پطرس در مشهد

0 views
0%

من و سارا خيلي وقته با هم دوستيم (حدودا دو سال).سوم دبيرستان بودم که توي چت باهاش آشنا شدم. خيلي دختر خوبيه و واقعا دوسش دارم(خواهشا اگه از داستان خوشتون نيومد و احيانا خواستيد فحش بدبد به خودم بديد). اين خاطره که دارم مينويسم واسه 4 روز پيشه و کار ما به سکس نکشيد ، دليلشم تو طول داستان خودتون ميخونيد. من اهل تهرانم و سارا بچه مشهده سه بار تو اين دوسال رفتيم مشهد و ديدمش (پدر من نظاميه و هرسال تابستونا از طرف کسکشاي نظام ميبرنمون مسافرت) و پارسال 26 اسفند (دو هفته پيش ) بود که با کلي دنگ و فنگ از پدرم اجازه گرفتم تا با دوستام بريم مشهد. قرارام با سارا واسه شب عيد ساعت 10 شب بود. من از قبل ازش قول گرفته بودم که بياد هتل و اونم قول داده بود اگه شد و اومد فقط بالا تنه شو در اختيارم بذاره واسه من که تاحالا هيچي جز کس و کون تو فيلماي سکسي نديده بودم خيلي هم زياد بود. روز 29 سارا با خانوادش اومدن حرم(از قبل قرار گذاشته بوديم ساعت 2 دم مسجد صديقي ها که يه فضاي سبز داره همديگه رو ببينيم تا من يه گوشي که واسش خريده بودمو بهش بدم آخه بخاطر بعضي دلائل داداشش گوشيشو گرفته بود) و منم رفتم ديدمش و گوشيو دادم بهشو نيم ساعتي کنار هم بوديم و قرارمونو واسه ساعت 10 شب همونجا گذاشتيم. رفتم هتل(هتل که نميشه گفت يه اتاق 3*4 که فقط سه تا تخت داشت) و چون خيلي خسته بودم رو تخت دراز کشيدم و با دوستام قرار گذاشتم که ساعت 10 اونا هم با من بيان بيرونو ديگه خونه برنگردن، حدودا ساعت 8 بود که سارا زنگ زدو گفت رفته دستشويي و وقتي برگشته ديده بخاطر ازدحام جمعيت درهاي حرمو بستن و ازم خواست که برم پيشش تا تنها نباشه از يه شماره غريبه هم زنگ زد به مامانشو قضيه رو گفتو مامانشم بهش گفت يه جا همون دور و ورا بشينه تا بعد از تحويل سال درها باز بشه منم سريع عجله عجله لباسامو پوشيدمو از خونه زدم بيرون خونه ما تو ميدون سعدي مشهد بود و از اونجا يه نيم ساعتي (با پاي پياده) تا حرم راهه و جاده هارو هم واسه تردد ماشينا بسته بودن اونشب، يه موتور دربست گرفتمو تا دم در حرم رفتم با هم رفتيم بيرون حرم پشت بازار غدير که سمت دستشويي هاي شماره 1 حرمه نشستيم. جاي خلوتي بود همين که نشستيم يادم افتاد اي دل غافل کليد در اتاقو نيووردم چهارتا فحش به خودم دادمو نشستيم، سارا خيلي ميترسيد و همش ميگفت الان ميان ميگيرنمونو از اين حرفا، دستمو دور بازوش حلقه کردمو يکم تو چشاش نگاه کردمو گونه اش رو بوس کردم، دوباره نگاهش کردمو لبهامون تو هم گره خورد حسابي لب گرفتيم، بعد چادرشو کشيد روشو منم دستمو بردم زير چادرو از بالاي مانتوش رد کردم تو و سينه هاي خوشجل و خوردنيشو شروع کردم ماليدن، همش ميگفت آرش تروخدا بسه، يه 10 دقيقه اي که ماليدم دستمو بردم پايينتر اول گفت آرش اگه بخواي دست به اينجا بزني پا ميشم و ميرم، منم کوتاه اومدمو دوباره اومدم رو سينه هاش يکم ديگه که ماليدم حس کردم حشرش بالاست، دستمو بردم پايينتر و آروم آروم از زير چادر زيپ شلوارشو باز کردم و از روي شورت شروع کردم ماليدن سارا کوچيکه آروم آروم دستمو از بالاي شورتش بردم بالا و بردم داخل شرتش، تميز تميز بود، انقدر تميز بود که آدم فکر ميکرد داره کف دست يه نفرو ميماله هي ميماليدمو اونم هي ميگفت بسه بسه تا حدودا ساعت 11 شب اين برناممون بود که ديگه سرما بهمون فشار اورد و بهش گفتم بريم سمت هتل و اگه کليد يدک داشت بريم داخل رفتيم وقتي رفتم پيش يارو گفتم کليد اتاق 209 رو ميخام، ميخام با خانمم برم بالا، گفت شناسنامه يا مدرکي که ثابت کنه ايشون خانمتونه دارين؟ گفتم نه، ولي مرد مومن آدم شب عيد ساعت 12 شب با … که نمياد خونه،در ضمن من ميخام برم يه پتو بردارمو بريم دوباره حرم تا سال تحويل پيش آقا باشيم، اينو که گفتم يکم شل شد و گفت چند لحظه وايسا، کليدهاي يدکو اورد و شروع کرد شمردن، اين 206 اين 207 اين 208 اين 210 ، اتاق 209 کليد يدک نداره، ازش يه پتو امانت گرفتيمو برگشتيم همونجا و دوباره شروع کرديم ماليدن و اين حرفا، با اين تفاوت که اين سري منم پتو رو انداختم رو پاهامو منم پطروسمو در اوردمو اون زير پتو انقدر ماليدش تا ارضا شدم، ساعتاي 2 بود که رفتيم پشت صحن غدير که خيلي شلوغ بود يه جا پتو رو انداختيمو تا سال تحويل کنار هم بوديم عيدتون مبارکنوشته‌ آرش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *