پسرعمه همه کاره من

0 views
0%

سلام این دفعه می خوام قصه من و پسر خاله مو براتون بگم.این پسر خاله من خدا خیرش بده تو همه ضمینها‬ ‫فعالیت می کنه.که آخرین فعالیتش رو که من نمی دونستم زدن مخ های توپ و باحال .یه روز هوس کردم برم‬ ‫خونه خالم و اونجا بمونم آخه هر وقت که می رم 2 شبی می مونم.و من هم رفتم که پسر خالم از سر کار اومد‬ ‫و عصرانه رو خوردیم و گفت جاوید بیا بزنیم بیرون و من هم قبول کردم.ماشینو روشن کردم و منتظر پسر‬ ‫عمه شدم .مثل همیشه عادی اومد تو ماشین و حرکت کردیم تو راه هی داشت با من سر یه مطلب و باز‬ ‫می کردکه تو تا حالا سکس داشتی نداشتی .می خوای سکس داشته باشی یانه .منم که زیاد با پسر خالم زیاد تو‬ ‫این مسائل راحت نبودم سعی نمی کردم جواب شو بدم و حواسم به رانندگی بود . پسر خالم از من 7 سال‬ ‫.بزرگتره.تا اینکه با تلفنش شماره داره می گیره.شروع به صحبت کرد فهمیدم پشت خط یه خانومه.دقیقتر شدم‬ ‫دیدم داره یه جایی رو مشخص می کنه یا قرار می ذاره به من گفت بپیچ سمت راست من هم پیچیدم .مکالمه‬ ‫رو قطع کرد.گفتهمین جا توقف کن منم وایسادم .دوباره برگشت به من گفت که سکس نداشتی منم این دفعه گفتم‬ ‫آره نداشتم.دیدم داره دست تکون می ده برای یه نفر .وای چی می دیدم 2 تا هلو داشتن برای پسر خالم دست‬ ‫تکون می دادن.من اصلا ماتم برده بود . دخترها چی بودن ظریف تمیز من که یه لحظه حساب کار دستم اومد‬ ‫فهمیدم نقشه پسر خاله چیه خودمو جمع و جور کردم .دخترها نزدیک ماشین شدن و پسر خالم تعارف کرد‬ ‫.بیاین تو ماشین و اونا از خدا خواسته نشستن . وقتی سوار شدن به من سلام دادن منم با پته پته جوابشون و دادم‬ ‫پسر خاله گففت راه بیوفت منم راه افتادم تعد گذشت از چند تا خیابون و کوچه گفت نگه دار. دختر ها پیاده شدن‬ ‫و رفتن اونا دم یه آپارتمان وایستادن بعد در باز شد و رفتن بالا ترس برم داشت.پسر خالم گفت ماشینو یه جا‬ ‫پارک کن بیا.بعد از پارک ماشین ما هم رفتیم دم در آپارتمان وایسادیم پسر خالم زنگ زد و در بدون سوالی‬ ‫.باز شد.من که حسابی تعجب کردم و خیالم راحت بود چون با پسر خالم هستم و خودم و سپرده بودم به اون‬ ‫. رفتیم بالا و وارد یکی از خونه ها شدیم.یه پسر جوان هم تیپ پسر خالم درو باز کرد ما هم وارد شدیم‬ ‫من با االله یا االله گفتن وارد شدم دیدم همه دارن می خندن پسر خالم پسر جوان و دخترها که با لباس های راحت‬ ‫جلو من نشستن.پسر خالم گفت برو گمشو تو بغل اون بعد هلم داد طرف دختره دختره هم سریع منو قبول کرد‬ ‫تو بغلش وای خدا.چی می دیدم .2 تا دخترها دور من نشستن و دارن لباسامو در می یارن .کیرم درد عجیبی‬ ‫گرفتم.حسابی راست کرده بودم.دخترها فقط با من کار داشتن . پسر خالم و صاحب خانه داشتن مشروب می‬ ‫خوردن و گرم صحبت بودن.منم تو حال خودم نبودم که دیدم لخت لختم.یکیشون داشت کیرمو می خورد و اون‬ ‫یکی داشت ازم لب می گرفت.گفتم شما چرا لخت نمی شید یکی از دخترها گفت منتظر بودیم شما بگید منم‬ ‫حشرم زد بالا شروع کرد لباسای جفتشون رو در آوردم کیرمو از دهن او یکی کشیدم بیرون و لختش کردم‬ ‫وای دیگه حالم نمی دونم خوب بود یا بد اما حسابی قاطی کرده بودم.شروع کردم لیسیدن چوچولاشون چقدر‬ ‫تمیزه انگار صفر کیلومترن و تا حالا کسی نزده توشونکسشون سرخ شده بود و هیچ مویی هم نداشت.منم‬ ‫همین طوریش داشت آبم می یومد.چه بخوام بکنم توش.پسر عممو دیدم که داره دست پره می یاد.با خودش‬ ‫اسپره آورده بود اسپره رو زد به کیرم و گفت کاندوم هم هستا منم که می ترسیدم گفتم باید خوش زحمتشو‬ ‫بکشه.و اون هم ردیف کرد .کیرم بی حس شده بود دختر کونش رو قنبول کرد طرفم و گفت پارم کن منم‬ ‫حشری تا دسته کردم توش راحت رفت.هیچ صدایی از خودش در نیاوراون یکی دختره که سنش پایین تر می‬ ‫زد داشت کیر پسر عممو می خورد.منم رفتم تو کار همین سینهاشو گرفتم و تو کونش تلمبه می زدم.کیرمو در‬ ‫آوردم گفتم بزنم تو کوست گفت بزن هر جا که دوست داری شما سفارش شده هستید.منم با کمال پر رویی کردم‬ ‫توکسش وای چه کسی چه گرم حسابی همدیگرو خیس کرده بودیم که گفتم آبم داره می یاد پسر خالم تا شنید‬ ‫اومد بالاسرمون که زود باش می خوام ببینم دختره کیرمو درآورد کرد تو دهنش و من همرو خالی کردم تو‬ ‫دهنش . که از حال رفتم به پسر خالم گفتم از کمر افتادم گفت از دل نیفتی..دستش رو گذاشت رو شکمم که‬ ‫حسابی داغ کرده بودم.بعد گفت حاضر شو بریم.منم دختر رو چند بار بوسیدم و با دستمال دور کیرمو تمیز‬ ‫.کردم و راه افتادیم بریم دختر ها تو خونه موندن و من با پسر خالم زدیم بیرون که تو راه ازش تشکر کردم‬ ‫اون هم گفت قابل نداره ولی……………منداشتم دیوونه می شدم که دیدم پسر خالم از تو کیف کوچیکی‬ ‫همراهش بودیه دوربین تصویر برداری درآورد و زد صحنه سکس من با دخترها حسابی دیوونه شدم .داغ‬ ‫.کردم گفتم چرا فیلم گرفتی دیوونه گفت برای روز مبادا که حسابی ضایت کنم.دیدم عجب سوتیه بزرگی دادم‬ ‫من به پسر خوب بودن و اهل نماز و روزه خدا پیغمبر تو فامیل معروف بودم.که فهمیدم پسر خالم چرا این‬ ‫کارو کرده.بله این بود که هر چی می گفت می گفتم چشب. ازم کون نمی خواست.ولی ماشینو هر می خواست‬ ‫.می گرفت. که بر خودم لعنت فرستادم. هیچ وقت عجله نکنید و حسابی جوانب کارو در نظر بگیرید‬ ‫. معذرت که خستتون کردم‬ .

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *