(قبل از شروع داستان ب دوستای گل بگم که این یه داستانه رمانتیک و قسمت های بعدیشو با درخواست شما مینویسم اگه دوست داشتین.ممنووون)صدای باد و موج دریا منو به خودم آورد…دیدم دور از جمعیت کنار ساحل نشسته و غروبو تماشا میکنه..هوا سرد بود تقریبا..بهراد برادرم صدام زد…بهراد هاجی بچه ها ب خاطر تو اومدناااا چرا نمیای تو جمع؟؟؟؟من همه حواسم به لادن بود…من باشه میام حالا…آروم به سمتش رفتم که متوجه من نشه…اما انگار فهمیده بود..کتمو درآوردم و رو شونه های لختش گذاشتم..برگشت نگام کرد…چشاش خوشحال بود از حضورم..کنارش نشستم…لادن چرا اینجایی؟الان باید تو جمع باشی و جشن بگیری..من من یه نفر کنار تو خوشم لادن…آرامش دارم…کجا برم آخه.چرا باز فاز غم گرفتی؟؟لادن حسه خوبی دارم اما میترسم تموم بشه…میترسم مهراد..میترسم همه چی تکرار بشه..من من سپهر نیستم لادن…ببین الان 4ماهه که منو میشناسی..خانوادمو میشناسی..من تاحالا حتی به خودم اجازه ندادم که لمست کنم..هنوز منو نشناختی؟باشه..از حرفم خجالت کشید و آروم گفت خودت نخواستی..بعد پاشد..منم سریع پاشدم و با حالت شوخی گفتی؟؟؟لادن هییییییچچچچچییییی…من بگووو چی گفتی وگرنه پرتت میکنم تو آب..با پررووویی دس به کمر واستاد و گفت جرات نداری آآآآآقااااا…شرو کرد به دویدن..منم دنبالش ک پام ب پام گیر کرد و کج و با کله افتادم تو آب…کلیییییییی بم خندید…تقریبا نزدیک ویلا بودیم…من بیا دستمو بگیر دختر…اه..بدو..دستمو گرفت و منم نامردی نکردمو اندختمش تو آب…افتاد رو سینم..فاصلم با لبای نازش یه نفس بود سریع بلند شد..لادن حل کرده بود و با استرس زیر لب حرف میزد…پاشدم و رفتم سمتش..سرش پایین بود و داشت ماسه هارو از لباسه خیسش تکون میداد…دستشو گرفتم گذاشتم رو قلبم..سرشو با دستم گرفتم بالا..تو چشام نگاه کرد..لادن مهراد..؟؟؟..بدون هیچ حرفی لبامو ب لباش نزدیک کردم..گرمیه نفساش به لبم خورد..لادن محکم لبامو بوسید..منم با آرامش داشتم همراهیش میکردم..دستاش رفت تو موهامو خودشو نزدیکم کرد..دستامو حلقه کردم دور کمرش..تموم تنم گر گرفت..باورم نمیشد اونکه دارم میبوسمش لادنه…تو چشام اشک جمع شد…یاد زجری ک واسه نزدیک شدن بش کشیدم افتادم.. خیلی خوشحال بودم…یهو لادن لباشو برداشت و با یه صدای آهسته و ناز گفت سردمه.بغلش کردم کتم ک موقع پرت شدنش تو آب از شونش افتاده بودو برذاشتم و کشیدم روش و رفتم سمت ویلا.ویلا مال من و بهراد بود.بیشتر من تنهاییامو با سکوت ویلا پر میکردم..با غروب خورشید..صدای دریا…رسیدم به در ورودی.حاج عباس نبود.درو با پام حل دادم.به لادن ک تو بغلم کز کرده بود گفتم کلیدو از جیب سمت چپ شلوارم بم میدی؟؟؟سرش تو زاویه بازوم بود بدون اینکه نگاه کنه دستشو سمت جیبم برد ک یهو به کیرم برخوردکرد…دستشو نکشید عقب همینجوری نگه داشت…بعد 5ثانیه دستشو به سمت جیبم برد و کلید و داد دستم.فک کنم متوجه بزرگیه کیرم شده بود.اون لحظه یهو قلبم واستاد..کیرم یه ذره راست شده بود..رفتیم داخل خونه.بردمش سمت اتاق مهمان گذاشتمش پایین.اول سرش پایین بود و بعد نگاش رفت سمته کیرم…آروم گفت ببخشید.من اگه نخندی بخشش درکار نیس..خندید و اومد تو بغلم…من خیلی دوستت دارم لادن.لادن من عاشقتم…سرشو بالا آورد و رفتم سمت لباشوبا احسایس زیاد بوسیدمش..اونم لبامو ب لبش گرفت وبا ولع میبوسد…بعد چند دقیقه ازم جدا شد و گفت لباس میخوام..من اوووووخی کوچولو…باشه باشه الان.تو برو دوش بگیر برات میارم.اطاعت کرد و رفت…منم چیزی پیدا نکردم و بلوز شلوارک خودمو براش بردم…دوس داشتم ببینمش اما بیخیال شدم..همون پشت گذاشتم.خودمم تو اتاق دوش گرفتم.از حموم ک اومدم دیدم جلو آینه واستاده و ب قیافش میخنده با اون لباسا…از پشت بغلش کردم و از آینه نگاش کردم…صورتشو بوسیدم..خودشو بهم بیشتر چسبوند.دیگه طاقت نداشتم.. برشگردوندمو انداختمش رو تخت…شرو کردم به بوسیدنش..منو ب خودش فشار میداد. لباسام واسش گشاد بود بلوزو از تنش درآوردم…خیلیییییییی داغ بودم..با دیدن سینه های گرد و کوچیک و نوک تیزش حشرم زد بالا افتادم ب جونش…گردنشو میخوردم لادن هییی آه میکشید.رو گردنش حساس بووود…آروم رفتم سمت سینه هاش..تند تند نفس میکشید و میگفت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآهههههههه مهرااااااااااااااااااااااادممممممممممممممممممممممم…آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاهههههه..من جاااااااااااانم خااااااااانمم..جااااااااااااانمبعد از حدود نیم ساعت رفتم پایینتر..آآآروووم شکمشو بوسیدم و شلوارکمو ک واسش قد شلوار بود درآوردم..بدنش سفید بلوری بود…کمرش دیووووووونم میکرد…سینه هاش دختروونه بود…باسنش گرد و کوچیک.کلا لاغر بود.چشاش درشت و کشیده ب رنگ عسلی بود..لباش نه گوشتی بود نه باریک..گردنه بلندی داشت.قدش 170 بود.تو همین حین ک شلوارو کشیدم پایین منو منو کنار زد و نشست با ی دلبریه خاصی تیشرتمو درآورد.سینمو ک تقریبا مو داشت نوازش کرد…اروم بوسید منو خوابوند..بند شلوارمو باز کرد.کیرم داشت منفجر میشد..وقتی کیرمو دید چشاشدرشت شد و آروم یه آآآآهههههه کشید ک منو بدتر تحریک کرد…گرفت تو دستاشو با دقت نگاش کرد..منم داشتم موهاشو نوازش میکردم…با گفتن کیرت ماله منه کیرمو کرد تو دهنشو شرو کرد ساک زدن… خوب ساک میزد..منم داشتم سینه هاشو میمالیدم و آه میکشیدم…دیگه آبم داشت میومد.کمرشو گرفتم و جامو باش عوض کردم و افتادم رووش…لباشو خوردم و رفتم پایین..پاهاشو واسم وا کرد..با دیدن کسش واقعا دال آوردم بدون حتی یه دونه مو.کوچولو خوشگل..لبه هاشو از هم باز کردم و شرو کردم ب مالیدنش..من جوووووونم چقد خیسسس شده…لادن آخ…به خاطر کیر ناز توئه..صورتمو نزدیک کردمو شرو کردم ب خوردن کسش..بدجوری داد و ناله میکرد..لادن مهراااااااااااااااااااااااااااادم تورو خدا بکن توووووووووووو…بکن دیگهه…دارم واسه کیر بزرگت میمیرم…پاررررررم کن.تا ته کیرتو بکن تووووووو…من دیوونه شدم…کیرم گرفتم و آروم ب کسش میمالیدم…دیگه طاقت نیاوردم و سر کیرمو گذاشتم جلو سوراخش..آروم فشار دادم سرش رفت توووو ک جیغ زد…میدونستم سپهر پردشو زده…خواستم بکشم بیرون ک منو فشار داد ب خودش…منم یهو همه کیرمو کردم تو و واستادم تا دردش کمتر بشه…دیدم خودش داره عقب جلو میکنه…بااین کارش تحریکم کرد…منم شرو کردم به تلمبه زدن…مدام صدام میکرد و میگفت بیشتر میخوامت…حالت سگی واستاد و کسشو واسم باز کرد…کمرشو بوسیدم و آروم کردم توووو…ناله میکرد…من آآآآآآههههه..دوستت دارم لادن..تو مال منی فقط مننننننن…با سینه هاش ور میرفتم و کمرشو میوسیدم…یهو صداش بیشتر شد و بیشتر آه کشید..لادن آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاهههههههه بکنم…بییییییششششششتررررررررررررررر عشقمممممم آآآآآآآآآآآآآآآآآآاخخخخخخخخخخخخخ کیرتو تا ته بکن جررررررررررررم بده….آآآآآآهههه آآآآآآآههه اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااههههههههههههههههارضا شد…فوق العاده بوووووود…ولو شد رو تخت…بعد 5 دقیقه کیرمو گرفت تو دستش…لادن از کون نمیخوام مهراد…واست ساک میزنم…من باشه نفسم…کیرمو کرد تو دهنش و با ولع میخورد…از تو آینه داشتم نگاه میکردم ک چچچچچققققققدر موقع ساک زدن واسم ذابتر میشد…من چشای عسلی دارم.لبام تقریبا گوشتیه…هیکلم به خاطر رشتم خیلی خوبه…قدمم 190..همینجوری داشتم تو آیینه نگا میکردم ب ساک زدنش ک حس کردم تخمام منقبض شده گفتم داره میاد ی جوووون گفت و گفت بریز رو سینم..حدود 5 مین جق زدم ک….من آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآهههه لعنتیییییی….اااااه اااااهههه آآآآآآآآآآآآآآآههه….اووووووووفوو…ههههه…ریختم رو سینش انگار کل آب کمرمو کشیدن بیروووون…از خستگی افتادم…ساعت 10شب بود…لبامو بوسید…و گفت الان میاد…من خوابم برد….چشام وا شد…ساعت 2 بود..لادنم رو سینم خوابیده بود..سرشو بوسیدم و دوباره ب خواب رفتم…ادامه دارد…نوشته mehrad z
0 views
Date: November 25, 2018