پسرخاله و سکس زوری

0 views
0%

سلام،اسم من سميراست و ٢٠ سالمه، اين داستان رو مينويسم و اميدوارم رو سايت بره ، فقط به اميد اينكه پسرايى كه اينجا ميان و اين خاطره منو ميخونن هيچوقت بلايى كه سر من اومد رو به سر كسى نيارن.دو سال پيش،دى ماه بود كه پدربزرگم فوت كرد. همه ى اقوام خونه ى اونا جمع بودن و فاميلايى كه شهرستان بودن خودشون رو براى خاكسپارى رسوندن. من زياد پدربزرگمو نديده بودم و از مرگش زياد ناراحت نبودم واسه همين به بهانه درس خوندن خونه موندم و ختم نرفتم . خانواده خالم كه تازه رسيده بودن اومدن خونه ما و وسايل و ساكاشون رو خونه ما گذاشتن.آرش پسرخاله منه و ٥سال ازم بزرگتره، وسايل رو آورد بالا از مادر اينا سراغ گرفت كه گفتم نيستن. همون دم در خداحافظى كردن و رفتن منم رفتم تو اتاقم، يه آهنگ گذاشتم و دراز كشيدم. تازه خوابم برده بود كه صداى زنگ در از خواب بيدارم كرد. رفتم آيفون رو برداشتم اما صدا برام آشنا نبود، گفت آرشم،اومدم يه چيزى بردارم. منم درو باز كردم.اومد تو باهام دست داد و رفت سراغ ساكاشون،منم به خيال اينكه مزاحمش نباشم وشايد بخواد لباس عوض كنه رفتم تو اتاقم، خدا ميدونه هرگز به اون چيزى كه تو ذهن آرش بود و اتفاق افتاد فكر نميكردم،كه آرش بدون اينكه در بزنه وارد اتاقم شد،يكه خوردم اما گفتم شايد از بى ادبيشهگفتمچيزى لازم داريد؟گفتآرهاومد جلو و رو به روم ايستاد، يه كم رفتم عقب تر اومدو بغلم كرد، اونقدر محكم كه حس ميكردم استخونام داره خورد ميشه، هرچقدر زور زدم كه بتونم ازش جدا شم نشد، يه هو لباشو گذاشت رو لبامو شروع كرد به ميك زدنهرچقدر تلاش و التماس ميكردم شدت كاراش بيشتر ميشد. از آب دهنش حالم به هم ميخورد دستامو جلو سينم سپر كرده بودم و سعى ميكردم از خودم دورش كنم ،نميشد وفايده نداشت اما اصلا دست از تقلا بر نميداشتم اونم به كارش ادامه ميداد. درازم كرد رو زمين وخودشو انداخت روم با يه حركت عين وحشيا پایان دكمه هاى پيرهنم رو پاره كرد، سوتينمم رو پاره كردو شروع كرد به خوردنموهاشو ميكشيدم و سعى ميكردم از رو سينم بلندش كنم اما نميشد كه نميشد،تمام مدت حتى يك كلمه هم حرف نميزد و انگار لال و كر شده بود حرفا و التماسامو گوش نميكرد، اومد بالاتر وشروع كرد به گردن و گوشم رو ليسيدن و دست راستمو نگه داشته بود و تف ماليم ميكرد،منم موهاشو گرفتم و با پایان قدرت كشيدم. خيلى دردش اومد چون از روم بلند شد و يه كشيده خابوند زير گوشم كه تا حالا نخورده بودم. گفت خفه ميشى يا خفت كنم؟منم عين بچه ها از شدت درد زدم زير گريه، ميتونست جورى منو محار كنه كه نتونم تكون بخورم اما انگار خودش از اينكه من تقلا ميكردم خوشش ميومد. بعد كشيده اى كه خوردم رفت سر شلوارم و كشيد پايين اما از ترس جرأت نكردم چيزى بگم،فقط پاهامو چسبیدم به هم.خيلى راحت شورتمم دراورد، فكر نميكردم اينقدر زورش زياد باشهخودش رو هم يك آن لخت كرد.منو برگردوند و دستشو برد زير شكممو كونم رو آورد بالاتر از سطح بدنم،يه كم تف ماليد دم كونم وكيرشو رو سوراخش تنظيم كردو فشارش داد، نوك كيرش كه رفت تو دردناك ترين لحظه زندگيمو كشيدم. چنان جيغى كشيدم كه گلوم درد گرفت، خيلى درد داشتم. اونم بدون توجه به من بيشتر به كيرش فشار مياورد،ديد اينجورى نميره تو رفت و از رو ميز توالتم كرم ضد آفتابم رو برداشت همه رو خالى كرد رو كيرش،منم سريع از جام بلند شدم اما بازم اومد سمتم و مثل قبل كارشو ادامه داد،دستش كه كرمى بود رو دم سوراخم ماليد و دوباره كيرش رو داخل سوراخم كرد. فشار ميداد ومن درد ميكشيدم ، داشتم ميسوختم حس ميكردم دارم جر ميخورم. تا اينكه ديگه فشار نداد،روم خوابيد وچند دقيقه وايساد فكر كردم كارش تموم شد اما بعد چند دقيقه شروع كرد به تلمبه زدن،تمام بدنش عرق شده بود و بوش پایان اتاقم رو برداشته بود،حالم داشت به هم ميخورد . چند دقيقه كه تلمبه زد صداى آه آه گفتنش تو اتاق پيچيد، برم گردوند اومد رو سينم و كيرش رو گرفت رو به صورتم و چند بار جلق زد و آبش رو ريخت تو صورتم. روم دراز كشيد و جاى چكش رو بوسيد. ازم عذر خواهى كرد و رفت.يه ساعتى تو هال خوابيد و منم از درد و ناراحتى گريه ميكردم،ميخواستم از جام بلند شم اما اونقدر كونم درد ميكرد نميتونستم پا شم. به زور خودم رو به دستشويى رسوندم و خودمو تميز كردم راه رفتنم عين بچه اى شده بود كه خودشو خيس كرده. به كسى نگفتم اما بعد اون هرگز با آرش حرف نزدم.نوشته‌ سمیرا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *