آن روز انقدر مشروب خورده بودم که می خواستم خود کشی کنم فقط گریه زاری میکردم و سیگار دود میکردم پدر عشق بسوزد که مارا نیست و نابود کرد به یاد قدیما که من و بنفشه (دختر داییم ) و داییم و … شمال رفته بودیم چقدر به هم نزدیک بودیم وچقدر همو دوست داشتیم و با هم شوخی میکردیم وای خدا دارم اتیش میگرم اخه چرا داری بنفشه و از من میگیری پدرم از مادرم جدا شده بودند کم نبود اینم اضافه شدزندگی نامه همانطور که گفتم پدر و مادرم از هم جدا شده بودند من پیش مادرم تو شهرک غرب زندگی میکردم و پدرم تو گیشا. ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و و الان من 23 وبنفشه 21 سالشه من همیشه میگفتم مردم دیواننعشق کدومه مجنون کیه لیلی کیلو چنده جم کنید این بچه بازیارو ولی از 2 ماه پیش که خبر به گوشم رسید که دایمو زنداییم و و تک دخترشون دارن میرن المان برای زندگی روز به روز عاشق تر میشم و هی توسرم میزنم روز ها گذشت و چه شب ها که من برای داییم و خانم داییم و به خصوص بنفشه خون گریه زاری نکردم چقدر سریع داره میگذره دیگه دانشگاه نمیتونستم برم همش پیش بنفشه بودم حالا فقط 10 روز مونده بود به پروازشون من هی دلهوره داشتم دیگه کم کم بنفشه متوجه شد که من براش گریه زاری میکنم و من و دلداری میداد هر روز میبردمش سینما کافی شاپ و قدم میزدیم تا نصفه شب خدایه من دو روز بیشتر نمونده بود تا برن فرود گاه گفتم بیا خونه ی ما بخواب که با کلی اثرار قبول کرد مادرم برامون میوه اورده بود من هی براش پوس میکندم و با هم میخوردیم و فیلم تماشا میکردیم ساعت 1 بود خوابش برده بود رو مبل تی وی و خاموش کردم و بیدارش کرم که بره روتخت من بخوابه وای خدا چقدر تو خواب معصوم تر بود صبخ شد رفتم دانشگاه ولی خیلی زود برگشتم کلید انداختم رفتم تو ولی مادرم نبود و بنفشهم خواب بود سریع صبحونه رو روبه راه کردم دو سه قطره اب یخ ریختم رو صورت بنفشه تا از خواب بیدار شد من هی میخندیدم ولی یه جمله گفت که واقعآ سوختم گفت حیف دیگه دارم میرم وگرنه تلافی میکردم یهو نارحت شدم ویادم افتا د فردا ظهر میرن رفتم دسشویی یه اب به سر و صورتم زدم رفتیم برای صبونه خوردیم زنگ زدم مادرم گفت پیش داییتم داریم کارای نمیدونم چیشو درست میکنیم گفت ناهار از بیرون بگیر من بعد از ظهر میام و…..بنفشه به من گفت امیر تو به بخاطر من گریه زاری میکنی یا به خاطر دایی محسن گفتم به خاطر هر سه تاتون ولی توبیشتر اومد جلو سرشو گذاشت رو شونم با گریه زاری گفت عاشقتم امیر من بغلش کردم و سرشو بوسیدم یهو یه نگاه بهم کرد وصورتشو اورد جلو چشمامو بستم وای خدا لبشو اروم گذاشت رو لبم عجب حرارتی داشت داشتم دیونه میشدم نفساش بهم میخورد و حرارت بدنم بالا میرفت لبشو ازم جدا کرد صورتشو انداخت پایین گفت من دیگه دارم میرم بیا امشب مال هم باشیم خجالت کشیدم ولی نمیدونم شهوت بود چی بود دوست داشتم که …. رفتیم رو تخت من و از هم لب میگرفتیم من عاشق بنفشه بودم تو دلم گفتم بذار اون بیشتر حال کنه لبمو میکشیدم به کل صورتش بعد گردنشو گوشش میخوردم داشت دیونه میشد خجالت میکشیدم دست به سینش بزنم ولی کار از کار گذشته بود تاپشو در اوردم با سوتینشو عجب پستونی پرتغالی بود یهو سیخ کردم دست گذاشتم روش و مالیدم و کردم تو دهنم هی میخوردمش خواب رسیدیم به جای حساسش شلوار شو (البته شلوار گرم کن خودم بود ) خیلی اروم کشیدن پایین یه نگاه کردم سر تا پاشو خدا وکیلی هیچی از این خارجیا کم نداشت دست گذاشتم رو شرتش داغ بود دوباره سیخ کردم بهم گفت هی لباساتو نمیخوای دراری گفتم چرا در اوردم یهو شرتمو کشیدم پایین چشاش چهار تا شد گفت جته پدر عجله داری خواب ادم میبینه هول میشه دیگه رفتم سمتش زبونم و کشیدم پایین نافش شرتشو اروم در اوردم دیگه داشت ابم میومد این دیگه چیه بهشت باید بیاد لنگ بندازه شروع کردم به خوردنش زبونمو خوب میمالوندم دورش لیس میزدم صداش در اومد بود هی زیر لب زمزمه میکرد لبشو گاز میگرفت دوباره ازش لب گرفتم اونم چه لبی سینه هاشو مالوندم یهو ارضا شد هی قربون صدقم می رفت گفتم خوب حالا چیکار کنیم گفت خودت چی فکر میکنی گفتم اوپن که نیستی که گفت من از دوست پسرم خواستم پردمو بزنه چون تو المان دختر 18 سال هم پرده نداره من که 21 سالمه بود دیگه مسخرم میکنن با خنده گفتم حداقل یه بهونه ی بهتری می اوردی گفت خیلی بیشوری خلاصه یه لب گرفتم و کیرمو اروم دور کسش میمالوندم هی کیرم سفت تر میشد بنفشه داشت اه اه میکرد اروم کردم توش یه هول دادم رفت تو خیلی لذت داشت اولین بارم بود کس میکنم انگار کیرتو کردی تو ابجوش تلمبه میزدم اون هی جیغ میکشید بلندش کردم گذاشتمش رو پام حا لا اون بالا پایین میکرد وای عجب صحنه ای بود سینه های نرمش بالا پایین میشد این صحنه رودیدم داشت ابم میومد کشیدم بیرون گذاشتم روپستونش ابم همش ریخت رو صورتشو زیر چونش اونم یه جون گفت و کل ابم و مالید و انگشت کرد به سینه هاش خواستم دوباره ارضاش کنم دهنمو دوباره بردم سمت کسش زبونمو میزدم بهش بعد تندش کردم صداش در اومده بود گفت بخور امیر فقط تندتر از صحبتاش معلوم بود داره ارضا میشه پستوناشو گرفتم تو دستم سرمو محکم فشار دا د تو کسش یه ایییییییییییی گفت و لطف کردن صورته مارو اب کسی کردن رفتیم حموم و بعد غذا بعد دوباره گریه زاری کردنامون شروع شد وای خدا چیکار کنم من شب تا صبح نخوابیدم فقط گریه زاری کردم 6 ساعت دیگه مونده بود تا .. رفتم پیش بنفشه فقط اشک میریختیمو همو بغل میکردیم رفتیم فرود گاه دیگه باورم نمیشد انگار یکی از عزیزترین فرد خانوادت مرده بود خشکم زده بود رفتم پیشه داییم و زنداییم بوسشون کردم وبنفشهو بغل کردم بغض تو گلوم گیر کرده بود رفتم دست شویی تو اینه خودمو نگاه کردم و گریه زاری کردم سبک که شدم رفتم اخرین خداحافظی رو کردم سوار ماشینم شدم رفتم خونه آن روز انقدر مشروب خورده بودم که می خواستم خود کشی کنم فقط گریه زاری میکردم و سیگار دود میکردم پدر عشق بسوزد.نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018