پرستو و شهاب

0 views
0%

سلام،اول از همه از اینکه وقت میذارین و داستانم و میخونین ممنونم و اگه یکم طولانی شد عذرخواهی میکنم-هدف من از نوشتن این داستان صرفاً جنبه سکسی بودنش نیست،علاوه بر اینکه به نوشتن علاقه دارم و خواستم نظرتون و راجع به نوشتم بدونم،با خوندن داستان های اینجا وسوسه شدم منم بنویسممن پرستو هستم و 1سال و نیمه که با شهاب دوستم،همیشه برام هیکل دوست پسرم مهم تر از چهره اش بود که خوشبختانه شهاب هم،خیلی خوش تیپ وخوش هیکله و چهره معمولیه رو به خوبی داره(البته شاید من اینجوری فکر میکنم)،منم به اندامم زیاد میرسم و هیکل نسبتا رو فرمی دارم(قد169 وزن58) و چهره ای که به قول شهاب در نگاه اول چشمهای قهوه ای و لبهای برجسته ام به چشم میاد،اینا رو گفتم تا یه آشنایی مختصری پیدا کنید.از اول آشناییمون تا حدود 6ماه پیش یعنی اوایل تابستون بین من و شهاب زیاد حرفای سکسی زده نمیشد فقط گاهی برای ابراز علاقه حرف از لب و بوس زده میشد-آخرین امتحان پایان ترم دانشگاه بود که با شهاب با ماشین رفتیم بیرون،برام مهم نبود که کجا بریم توجهی هم به اطرافم نداشتم سرگرم کل کل و شوخی با شهاب بودم که تو یه کوچه خلوت پارک کرد،من که از کارش که بی سابقه بود شوکه شده بودم خواستم دلیل اینکارشو بپرسم،برگشتم سمتش دیدم زل زده به من،نگاهش با همیشه فرق داشت دستمو تو دستش گرفت و با لحنی که دلم براش سوخت گفت میشه اینجوری منو نگاه نکنیپری من خسته شدم تا کی فقط باید ساکت کنارت بشینم تو این مدت هیچی بهت نگفتم که تو اذیت نشی،منتظر حرکتی از خودت بودم،اما دیگه تحمل ندارممیدونستم تو این شرایط هیچ حرفی نمیتونم بزنم،منم که خیلی دوسش داشتم و تو این مدت همه جوره خودشو به من ثابت کرده بود،وقت و هدر ندادم و به سمتش رفتم و لباشو بوسیدم بعدشم رفتم بغلش سرم و گذاشتم رو سینش،مدتی بی حرکت بود،انقدر سریع اینکارو کردم که فرصت هر عکس العملی و ازش گرفتم،بعد حدود چند ثانیه دستشو گذاشت پشت سرم و من و به خودش چسبوند آروم در گوشم گفت پرستو خیلی دوست دارم(-اعتراف میکنم تا اون موقع جز اینکه دست همو بگیریم کار دیگه ای نکرده بودیم-)میخواستم جواب این حرفشو با عمل بدم.سرمو بلند کردم تا با همه عشقم ببوسمش که دیدم یه ماشین سفید از رو به رو میاد،فکر کردیم پلیسه بیخیال شدمو شهاب هم همون موقع راه افتاد و قبل از اینکه ماشین به ما برسه از کوچه پس کوچه ها رد گم کرد و اون ماشین اصلا مارو ندیدما هم حسابی حالمون گرفته شد و شهاب منو رسوند خونه وخودشم رفت خونه. بعد از اون روز تا 2 هفته، سعی کرد مخ منو بزنه که واسش ساک بزنم و لب بدیم و تو این دو هفته همش مخالفت من بود و دلیل های قانع کننده شهاب،تا اینکه بعد دو هفته من قبول کردم و قرار شد اگه تو موقعیت قرار گرفتم و نتونستم خودمو راضی به این کارکنم دیگه اصرار نکنه-اون روزا ساعت 830 هوا کاملا تاریک بود و قرار شد به هوای اینکه با خالم برم بیرون بپیجونم و با شهاب برم(عمم تنها کسی بود که دوستی مارو میدونست و همیشه کمکم میکرد خونه رو بپیچونم و با شهاب باشم). اون روز از صبح استرس داشتم هم از کاری که میخواستم بکنم هم اینکه اگه میگرفتنمون بدبخت میشدم.اما سعی میکردم با شهاب آروم برخورد کنم که بی جهت نگرانش نکنم آخه برعکس من اون کاملاً هیجان زده بود-شب که اومد دنبالم خودمو حسابی خوشگل کرده بودم براش و اونم تیپ زده بود،ولی با تلاشی که کردم تا خود دار باشم بازم نمیشد و از استرس ساکت نشسته بودم،حواسم به موزیک بود و شهاب میگفت یه جایی پیدا کردم تووپ،فقط خودمو خودت،یکم بعد رفت تو یه فرعی و رسید به حواشی شهر و تو یه قسمته تقریبا بیابونی زیر یه درخت نگه داشت و چراغا ماشین و خاموش کرد،دستپاچه گفتمشهاب واقعاً خلی هامنو ببین عاشق کی شدمپسر میدونی اگه اینجا بگیرنمون چی میشه؟ زد زیر خنده گفتنترس عزیزم به من اطمینان کن هیچی نمیشه و….و کلی حرف دیگه تا بالاخره آروم شدم(در واقع خرم کرد ). سرمو انداخته بودم پایین و با انگشتای دستم بازی میکردم که شهاب دستشو گذاشت زیر چونمو همونجور که سرم و میاورد بالا کشید سمت خودش،تاب نگاه کردن به چشماشو نداشتم،نگاهموازش دزدیدم،صورتشو که نزدیک صورتم کرد ناخودآگاه چشمامو بستم و لبام یه کم از هم فاصله گرفت،لباشو روی لبام گذاشت و یکم فشار داد،من حرکتی نکردم ولی برام جذاب بود،2 بار دیگه اینکارو کرد و باز من جوابی ندادم،بار سوم فشار لباشو بیشتر کرد که منم با بوسیدنش جوابشو دادم،با این حرکت من، دو تا دستاشو گذاشت دو طرف صورتم و لبامو مکید،منم لب پایینشو میگرفتم تو دهنم و میمکیدم،برای هرجفتمون تجربه اول بود ولی خیلی زود ماهر شدیم،با اینکه خیلی با ولع لبای همو میخوردیم، من اصلا تحریک نشده بودم و فقط حس خوبی از اینکار داشتم،همونجور که لب میدادیم دستم و از پشت گردنش برداشت واز روی شلوار گذاشت رو آلتش و دست خودشم روی دست من بود و اون یکی دستشم گذاشت روی سینه هامو شروع کرد به مالیدن ولی باز من تحریک نشدمچند دقیقه ای همین طوری گذشت تا اینکه شهاب گفتفایده نداره تا تو استرس داشته باشی لذتی نمیبریبهدشم از من فاصله گرفت،فکر کردم میخواد راه بیفته ولی دستشو برد سمت کمربندش که من سرم و انداختم پایین،گفت عزیزم خودتو اذیت نکن،بریم،نمیخوام-ولی من تصمیمو گرفتم مصمم گفتمنهمیخوام اینکارو بکنملبخندی زد و شلوارشو یکم کشید پایین و کیرش که حسابی بزرگ شده بود آورد بیرون،داشتم با خودم کلنجار میرفتم که شروع کنم ولی نمیشد،بابغض گفتم شهاب چکارکنم الان؟گفت بیا اول بگیرش تو دستتاین و گفت و دستمو گرفت گذاشت رو کیرش،از پوست لطیف و گرمش خوشم اومد یکم با دستم باهاش بازی کردم خواستم ببینم عکس العمل شهاب چیه که دیدم سرشو تکیه داده به پشتیه صندلی و چشماشو بسته و بلند نفس میکشه،منم دهنم و بردم نزدیک کیرش و نوک زبونم و زدم به سرش بد مزه بود ولی این دفعه جسورتر امتحان کردم، خوشم اومد،سرشو بوسیدم که شهاب آه کوتاهی کشید و پشتی صندلیشو خوابوند،منم کل کیرشو کردم تو دهنم و ساک زدم رگای کیرش زیر دستم جون میگرفت و من از صدای لذت بردن شهاب خوشم میومد و تند تر میمکیدم. روسریم از سرم افتاده بود. شهاب گل سرمو باز کرد و دستشو کرد لای موهام.آه میکشید و وقتی حرکتم تندتر میشد کمرشو بلند میکردو بدنش تکون میخورد(میگن نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم-منم تا حالا ساک نزده بودم ولی انقدر داستان خونده بودم و فیلم دیده بودم که انگار چندباراینکارو کردم)-از لذت بردن شهاب و تکون هاش و صداش لذت میبردم وهمه تلاشم و واسه لذت بیشترش میکردم چون فقط برام مهم بود که اون لذت ببرهبا دست پاهاشو باز کردمو بیضه هاشو میمالوندم-زبونم و سر کیرش لرزوندم که آآآآه کشسید و سرمو فشار داد که یعنی بخور دوباره مک زدم که تا گفت پرری ی یه مایعی تو دهنم ریخت،سریع از دهنم کشیدمش بیرون و اونو تو دستمال تف کردم،بیحال گفت ببخشید عزیزم،بهش لبخند زدم و با دست جق زدم براش تا همه ی آبش و ریخت تو دستمال،دستمال و از شیشه انداختم بیرون،دیدم همچنان چشماشو بسته و سرش و تکیه داده به پشتیه صندلی و با صدا نفس میکشه،موهامو جمع کردم و خودمو مرتب کردم،گونشو بوسیدم و با شیطنت گفتمآقا پسر پاشو خودتو جمع کنبی صدا شلوارشو مرتب کرد و منو کشید تو بغلش و همونجور که گوشمو موهامو نوازش میکرد گفتخیلی دوستت دارم پرستو این کارتو هیچ وقت فراموش نمیکنم،به خودم افتخار میکنم که انقدر دوستم داری چون میدونستم اگه دوستم نداشتی اینکارو نمیکردیگفتمتو منو تنها نذار من همه کاری برات میکنمیه دفعه انگار غیرتی شد گفتتو نگران چی هستی؟ به جون مادرم تا آخرش باهاتم از دستت نمیدم عزیزمبعدشم همو بوسیدیمو حرکت کرد،تا خونه ی خالم حرف میزد و سربه سرم میذاشت،آخر شب هم کلی عشقولانه شده بودبعد از اون روز خیلی رابطمون صمیمی تر و رومانتیک تر شده بود،اتفاقای دیگه هم افتاد که اگه دوست داشتین براتون میگم.پ.نبازم ببخشید اگه تحریر خوبی ندارم یا حوصلتون و سر بردم،خوشحال میشم راهنماییم کنید برای بهتر نوشتنم،اگه دوست دارید بازم بنویسم بهم بگید و اگه قرار شد بنویسم بگید دوست دارید تو نوشتم از واژه ی آلت استفاده کنم یا کیر و کس؟نوشته پرستو

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *