اینو بگم ک تو داستان هیچ سکسی نیس و فقط پشیمونیه منهسلام دوستان.اسمم امیره(همه اسما مستعارن) الان ۲۰ سالمه داستان مربوط ب چند هفته پیشه.ازخودم بگم قدم متوسطه مثل بقیه پسرای هم سنو ساله خودم.هیکلمم مثل خیلیا آرنولد نیستم خیلیم معمولیه،از قیافه هم دوباره مثل خیلیا دی کاپریو نیستم اونم معمولیه نه خیلی کیری ن خیلی شاخ.زنداداشمم اسمش زهراس ۲۸ سالشه قیافشم به قول دوستان لنگه جنیفر نیس)))قیافشم مثل بقیه هم سن وسالاش معمولیه هیکلشم ورزشکار نیس ولی استیل خوبی دارع البته ن در اون حد ولی قابل قبوله اخلاقشم ک خوب و شوخه،طوری ک زیاد با هم شوخی میکنیم.بریم سر اصل مطلبزهرا خانوم وقتی عروس ما شد زیاد از مسائل جنسی و سکس و این جور چیزا سر در نمیاوردم بزرگتر ک شدم تازه کاشف ب عمل اومد ک چ چیزی زیر دسته داداشه ما بوده و خبر نداشتیم.زهرا همیشه جلوم راحت بود طوری ک بیشتر موقعه ها تاپ و شلوارک میپوشید و با هم زیاد شوخی میکردیم.اقا این گذشت تا وقتی ک بچه برادرم ب دنیا اومد زندگیم از اونجا دوباره جریان گرفت.موقع هایی ک میومدن خونه ما فقط منتظر بودم تا سینشو دراره بچشو شیر بده و منم زیر چشمی نگا کنم همونطور ک گفتم با هم راحت بودیم ونیاز نبود ک خجالت بکشه جلو من بچشو شیر بده و ب من اعتماد داشت برگردیم سر داستاناوووف چ سینه هایی داشت ی سایزه نرمال نه خیلی بزرگ ن خیلی کوچیک با نوکه یکمی قهوه ایی.منم تنها خوشیم شده بود اینکه سینشو دراره بچشو شیر بده منم برم جق بزنم)).البته منم زیاد خونه برادرم میرفتم ب بهونه این ک برم پیش بچه ولی هدف چیز دیگه ایی بود.تا اینکه ی روز رفتم دیدم زهرا میگه بدنم درد میکنه و این حرفا منم یکم سوال پرسیدم ک چرا و چی شده تا اینکه یه فکر ب سرم زد گفتم من ماساژ بلدم بیا دراز بکش تا ماساژت بدم.یکم من من کردو گف باشه منم ک از خدام بود داشتم دس میزدم بدنش چون قبلش اصن تخمشو نداشتم ک دس بزنم بدنش چ برسه ب کونو…. .خلاصه دراز کشیدو اول از کمرش شرو کردم بالا تنه رو ک ماساژ دادم و رسیدم پایین تنه میترسیدم دس ب کونش بزنم گفتم الان عن بازی درمیاره پا میشه برا همین بی خیال شدمو رفتم سراغ پاهاش ولی قطعا تجربه داشتین وقتی یه کون جلوتونه نمیتونین از فکرش دراین هرکیم میگه ن دروغه.داشتم میگفتم رفتم سراغ پاها وایییی چ پاهای نرمی داشت انگار دس میزدم پنبه ولی هیچ جوره نمیشد از کونش گذشت منم راس کرده بودم و زده بود بالا ولی تخم کاریو نداشتم .یکم دیگ ماساژ دادم تو فضا بودم ک گفت بسه مثل اینکه دردش کمتر شده با این حرفش انگار اب یخ ریختن روم.روزا گذشت و گذشت تا اینکه یه روز داشتم تو تلگرام کس چرخ میزدم دیدم آنه البته ب فکرش زیاد میزدم.از اونورم چن وقتی بود درگیر درس بودم نرفته بودم خونشون گفتم بزا یه سلامی کنم.سرتونو درد نیارم یکم حال و احوال کردیمو شوخیای قدیم و این چرت و پرتا تا اینکه بعد از کلی چت گفتم زنداداش چی میشه زنه منم مثه تو باشه گف چطور مگه گفتم اخلاقو این چیزا دیگ بعدم دلو زدم ب دریا گفتم اندامشم مثه تو باشه ک دیگه هیچی،فقط منتظر جوابش شدم دستمم داش میلرزید تا اینکه گف تو اندام منو ع کجا دیدی کثافط منم با پررویی گفتم از دور ک میایی بهت سلام میکنن و واقعا اندام عالیی داری،بعد چنتا استیکر اون میمونه رو فرستاد و یه ایتیکر عصبانیت.منم ک روم باز شده بود ادامه دادم اون بچه کونی ک تو داری ارزوی هر مردیه و این چرت و پرتا.بعدم اون گفت خیلی بیشووریو من ب چشم برادر نگات میکردم و چرا این حرفا رو میزنی. از تو بعیده و زد بلاکم کردتا اینکه چن روز بعدش دیدمش حتی ج سلامم نداد.الانم ک مینویسم مثه سگ پشیمونم میدونم هیچ فایده ایی نداره اما حاضرم هرچی دارم بدم تا رابطه مون مثه قبل بشه .از شما هم میخوام ب محارم چشم نداشته باشین ک واقعا خیلی بده و حس بدیه ک اعتماده یکیو نادیده بگیرین.تو فاز نصیحتم نیسم ولی نکنین این کارو الانم میدونم اونایی ک براشون پیش نیومده این گوششون دره اون یکی دروازه.هرکیم ک این داستانا رو مینویسه یا طرف جندس یا یه مشت ذهن مریض جقین.مرسی ک پای حرفام موندین.الانم واقعا پشیمونم.اگه غلط املاییم بوده ببخشید.نوشته …
0 views
Date: February 16, 2020