیدم و به عقب هولش دادم._معلوم هست چته؟_من یا تو نغمه؟این فیلما چیه داری در میاری؟با تته پته گفتم_چ…چی داری میگی؟_مشروب خوردی الان مثلا حالت خیلی بده؟_نمیفهمم چی میگی._تویی که بهم گفتی ازم متنفری تویی که گند زدی به هر چی بینمون بودو گفتی منو نمیخوای الان چرا ادای ادمای غمگینو در میاری؟_خیلی دلت میخواد بدونی؟ اره ازت متنفرممتنفرم که نمیتونم داشته باشمت نباید منو درگیره این عشق میکردی نبایداینو که گفتم کنترلشو از دست داد صورتشو بهم نزدیک کرد و با پایان وجود شروع کرد مکیدن و خوردن لبام.توی عالم مستی همراهیش کردم و دستامو دور گردنش حلقه کردم و سرشو به خودم فشار میدادمسینه هام حالا با بدنش تماس داشت و باعث میشد داغ ترم کنه.شروع کرد نوازش موهام و بعد دستش پایین اومد روی کمر و باسنم.دستمو بردم بین پاهاش و نوازش وار کشیدم روش و خودم و بهش نزدیک کردم.سینه هامو از روی تاپ دکلتم چنگ زدو مالوند لباشو از لبام جدا کرد و با حرص توی گوشم گفت_مگه نمیدونی طاقت ندارم چشم هر بیناموسی بهت بیفته؟این چیه پوشیدی؟تازه فهمیدم تو چه موقعیتی گیر کردم مغزم فرمان داد و هولش دادم عقب._نه نه سپهر ما داریم چیکار میکنیم اگه یکی ببینتمون…_به درک که ببینه ببین کجا کشوندیموننغمه باهام لجبازی نکن نه تو میتونی عاشق کسی جز من باشی نه من میتونم عاشق کسی جز تو باشم_ولی امشب عروسیته اون دختره بیچاره…_اون دختر اصلا برام مهم نیست اصلا گوره بابای اون.بوس ریزی روی لبام کردو ادامه داد_تو فقط برام مهمی عروسکه خوشگله منخودمو محکم بهش چسبوندم._دوست دارم لعنتی_من بیشتر دوست دارم خشگله دیوونه._نه هرگز نمیتونی اونقدری که دوست دارم دوستم داشته باشی_من همیشه بیشتر دوست داشتم و دارم.از شنیدن حرفاش کل تنم داغ شده بود سرشو به سینه هام چسبوند و با زبونش مکیدشون…_وای چقدر داغی تو_اوهوم._زود تر باید از شرشون خلاص شیم._چیکار کنیم؟_فرار کنیم_چییییی؟؟صدام به قدری بلند بود که جلوی دهنمو گرفت.همون لحظه صدای قدمای کسی توجهمونو جلب کرد و بعد صدا زدن اسممون…سپهر دستمو کشیدو پشت بوته های یاس قایم شدیم دستمو کشیدو از در پشتی فرار کردیم سوار ماشین شدیم و با اخرین سرعت ماشینو به حرکت دراوردقهقهه بلندی زدم_دیوونهجدی جدی پیچوندیمشون؟_اره عشقه من.دستمو گرفت و بوسه محکمی روش زد و گفت_خدایا شکرت که عشقم کنارمه.خدایا شکرت که بالاخره بهش رسیدم._سپهر داریم کجا میریم؟_یه جای خوب…شناسنامت که همراهته؟_شناسنامه؟_اره میخوام شبونه عقدت کنم و فردا هم بشی خانومه خونم._ولی سپهر…_ولی و اما نداره واسه اینکه خانمم بشی دیگه یه ثانیه هم صبر نمیکنمبرگرفته از خاطراتنوشته نغمه

Date: January 24, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *