سلام دوستان این فقط یه خاطرس که صرفا از رو بیکاریو تنهایی مینویسم نه فانتزیه نه خیلی سکسی.چون طولانیه اونو تو چند قسمت میذارم واستون اگه از این قسمت خوشتون اومد بگین بقیشم بذارمهمه چیز از تابستون 88 شروع شد اون موقع من سرباز بودم البته فک نکنید سر 18 رفتم نه دیر رفتمو با اجازه سه ماه اضافه بستن به دمم.بگذریم تابستون 88 وسطای خدمتم بود که یکی از هم خدمتیام به یه خانومی مزاحمی زنگ زدو باش رفیق شد این سرگرمی ما تو پادگان بود یواشکی گوشی میبردیم که به اینور اونور زنگ بزنیمبا خیلی از دخترا رفیق شدیم با یه چنتاشونم سکس داشتیم این دفعه هم قرار بر همین بود مخ زنی و رفاقت و نهایتا سکس یه روز مرخصی گرفتیم و قرار گذاشتیم قرار شد دختره دوستشم بیاره رفتیم سر قرار اینم بگم محل خدمت ما ساری بود اونا تو یه شهری نزدیک ساری که خودم بچه اونجام دانشجو بودن وخلاصه رفتیم سر محل قرار که یه سفره خونه بود 5دقیقه بعد اونام اومدن یکم حال و احوال پرسی کردیم یکم چای خوردیم بعد دوستم به بهانه اینکه خصوصیبا دوس دخترش حرف بزنه میدونو باز کرد که من عملیاتمو شروع کنم ما همیشه اینکارو میکردیم هرکی مخ یکیو میزد دوستش اساسا مال اون یکیمون میشدو ردخورم نداشت.خلاصه ما با اون خانوم محترم دوست شدیم معلوم بود که زیاد اهل این برنامه ها نیست و واقعا نبود یه مدتگذشت زمانی که میرفت خونه که هیچ ولی وقتی واسه دانشگاه میومد با ماشین میبردمش بیرون کافه.سفره خونه و…….یبار خوردم به خنسی پول نداشتم جایی ببرمش اونم خیلی طلبه بود بریم بیرون فک کردم چه کنم؟دیدم بهترین راهپناه بردن به دامن طبیعته بهش گفتم میای بریم جنگل؟اول قبول نمیکرد میگفت میترسم خلاصه انقد اصرار کردم تاقبول کرد دم غروب بود که رفتم دنبالش تا برسیم جنگل و یه جای خوب پیدا کیم هوا تاریک شده بود یکم حرفییدم ازاینور اونور یهو گفت مهرداد من سردمه(اسم جعلیه)منم که منتظر یه همچین فرصتی بودم بهش گفتم بریم عقببشینیم گفت واسه چی؟گفتم میفهمی.تا اونموقع خیلی سعی کرده بودم بکشونمش تو راه اما هیچ رقمه راهنمیومد فقط موفق شده بودم ازش لب بگیرم اول بلد نبو اما خیلی زود از منم حرفه ای تر شد.بگذریم رفتیم عقب ماشین یه دستمو از پشت انداختم دورش با اونیکی دستمم شروع کردم نوازش کردن صورتشخدایی خیلی دوسش داشتم دلم نمیومد اما مگه شیطون گذاشت بدون هیچ حرفی شروع کردیم لب گرفتن با زبونبازی میکردیم یه پنج دقیقه که گذشت لبمو از رو لبش برداشتمو شروع کردم خوردن لاله گوشش هردوطرفومیخوردم از صدای نفسش فهمیدم که آماده شده دستمو بردم شروع کردم باز کردن دکمه های مانتوش دستموگرفت گفت میخوای چیکار کنی گفتم هیچی فقط میخوام دستمو گرم کنم گفت نه بریم دیگه بسه گفتم نترس کاری نمیکنم خلاصه یکم دیگه پافشاری کرد اما تسلیم شد چون ته دلش انگار خودشم دیگه میخواست از خوردن لاله گوشش دیگه دس کشیدم دوباره شروع کردم خوردن لباش دستمو از زیر پراهنش رد کردم به زور فرستادم زیر سوتینش بلاخره دستم به می میاش رسیده بود خودش دوس داشت به سینه هاش بگم می می.یادش بخیر نمیگم بهم فحش ندین اتفاقا بدین شاید دل خودمم خنک بشه.خوب که نفساش به شماره افتاد رفتم سراغ دکمه های شلوارش که دستمو گرفت گفت دیگه داری خیلی جلو میری هرچی اصرار کردم فایده نداشت به هیچ عنوان اجازه نداد اونشب به همین که می میاشو مالونده بودم بسنده کردم بردمش رسوندمش خونش(خونه دانشجویی)خودمم رفتم خونه ولی همش تو فکر این بودم که چطوریباهاش سکس کنم این اولین باری بود که یکی اینهمه مقاومت میکرد جلوم تا اینکه یه فکر کثیف به ذهنم رسید زیر گوشش انقد از عشق و محبت وعلاقه خوندم تا قول ازدواجم جلو رفتم به خیالش مجنون قصه هارو پیدا کرده بود عاشقم شده بود هنوزم هست نمیدونم چرا اون موقع انقد واسم مهم شده بود که حتما باید با این یکیم سکس کنم یه چن روزی ازون ماجرا گذشت تو شهر بگیر بگیر شد در حد تیم ملی چنتا از رفیقاشم گرفتن با دوس پسراشون مام که وقت قرار هفتگیمون شده بود و بیپاره عزیز دلم دلتنگی میکرد گفتم یه چن وقتی نمیشه همو ببینیم باید صبر کنیم این گیر بازار بخوابه اما در اصل میخواستم بش بفهمونم هیچ راهی نیست که همو ببینیم مگه اینکه……بهش گفتم باید صبر کنه هرچی از دلتنگی گفت من بیشتر از اینکه امن نیست و اینا واسش گفتم وقتی دیدم دیگه داره ناامید میشه بش گفتم فقط یه راهی هست که اونم فک نکنم قبول کنی گفت چی؟گفتم خونه خالم کسی نیستکلیدشم خونه ماست میتونیم بریم اونجا(خونه خالم خالی نبود فقط خالمو شوهرش رفته بودن تهران پسرخالمو با هماهنگی فرستادم پی نخودسیاه)از بحث دور نشیم باز شروع کرد نه آوردن و بهانه تراشیدن که میترسم و خطرناکه و ولی انقد بهش اطمینان دادم که قبول کرد با ماشین رفتم دنبالش پسر خالم رفت خونه عمش بهش گفتم شب نیاد خودمم به خونه گفتم شب پیش پسر خالم میخوابم خلاصه رفتم دنبالش وآوردمش خونه خاله البته کاملا چریکی آوردمش تو نزدیک خونه خالم بهش گفتم بره پایین سریع ماشینو بردم تو خونهوقتی رفتیم تو خونه اول بغلش کردمو ازش یه لب محکم گرفتم با دس آروم هلم داد گفت وایسا آرایش دارم گفتم باش از تو کیفش دسمال در اورد رژلبشو پاک کرد شال و مانتوشم در آورد منم که دیگه طاقت نداشتم سریع از پشت بغلش کردم شروع کردم خوردن گردن ولاله گوشش انقد خوردم تا به نفس زدن افتاد بعد گفتم بریم رو تخت دراز بکشیم؟گفت باشه بریم رفتیم رو تخت بازم لب گرفتم ازش چه لبای خوشرنگی داشت رفتم سراغ گردن وگوشش همینطور که داشتم گردنشو میخوردم دستمو انداختم زیر پیراهنش که می میاشو بمالم یکم که مالید و انگشت کرد گفتم اینجوری سخته پیرهنتو در بیا گفت نه خجالت میکشم گفتم لوس نکن خودتو خودم پیراهنشو در آوردم سوتینشم باز کردمواااای باورم نمیشد سینه هاش مثله بلور بود پوست تنشم صاف وخوشرنگ البته چنتا خال کوچولو داشت که خوشم نمیومد ولی در کل استیل قشنگی داشت دیگه نفهمیدم چی شد یهو دیدم می میاشو دارم با ولع پایان میخورم دستمو بردم طرف کسش که دیدم ای دل غافل هنوز شلوار پاشه با خودم گفتم الان وقتش نیست باید بیشتر تحریکش کنم به خوردن گوش و گردن و می میاش ادامه دادم تا دیدم دیگه به نفس نفس افتاده بهش گفتم شرتت خیس شده نه؟گفت آره گفتم شلوارتو دربیار یکم هوا بخوره که باز گفت نه گفتم بیخیال اذیتم نکن یهو گفت تو چرا لباستو در نمیاری؟منو میگی؟تو کونم عروسی بود.گفتم باشه ولی توام باید شلوارتو دربیاری با اکراه قبول کردلباسامو در آوردم اونم شلوارشو در آورد شروع کردم خوردن گردنش و می میاشم میمالیدم بعد آروم دستشو گذاشتم رو شرتم که کیرمو لمس کنه اول یکم میمایدو ول میکرد بعد کامل از رو شرت گرفت تودستش گفتم چرا خودتو اذیت میکنی خوشش اومده بود معلوم بود داره لذت میبره کم کم وقتی دیدم فرصت مناسبه و دیگه هیچ مقاومتی در کار نیست منم دستمو گذاشتم تو شرتش با نوک انگشتام با چوچولش باز ی میکردم چشماشو بسته بود و صدای آه کشیدنش بلند شده بود کم کم شرتشو تا سر زانو کشیدم پایین پاهاشو دادم بالا گفت چیکار میکنی گفتم میخوام ببینم چی قایم کردی موهای کسشو شیو کرده بود معلوم بود یه حدسایی زده که قراره چه اتفاقی بیفته کسش سفید نبود اما بدم نبود بوی خوبی میداد و کاملا معلوم بود دس نخوردس زبونمو که کشیدم روش یه آه بلندی کشید که فهمیدم داره به اوج میرسه شروع کردم به خوردن کسش با زبونم با چوچولش بازی میکردم اونم هی آه میکشیدو اسممو صدا میزد یکم که گذشت سرمو آوردم بالاو گفتم من چی؟ گفت میخوای کیرتو بخورم؟گفتم چی ازین بهتر به پشت دراز کشیدم شرتمو کشید پایینو شروع کرد به خوردن کیرم رک بگم دفعه اولش بود و یه چن باری کیر مارو دندونی کرد چن باریم نزدیک بود حالش بهم بخوره آخه تا ته فرو کرده بود بهش گفتم اینجوری زیاد بهم حال نمیده گفت پس چیکار کنیم؟گفتم دمر بخواب میخوام از پشت بکنمت هرکاری کردم راضی نمیشد میگفت شنیدم خیلی درد داره خلاصه ما به لاپایی گذاشتن راضی شدیم که همونش به صدتا ازین کس پاره ها میارزید…….پایان قسمت اول(توضیحات اینکه این قضیه شروعش از تابستون 88 بوده اما زمانی که ما رفتیم جنگل پاییز بود.این ماجرا تا تابستون امسال ینی سال 90 طول کشید که من هم از کون و در این اواخر از کس هم با این بینوا سکس داشتم باقیش باشه واسه بعد)نوشته خر شیطون
0 views
Date: November 25, 2018