پروژه درسی و پروژه سکسی

0 views
0%

سلام من پدرام ٢٧ سالمه و ٤ ساله كه فارغ التحصيل شدم. اين خاطره مربوط به ترم اول رانشگاس. من در رشته كامپيوتر قبول شده بودم و حسابي خوشحال بودم كه بالاخره وارد دانشگاه شدم و از طرفي هم با دخترا هم كلاس مي شدم من رشتمو خيلي دوس داشتم و با علاقه زياد اين رشته رو انتخاب كرده بودم و تونستم سريع توش پيشرفت كنم و به اصطلاح خودشيرين كلاسا و استادا شده بودم تا اينكه يكي از استادا يك پروژه خيلي سخت داد و تا ٢هفته بيشتر مهلت نداد واسه ارايه من پروژه خودمو انجام داده بودم تا ٢روز مونده به ارايه پروژه يكي از دختراي كلاس تو راهرو صدام زد وقتي برگشتم ديدم خوشگلترين دختر كلاس اومد جلو با يه تبسم رو لبش گفت سلام و احوالپرسي كرد من كه فهميده بودم واسه چي به من داره سلام ميكونه از روي بي ميلي جوابشو دادم و قبل اينكه حرف ديگه اي بزنه گفتم من خودم پروژمو انجام ندادم يه لبخند از روي شيطنت زد و گفت اوووههه چه جديو بد اخلاق رو به دوستش كه ميترا بود اسمش كردو گفت بيا بريم اين درسو حذف كنيم فايده نداره منم رامو كشيدم رفتم وقتي تو راه برگشت به خونه بودم فكر شومي به سرم زد اينكه پروژمو بهشون بفروشم با پولش اون ساعت مورد علاقمو بخرم چون سپيده و ميترا بچه پول داراي دانشگامون بودن هر پسري حاضر بود حتي به خاطر ديدن تو ماشيناشون باهاشون دوست بشه البته بهتر بگم ارزوشو داشتن ساعت ٤ كه باهاشون كلاس داشتيم اخر كلاس صداش زدم اومد جلو با اون لبخند شيطونش يه عطري به خودش زده بود كه واقعا دلپذير بود بهش گفتم خانوم عباسی من ميتونم بهتون تو انجام پروژه كمك كنم تا بتونين اين درسو حداقل پاس كنين،خوشحال شد گفت واااااااااي مرسي شمارتونو ميشه بدين؟ خلاصه شمارمو گرفتو رفت شب اس ام اس داد گفت اقا پدرام ما كي شما رو ببينيم فردا كه دانشگاه تعطيله با خودم فكر كردم ديدم راس مي گه فردا جمعه اس و پس فردا تحويل پروژه اس دادم نميدونم ميخواهين شنبه صبح زود ببينمتون اونم گفت نه خواهش ميكنم فردا بيايين خونه ما تا ما تا شنبه بتونيم اماده شيم خلاصه منم از فكر اون پول مجبور شدم قبول كنم،فرداي اونروز رفتم خونشون در زدم در باز شد يه حياط يا بهتر بگم يه باغ بزگ و سر سبز وارد ساختمون شدم مجذوب اين قصر بودم كه يهو يكي گفت سلام اقا پدرام تا برگشتم ديدم سپيدس با يه دامن نسبتا كوتاه كرم رنگ با يه تاپ سفيد رنگ جوري كه بند سوتين سفيد رنگش ديده ميشد واقعا معنا شهوت تازه مي فهميدم من اين صحنه رو يه بار فقط تو فيلم سوپر ديده بودم بعد ٣٠ ثانيه به خودم امدم و بهش سلام كردم گفتم دوستتون نيستن گفت بفرمايين اونم مياد از پله ها من برد بالا پشت سرش از پله ها بالا رفتم به پاهاي سفيدش نگا ميكردم رفتيم تو اتاقش جلوي لپ تاپ نشيتيم رو صندلي نشستو پاهاشو انداخت رو هم دامنش تا جاي كه جا داشت بالا رفته بود ديگه اصلا به ال سي دي تمركز نداشتم كه با دستش اروم زد به پام با اون لبخند هميشگيش پرسيد به كجا نگا ميكني؟؟؟؟ منم هل شده بودم و قرمز گفت پدرام شاگرد اول كلاس بهت نميخوره تو هم مثل بقيه مردا باشي خودمو زدم به اون راه پرسيدم راستي قيمت پروژرو بهتون گفتم؟كه يهو ديدم ميترا اومد تو گفت سلام اقا پدرام برگشتم طرف در چشمتون روز بد نبينه ديدم ميترا با يه تونيك ابي جوراب شلواريه رنگ پا اومد كنارم نشست گفت زود باشين اقا پدرام مهموني دعوتم زود بايد برم سپيده برگشت يه نگاه معني داري به ميترا كرد بعد ميترا گفت چيه اخه بايد برم زشته نرم سپيده خواست ميترا رو نيشگون بگيره كه بيخود كردي ميخواهي بري كه يهو دستش به كير راست شده من خورد يه كم از جام پريدم ديدم ٢تاي اروم دارن منو نگا ميكنن ديدم دست سپيده هنوز رو شلوارم اروم داره به سمت كيرم ميره صداي تااااپ تااااااااپ قلبمو ميشنديم بدنم قفل شده بود سپيده با دستاي سفيدش كيرم از رو شلوار گرفته بود هيچ كدوم هيچ حرفي نميزديم اروم زيپ شلوارمو باز كرد دستشو برد تو نمي خواستم هيچ چيزي مانعش بشه حس ميكردم تو ابرام دستمو اروم گذاشتم رو پاهاي سپيده نميدونستم تا اين لحظه عكس العمل ميترا چيه برگشتم سمتش كه ديدم دستشو داره مياره سمت كيرم به خودم اومدم ديدم دوتايي دارن با كيرم ور ميرن سپيده سرشو برد نزديك كيرمو اروم سر كيرم خورد واسه اولين بار سپيده اين سكوت شكست با يه اه كوچولو گفت چه گندست حس كردم از كاراي دو تاييشون ابم داره مياد دستمو زير دامن هر دوشون بردم اونقدر هول شده بودم كه نميدونستم چيكار بكنم جفتشونو لخت كردم سينه هاي خوشگل و سفيد جفتشونو خوردمو حسابي مالوندم خوابيدم تا كوس سپيدرو بخورم ااااه اههه سپيده بلند شد چشامو بسته بودم با اه اه سپيده حال ميكردم كه ديدم كيرم دااااغ شد چشامو وا كردم ديدم ميترا نشسته رو كيرمو كيرمو كرده تو اون كسه تنگو داغو خيسش ديگه تو بهشت بودم يه كس سفيد تو دهنم يه كس سفيد رو كيرم اونقدر ادامه داديم تا سپيده ارضا شد واسه اولين بار بود اب دخترا رو ميديدم ميترا سرعتو بيشتر كرده بود سينه هاي سپيده تو دستام بود با خشونت ميمالوندمشون كه يهو ابم با پایان فشار ريخت تو كس ميترا هممون بي حال افتاديم تا اينكه سپيده گفت واااي مادرم اينا نيم ساعت ديگه ميان خونه سريع لباس پوشيديم رفتيم اس دادم بهش كه فردا تو يوني ميبينمتون اون ترم اون درسو من ١٩ شدم اون ٢تا هم سر پروژه ١١٥ شدن ولي قرار شد جاي پول پروژه هر وقت خواستم باهام يكس كنن الان ديگه از ميترا بي خبرم ولي سپيده شده همسرمنوشته پدرام

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *