ساعت 8 شب بود،بعد کلی ولگردی تو خیابونای تهران حسابی خسته شده بودم.کم کم وقتمون داشت تموم میشد چون مهتاب باید ساعت 9 برمیگشت خونه منو مهتاب هفته ای یک بار بیشتر همو نمیدیدیم چون من سر کار میرفتم وقت نداشتم همیشه هم قبل از جداشدنمون برام جق میزد و اگه موقعیتش بود ساک.من به خاطر ترسی که از پلیس داشتم هیچ وقت جایی توقف نمیکردم واکثرا پشت فرمون کارمونو میکردیم که مهتاب خوشش نمیومد میگفت دوست ندارم تو حرکت برات کاری کنم دلم میخواد یه جا وایسی خلاصه اون شب رفتیم شرق تهران یه جای دنج کنار یه پارک پیدا کردیم که دو تا ماشین بیشتر اونجا نبودن که همشون هم جفت بودن کنار پارک وایسادم و ماشینو خاموش کردم به مهتاب گفتم دلم ساک میخواد.کمربندمو باز کردمو دکمه های شلوارمم باز کردم کیرمو دادم دستش اونم شروع کرد برام خوردن من یه لحظه دوباره ترسیدم گفتم بذار ماشینو روشن کنم تو جاده بخور اما اون دستمو از رو سوییچ برداشتو به خوردن ادامه داد بهش گقتم ایندفه باید آبمو بخوریا اونم قبول کرد منم از تو آینه ماشین حواسم به اطراف بود تا میدیم ماشین داره میاد سر مهتابو میووردم بالا کم کم داشتم غرق لذت میشدم از تو آینه ماشین یه موتوریو دیدم داره میاد من بهش اهمیتی ندادم چون آبم داشت میومد نمیخواستم حسم بپره با نزدیک شدن موتوریه منم به ارگاسم نزدیک تر میشدم اومد کنار من وایساد تو چشمای من نگاه کردن منم همون لحظه آبم اومدو همشو خالی کردم دهن مهتاب خیلی حال داد اولین باری بود که آبمو میخورد انقد آبمو ریخته بودم تو دستمال کاغذی همشم میریخت رو لباسم خسته شده بودم.یارو اشاره کرد شیشه ماشینو بده پایین مهتابم سریع خودشو جمع کرد من شیشه ماشینو دادم پایین دیدم مامور نیروی انتظامیه انگار دنیا رو سرم خراب شد بهم گفت خودتو جمع و جور کن بیا پایین منم سریع کمربندمو بستمو کاپشنمو انداختم رو شلوارم اومدم پایین یارو یه نگاه به من کرد یه نگا به شلوارم باورش نمیشد انقد سریع خودمو جمع و جور کردم پلیسه جوون بود برگشت بهم گفت دیدم داره برات میخوره جوونی دیگه تو نکنی کی بکنه کارته ماشینمو گرفت گفت بذار ببینم ماشینای جلویی چیکار میکنن رفت سروقت اونا دیدم بله کارت اونم گرفت.مهتابو فرستادم تو پارک که اگه قرار شد بریم کلانتری اون گیر نیوفته،بعدش رفتم پیش ماموره منو مرده مشغول خایه مالی بودیم که چشمم افتاد به دوست دختر یارو عجب چیزی بود لامصب خلاصه سرتونو درد نمیارم زنگ زدم به رفیقم کله گندم اومد مارو نجات داد خوش شانسی مرده کارت اونم داد رفت.اما هیچ وقت گریه زاری های مهتابو یادم نمیره تا خونمون یه کله سیگار کشیدم…نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018