پشمالو و دوست دخترش

0 views
0%

من مسعود 21سالمه.میخوام داستان سکسی خودم با دوست دختر دوستم رو براتون بگم.به جون خودم این داستان واقعیت داره خواهشن فوش ندید.قبل از شروع داستان میخوام از خودم بگم.من یکم چاغم(یکم که نه خیلی)،پشمالوام،چشام شلایی اما ریزن.یه پسر تپل موپل که موهامو به قول بهزاد دوستم مدل ابنه ای میزنم. واما داستان؛یه تابستون گرم بود من دوستم صابر داخل خونه خواهرم که مسافرت بودن تنها بودیم اینم بگم که من تازه عمل کرده بودم و شکمم حدود ده سانتی پاره بود.صابر که تو محله به صابر کس باز معروف بود بهم گفت؛میخوام امروز بهت حال بدم.یهو گوشیشو دراورد و به دوستش که مهرنوش اسمش بود یه اس داد.که بعد از نیم ساعت در خونه به صدا دراومد خودش بود.وقتی چشمم به باسنش افتاد،نزدیک بود همون لحظه ابم بیاد.یه باسن گنده با کمر باریک، سینه های مرمری ولی صورتش خیلی کیری بود.پیش خودم میگفتم فقط همون که یه سوراخ داشته باشه کافیه،و اما صابربه بهونه مغازه رفت بیرون.اووووه من موندمو یه عالمه باسن.از خجالت صورتم سرخ شده بود اخه اولین باری بود که با یه دختر تنها شده بودم.تو کونم عروسی بود.دلم زدم به دریا رفتم کنارش نشستم گرمای وجودشو حس کردم. یهو دست خودم نبود ابم اومد.بعد نمیدونستم چطور دودولمو کنترل کنم.زنگ زدم به دوستم که باباش دکتر بود یه قرص لوزی برام اورد.چند دقیقه بعد قرص رسید.من بودم و یه کمر سفت و یه باسن بزرگ. شروع کردیم لباساشو اروم دراوردم خوابوندمش رو زمین شروع کردم به لیس زدن کسش صداش دراومد،واقعا بوش میومد ولی از اونجایی خیلی تو کف بودم ادامه دادم.حالا نوبت مهرنوش بود جافیمو دراورد بعد شرتمو دراورد یهو ماتو مبهوت چند لحظه موند بعد زد زیر خنده گفت تو با این همو وزن و مو چرا کیرت البته به قولش دودولت چقدر کوچیکه.منم واقعا خجالت کشیدم. اما کاریش نمیشد کرد.دمر خوابوندمش و دودولمو گذاشتم لای قمبلش اهم بلند شد و حیف که شکم یاری نمیکرد.باور کنید اینقدر کردمش که بقیه هام باز شد.هر طوری که میکردمش انگار نه انگار اخه کیرم واقعا کوچیک بود.از تو کونش دراوردم بهم گفت که اوپنم ولی ترسیدم که از جلو بزنمش .دیدم فایده نداره کیرمو گذاشتم تو دستم یه جلق توپ زدم مهرنوش دهنش باز مونده که کس و کون اینجا ریخته بعد من جلق میزنم.بعد ریختمش رو سینه هاش.بعد با هم یه دوش گرفتیم بعد صابر با بستنی هاش اومد ما هم که انگار نه انگار.شتر دیدی ندی.و دراخر نصیحت من به برادران عاشق(یکی دوست میدارم ولی افسوس که او هرگز نمیداند ) نوشته m.s

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *