با درود اسم من كيارش 24 سالمه مي خوام از اولين سكس عجيبم براتون بگم. اين داستان براي دوران دانشگاه منه ، مربوط ميشه به 2 سال قبل .دانشگاه ما يه جور خاصي بود يعني با اون چيزي كه تو ذهن من بود فرق داشت . چون دولتي بود (علمي وكاربردي ) دانشجوهاش زياد نرمال نبودن ؛ بيشترشون سنشون كم بود و به شدت مذهبي بودن . اگه به نصف كلاس يعني قسمت دخترها ، نگاه مي كردي فكر مي كردي اينجا كلاس نيست مسجد و الان هم مجلس ختمه يه نفر . اما اين دخترهاي چادري رفتارشون با پسرهاي كلاس دو مدل بود ، يه مدل كه دنبال بچه بسيجي ها و مومن و مقدس هاي كلاس بودن كه من هميشه باهاشون مشكل داشتم . يه مدل ديگه هم كه به ما پا مي دادن . كه البته ريخت و قيافه درست و حسابي نداشتن . اما بين اين خانوم هاي كلاس سه ، چهارتاشون شوهر داشتن يكم راحت بودن .يه روز تو كلاس نشسته بوديم ، من داشتم با جزوه هام ور مي رفتم كه بابك گفت نگاه گن نگاه كن پنجره باز . اشاره كرد به يكي از همون خانوم هاي متاهل كه مقنه اش رفته بود كنار و از يقه مانتوش تا خط سينشو مي شد ديد . من خندم گرفت . يهو خانومه پاشد اومد سمت من با صداي بلند گفت براي چي به من مي خندي . من يخ زدم (جلوي اون بچه ها كه توصيفوش كردم ) داشت آبروم مي رفت . از نظر اونها من يه دانشجويي بودم كه خيلي درس خونه هميشه لبا سهاي شيك مي پوشه و اصلا مومن و مذهبي نيست و خيلي آداب معاشرت رو رعايت مي كنه و زياد هم با دخترهاي كلاس حرف نمي زنه . (البته دليلش بخاطر ريخت و قيافه و طرز لباس پوشيدن دخترها بود)حالا يكي از خانوم هاي كلاس داره سر من جيغ و داد مي كنه . بابك كه پيچيد به بازي و در رفت منم اومدم حرف بزنم يهو يكي ديگه از دخترا( اسمش سحر بود) اومد جلو دست اون خانومه گرفت از كلاس برد بيرون ، بعد از چند دقيقه اومدن توكلاس اون خانومه گفت ببخشد سوتفاهم شده بود .كلاس كه تموم شد سحر رو ديدم كه تنها كنار آبسردكن توي سالن ايستاده بود رفتم پيشش ازش تشكر كنم .گفتم مرسي بابت كمك بموقتون .گفت عوضي داشتي ديد مي زدي . ازش يه آتو داشتم يه جوري رديفش كردم .گفتم مرسي .گفت ميگن مرسي و جبران مي كنيمگفتم حتماً ، چراكه نه .بعد از چند روز يكي از استادهامون ازمون پروژه خواست . اين وقتا رايطه همه با من خوب و صميمي مي شد . چون مي دونستن كه اين كاره نيستن و فقط من مي تونم كمكشون كنم . منظورم از پروژه برنامه نويسي كامپيوتر . استاد ما هم خيلي سخت گير بود .يه روز تو راه پله ها سحر صدام كردمگفتم سلام . بدون اينكه جوابمو بده گفت يه پروژه برام رديف مي كني .گفتم قبول ، اما بايد براي استاد توضيح بدي، اگه بفهمي خودت ننوشتي برات دردسر ميشه .گفت فكر اونم كردم . بعدا بهت مي گمدوهفته بعد بهش گفتم آمدس . تو اين مدت هم موقعي دانشگاه تموم مي شد يه مسيري با پياده مي رفتيم .گفت هفته بعد يكشنبه تعطيله شنبه رو هم ما تعطيل مي كنيم . تو بيا پيش من برام توضيح بدهگفتم يعني كجا؟گفت خونه ماگفتم اوكي مشكلي نيستجمعه اس ام اس داد كه فردا ساعت 10 منتظرم بيا ، آدرسشو اس ام اس كرد .منم صبح رفتم يه دوش گرفتم. يه بسته شكلات هم خريدم . رفتم خونشون ، زنگ زدم . سحر در و باز كرد من رفتم داخل آپارتمان . هيچ كس نبود ساكت و آروم . بلند گفتم سلامگفت بيا توجلو رفتم ديدم تو آشپزخونه داره صبحونه مي خوره . گفت بشين . صبحونه بخوريم بعد بريم سراغ پروژه .گفتم صبحونه خوردم فقط چايي مي خورمخنديد . بعد با انگشت شروع كرد به خوردن عسل .گفت بسه سير شدم بريم سراغ كاراون جلو مي رفت من پشت سرش . يه تيشرت سفيد تنش بود با شلوار لي آبي روشن . بازوهاي سفيد و كون بسيار خوش فرم . مطمئنم ورزش مي كرد . قدش 2 يا 3 سانت از من كوتاه تر بود ، قد من 170. موهاش سياه و بلند كه بصورت دم اسبي از پشت بسته بود .رفتيم تو اتاقشاتاقش بزرگ بود يه تخت و يه ميز كامپيوتر با دوتا صندلي . جالب اينكه همه چيز كرم رنگ بود . فقط پرده سفيد بود .تا ساعت يك و نيم با برنامه ور رفتيم و حرف زديم . كامپيوترش يه ارادي داشت كه نمي ذاشت برنامه ران بشه .ناگفته نمونه اين مدت كه داشتيم با كامپيوتر كار مي كرديم كلي با هم شوخي كرديم. البته اولش فقط چرت و پرت مي گفتيم اما بعد كار كشيد به شوخي دستي . من اخلاقم اصلا اين جوري نبود كه از اين شوخي ها بكنم اما سحر اين قدر با مزه و تودل برو بود كه فقط من مي خنديدم .سحر گفت من ديگه نمي تونم گرسنمه . مي رم غذا سفارش بدم .در حين غذا خوردن از خودش تعريف كرد كه دوسال قبل با يكي ازدواج كرده اما بعد يك سال چون فهميده پسر معتاد به شيشه بوده ازش طلاق گرفته البته با دردسر زياد . حالا با پدر و مامانش زندگي مي كنه كه اونها بيشتر وقتها مي رن ويلايي كه تو دماوند دارن .غذا رو خورديم و دوباره رفتيم پشت كامپيوتر اما اين بار سريع رديف شد و برنامه رو براش توضيح دادمو، پایان . گفتم خوب ديگه من برم هم تو خسته شدي هم من .گفت نه من خسته نيستم بمون حوصله ام تنهايي سر مي رهگفتم باشه يكم ديگه مي مونمشروع كرديم به حرف زدن . خيلي دوست داشت از من بدونه از اينكه دوست دختر دارم يا نهگفتم دوست دختر ندارم. باور نكرددر مورد خيلي مسائل حرف زديم تا اينكه حرف كشوند به سكسبعد از يكم مقدمه چيني گفت تا حالا سكس داشتيگفتم نه . باز هم باور نكردگفت حتماً يه مشكلي داريگفتم آره مشكل داشتم ، اما فكر كنم حل شدچشماش شيطون شد گفت منظورت چيه ؟گفتم ميشه خواهشي بكنم ؟گفت بگوگفتم ميشه ببوستم ؟خنديدرفتم كنارش نشستم لپشو بوسيدم . آروم و طولانيبهش گفتم نمي خواي منو ببوسي؟دستاشو انداخت دور گردنم و سرشو گذاشت روي شونهام ، موهاشو مي بوسيدم و ناز مي كردمتو چشمام زل زد و گفت يه چيزي مي گم اما خواهش مي كنم منو درك كن . گفت دوستت دارم . بعد لب هامو بوسيد .من دوباره يخ زدم . كشوندمش تو بغل خودم لبهاشو خوردم . اين بار مثل آدمهايي كه سالهاست اب و غذا نخوردن . اونم لذت مي برد . دستمو گذاشتم روي رونهاش . ( ديگه نمي فهميدم دارم چيكار مي كنم و خودم نمي تونستم كنترل كنم ) شروع كردم به مالوندم سينهاش . دستم گرفت و برد توي اتاق . خوابيد روي تخت، منم كنارش، لبهاي همديگر مي خورديم . تيشرتشو در آوردم سوتين سفيدش كنار زدم . شروع كردم به بوسيدن سينهاش و خوردنش . صداي جان جان گفتنش بلند شد . شكمشو ليس مي زدم و مي بوسيدم . چقدر خوشمزه بود . دگمه هاي شلوارشو باز كردم . شلوارش و در آوردم شرتش قرمز بود . شروع كردم به خوردن رون هاي سيفدش . به كسش نگاه كردم ، مي دونستم كه از خوردنش سحر لذت مي بره اما چون تا حالا اين كار نكرده بودم يكم مكث كردم ، اون فهميد بلند شد نشست لبهامو بوسيد و شروع كرد به باز كردن دگمه هاي پيرهن من . حلا منم لخت كنارش خوابيده بودم . لبهاي همديگرو مي خورديم و اون شروع كرد به بوسيدن سينه ها و شكم پر از موي من ، بعد كيرمو تو دستاش گرفت ، من ديگه روي زمين نيودم ، صداي آه من بلند شده بود . سر كيرمو بوسيد و شروع كرد به خوردن . آه چه لذتي داشت ناخونهاشو مي كشيد روي شكمم .دستاشو گرفتم خوابوندمش روي تخت . حالا نوبت من بود بايد كسشو مي خوردم . پاهاشو باز كردم كسشو بوسيدم و ليس زدم ،خوش بو بود ، شروع كردم به خوردن كسش ، از صداي آه و نالش مي فهميدم داره لذت مي بره و كاري كه من مي كنم درسته . با لبهام يه قسمت كسش (چوچولشو ) مي گرفتمو فشار مي دادم ، جيغ مي زد . كسش خيس خيس شده بود . اومد بالا خوابيدم روش كيرم روي كسش بود . گفت بلندشو كيرمو گرفت تودستش ، گذاشت جلو كسش گفت آروم فشار بده ، منم آروم كيرمو كردم تو كسش ، چقدر داغ بود ، حس عجيبي داشتم . شروع كردم به جلو عقب كردن كيرم . گردشو مي خوردم . اونم مي گفت جان جان . بعد 2،3 دقيقه حس كردم داره آبم مياد . ارضا شدم . آبم ريختم تو كسش، اونم ارضا شد . ديگه حال نداشتم خوابيدم كنارش ،سحر هم مثل من بود سرشو گذاشت روي سينه من . بعد چند دقيقه گفت برگرد ، من با تعجب برگشتم روي شكم خوابيدم. اومد خوابيد روي من شروع كرد به بوسيدن و ليس زدن گردن من ، پشتم ، كمرم ، كونم . حسابي كونمو ليس زد بعد سينه هاشو مي ماليد به كونم سينه هاشو لاي كون من مي ذاشت ، با دو دستش دو طرف كونمو فشار مي داد و اه و ناله مي كرد . اومد خوابيد پشتم در گوشم گفت دوست دارم و ازت ممنونم . چند دقيقه بعد لباس هامو پوشيديمو رفتيم بيرون از خونه يكي دو ساعت قدم زديم ، از هم خدا حافظي كرديم …الان هم با هم سكس داريم ..نوشته کیارش
0 views
Date: November 25, 2018