سلام من آرش هستمخاطره اي كه ميخوام براتون بنويسم مربوط ميشه به حدود يك سال پيش.،زياد سكسي نيست ولي واسه من خيلي شيرينه،.اين قسمتي از زندگييه منه كه هر موقع بش فكر ميكنم بغض ميكنم.،.من يك سال ايران زندگي نميكردم و واسه تحصيل رفته بودم مالزي و اونجا زندگي ميكردم ولي الان تهرانم….قبل از رفتنم با دختراي زيادي دوست بودم و سكس ميكردم.چون كه يه جورايي حس تنفر به دخترا پيدا كرده بودم و فقط ميخواستم يه جوري تلافي شكست عشقي رو كنم كه توسط نيلوفر خورده بودم تا اينكه بالاخره رفتم كوالالامپور…من فقط ١٨ سال داشتم و سوم دبيرستان بودم و پدرم تصميم گرفت كه منو ببره مدرسه ايرانيا.،. همه چي زود گذشت و اول مهر شد.،.با تيپي تقريبا ساده رفتم مدرسه.،.تو مدرسه دختراي زيادي بودن ولي با هيچكدوم حال نكردم،.، تو كلاس ما ١٧ نفر بودن كه ٣تا دختر و بقيه پسر بودن.،.من تا يك هفته واسه اينكه واكنش بچه هارو نسبت به دخترا ببينم واسه همه چس كرده بودم خودمو و همرو زير نظر داشتم.،.تو اين ٣تا دختر يكيشون بود ك نسبت به بقيه ساده تر بود و تقريبا از همه كلاس پشنهاد داشت ولي به همه گفته بود كه ديگه از پسرا خسته شده.،.نميدونم چرا ولي رفتار و اخلاقشو خيلي دوست داشتم،.آمارشو دراوردم و ديدم كه تازه از دوست پسرش جدا شده و از پسرا بدش مياد.،.من وقتي اين رو فهميدم خيلي خوشحال شدم چون تونسته بودم يه وجه مشترك بين خودم و اون پيدا كنم…خلاصه بعد از يك ماه كل زندگيشو از همكلاسي هاي سال قبلش پرسيدم.،.روز به روز حس تازه اي داشتم،هيچ وقت جلو نميرفتم چون ميترسيدم مثل بقيه جواب رد بگيرم و زحماتم به باد بره.مدرسه تصميم گرفت كه بچه هاي كلاس رو يه اردو تفريحي ببره،.،اول نميخواستم برم ولي چون ديدم ندا ميره گفتم منم ميام(راستي اسمش نداست).،.همه تا روز اردو فكر ميكردن از اين بچه اوسكلاي بي عرضم ولي بعد از اون روز يكي از دوستاي ندا اومد گفت ارش نظر كلاس كلي نسبت به تو عوض شده.،.گفتم مگه من چجوري بودم قبلا؟؟؟گفت ما فكر نميكرديم انقدر شيطون باشي…گفتم حالا فكر كن،بعد خنديد و رفت پيشه بقيه…..گذشت وگذشت و من روز به روز با ندا و دوستاش صميمي تر شدم.،.تا اينكه شمارمو به عنوان يه دوست معمولي بش دادم و شمارشو گرفتم.،.تا ٢،٣هفته اس ام اس ساده ميداديم به هم و ديگه بعد از چند وقت صميمي ترين دوستاي هم شديم…يه روز من تصميم گرفتم دلو به دريا بزنم و حرف دلم رو بش بزنم.،.واسه همين گذشتم رو بدون كم يا زياد براش گفتم اونم يه سري چيزارو برام گفت كه من همشو ميدونستم بعد بش گفتم ميخوام عوض شم.،.گفت چجوري؟؟؟گفتم عاشق شدم و ميخوام زندگيمو واسه عشقم بدم ولي اون فرد نميدونه،گفت خب بش بگو،ميخواي من بش بگم؟؟ديگه وقتش بود بگم چقدر دوسش دارم.،.گفتم ندا من دوست دارم ميشه بام دوست شي؟گفت ارش واقعا؟گفتم آره،گفت نميدونم چي بگم،گفتم ندا من با خيلي ها فرق دارم ميتونم بهت ثابت كنم،گفت آرش من نميخوام با كسي باشم….يه لحظه اشك تو چشام جم شد و به خودم گفتم كه ندا پريد ولي گفتم بزار يه بار ديگه شانس خودم رو امتحان كنم،گفتم ندا حالا يه مدت ببين چجوريم اگه دوست نداشتي ديگه كاري ندارم باهات،خلاصه به هر طريقي هم كه بود او كي رو گرفتم.،.واااااي واقعا خوشحال بودم جوري كه اون روز چنتا از دوستاي صميميم رو شام بردم بيرون…..گذشت و گذشت و ما روز به روز بيشتر به هم وابسطه ميشديم.،،يه روز صبح من با صداي زنگ موبايلم از خواب پريدم،با صداي گرفته گفتم الووو،ديدم نداست كه داره پشت تلفن ميخنده،گفتم سلام عشقم،چطوري خانومي؟؟گفت آرشي يه چيزي بهت بگم بميري از خنده؟گفتم بگو عزيزم،گفت آرشي داريم ميايم طبقه بالاي آپارتمان شما،،منم خندم گرفت و كلي خركيف شدم،گفتم جديييي؟؟؟گفت اره به جون آرش…..همه اون روزا سري رد شد و ندا همسايه ي ما شد،.،هر روز تو راه پله ي آپارتمان ميديدمش(آپارتمان ما مكان خوبي بود چون كسي تا طبقه ي ١٩ از پله نمياد بالا مگر اينكه كسخل باشه…يه روز نميدونم چي شد كه وقتي داشتم خدافظي ميكردم لباش رو يه بوس كوچيك كردم كه يهو سرخ شد منم خودم خجالت كشيدم و سري رفتم خونه،.،كل شب به اون صحنه فكر كردم.،.فرداش تو مدرسه ندا هي نگام ميكرد زير چشمي و به هم ميخنديديم.،.عصر همون روز ندا اس ام اس داد و بحث رو كشيد با اون قضيه بوس و يهو از دهنش در رفت و گفت كه پرده نداره،من خيلي ناراحت شدم چون رومانتیک دوستش داشتم و از اينكه فكر ميكردم با بي اف قبليش سكس داشته زجر ميكشيدم ولي يهو يه فكر شيطاني به سرم زد،.،همون موقع اس ام اس دادم و بحث رو سكسي اغاز كردم وكلي داغش كردم تا حدي كه فردای اون روز وقتي رفتيم راهپله سلام نكرده شروع كرديم بوس از لب و لب گرفتن.،.يك هفته اينجوري گذشت.،.مامان باباي ندا تدريس ميكردن تو يكي از دانشگاهاي اونجا و از صبح تا ساعت ٩ شب خونه نبودن.،.دوشنبه ي هفته ي بعد بود كه ندا گفت برم خونشون و اونجا لب بديم منم با جوون و دل پذيرفتم.،.رفتم دم در و زنگشون رو زدم،وقتي درو باز كرد يهو موندم،يه لباس خيلي خوشگل قرمز تنش كرده بود.،ست كامل قرمز رنگ…..يه نيم تنه تا بالاي ناف و يه شلوارك لي كه اونم قرمز بود،منم بي مقدمه بقلش كردم و شرو كردم به بوس كردنش.،.عاشقش بودم و عاشقونه بوسش ميكردم،منو برد و اتاق خوابش رو بم نشون داد،ديوونه ي من پایان اتاقشو نقاشي كرده بود و شكل دستشو رو ديوار كشيده بود،منم گفتم پس دست من كو؟؟خنديد و يه بوس از لپم كرد و گفت بيا اينجا تا بكشم دست عشقمو،دست منو كشيد و بدش منم يه بوس محكم از لباش كردم و بعد نشستيم رو تختش،من چشامو بستم و شرو كردم به خورن لباش،نا خوداگاه دستم رفت سمت سينه هاش و شروع كردم به ماليدنش ،ديدم كه مخالفتي نكرد و من همون جوري ادامه دادم.،.خيلي زود حشري شد و منم نقطه ضعف دخترارو ديگه كاملا ميشناسم،خوابوندمش رو تخت و شرو كردم به خوردن گوشاش و گردنش بعد اونم كه ديگه چيزي حاليش نبود دستشو برده بود سمت شلوارم و كيرمرو ميماليدو ميگفت جوووون،كيرشو …..منم سري بليزش رو از تنش كندم و اون دونه دونه دكمه هامو باز كرد،سوتين قرمزش فوق العاده بود،در عرض ١٥ دقيقه لخت لخت بوديم و داشتيم تن و بدن هم رو ميخورديم،تنش داغ داغ بود و حرارتش تنم رو ميسوزوند،كم كم رفتم پايين و سرم رو به كسش رسوندم و يه ليس مدت دار كشيدم،يه لرزه ي خفيفي كرد و يه آاااهه كشيد،منم خوردن رو ادامه دادم تا اينكه گفت ارش بسه بذار منم بخورم،من از اينكه يكي واسم ساك بزنه بدم مياد و نذاشتم اون اين كارو بكنه،بعد من خوابيدم رو تخت و اوون اروم خودش رو كشوند به كيرم و اروم گذاشت دمه سوراخ كسش،منم با دستم كيرمه به كسش ماليدم اون يه دفه نشست روش و كيرم تا ته رفت تو(ضمنا تقريبا كيرم كلفته) يه اهههههه كشيد و شروع كرد بالا پايين رفتن.،.مثه يه اسبسوار سواري ميكرد و داغييه كسش كيرم رو به اتيش ميكشيد.،.من تو همون حال چرخيدم پاشو گذاشتم رو شونه هام و شرو كردم تلمبه زدن كه يهو يه جيغ ريز زد و لرزيد،فهميدم ارضا شده،.،دوباره منو برگردوند و اسب سواريشو شروع كرد،ولي ايندفه تو همون حال لب هم ميداد كه يهو ديدم ابم داره مياد بش گفتم پاشو ندا اومد…مثه يه فنر پريد اونور و كيرم و تا ناموس كرد تو دهنش.،.كل ابم ريخت تو دهنش و اونم تا آخرش خورد،دوست نداشتم كارشو ولي نميتونستم كاري كنم چون عكس العملش سريع بود.،.بعد رفتيم ٢تايي حمام همو شستيم و رفتم خونمون،.٢ ماه گذشت و من و ندا ديوانه وار هم رو ميخواستيم.،حتي براي بچه هاي آيندمون اسم گذاشته بوديم،.،ما خودمون رو مال هم ميدونستيم تا اينكه همه اينا مثه يه رويا شد….٢،٣ ماه بعد پدرم اومد خونه و گفت كارمون درست نشده و بايد برگرديم ايران،من تو اوون لحظه ك پدرم گفت اون حرف رو مات بهش نگاه ميكردم،.،تمام لحظات دوستيم با ندا تو يه لحظه از جلو چشم گذشت.،.واااي ديوونش بودم،اخه چطوريي بش بگم؟؟؟؟ميخواستم بميرم،تا مرز خودكشي رفتم ولي دل مردن نداشتم.،.خلاصه به هر طريقي به ندا گفتم،.تا ٢هفته كارمون شده بود گريه واسه هم از شب تا صبح…..روزها زود ميگذشت و من افسرده تر ميشدم،بالاخره او روز فرا رسيد،روز رفتنم…….رفتم راه پله جاي هميشگي نشستم و منتظر شدم بياد.،.اومد و ما فقط سوكوت كرده بوديم.،.دستش ميلرزيد.،.دستش رو گرفتم يهو ديدم يه قطره افتاد رو دستم،طاقت ديدن چهرش رو نداشتم،سريع بقلش كردم و از تكون بدنش منم گريم گرفت،٢ساعت همون جوري واسه هم گريه كرديم.،.تا اينكه مادرم زنگ زد و گفت ماشين دم در منتظره گفتم باشه و قطع كردم،نميتونستم ولش كنم،يعني نميخواستم….ولي مجبور بودم به هر زحمتي شده جدا شدم و رفتم تو اسانسور تا پايين گريه كردم و٥ ساعت بعد پريدم به سمت ايران.،.از طريق فيس بوك باش رابطه داشتم تا اينكه سر يك موضوع الكي باش بحث كردم،.،چون ميخواستم آزادش كنم و حق انتخاب بهش بدم.،.بهم گفت آرش تو هم مثل بقيه ولم كردي،اينو گفت و ديگه هيچ پيقامي نداد،تا اينكه چند وقت پيش بم گفت كه آرش من ديگه نداي قبل نيستم و ديگه نميدوني چيكارا با خودم كردم.،.نداي من ديگه نداي من نيست،ديگه شده نداي همه.شده دوست همه.،.باورم نميشه واسه من آيندش خراب شده.،.از اون موقع من سيگار رو شورو كردم و با اينكه كنكور دارم،فكرم،قلبم زندگيم رو از دست دادم.،.هيچوقت خودم رو نميبخشم و تا آخر عمر عاشقش ميمونم و اين آرزو رو با خودم به گور ميبرم…………..پايان نوشته آرش
0 views
Date: November 25, 2018