پنج كيلومتر تا عشق

0 views
0%

سلام من عليرضا هستم 24 سالمه ميخوام يكي از خاطرات سكسم واستون بگم،راجع به خودم بايد بگم كه دوستام و خانواده ميگن خوشقيافه و خوش تيپم.اين داستان براي من تو سن 20 سالگي اتفاق افتاد يه روز كه داشتام از دانشگاه با ماشينم برميگشتم به جايگاه سي ان جي رفتم دو تا ماشين جلوتر از من يه خانوم ايستاده بود وقتي سوختگيري كردم سريع سوار ماشين شدم و رفتم دنبالش ديدم داره يواش ميره منم سرعتمو كم كردم رفتم كنارش با دستم بهش اشاره كردم اونم با عشوه سرشو برگردوند منم پامو گذاشتم به گاز ديدم اونم اومد با هم يه كورسي گذاشتيم 5 كيلومتري رفته بوديم كه بهم اشاره كرد كه ديگه بسه منم سرعتمو كم كردم رفتم دنبالش يه كم كه رفته بوديم يه جايي ايستاد رفت سوپر ماركت منم پياده شدم رفتم كنار ماشينش ايستادم وقتي اومد بهم گفت اقا ميشه برين كنار منم گفتم بله اختيار دارين بهم گفت چي ميخواي افتادي دنبالم منم گفتم افتخار ميدين با هم آشنا بشيم گفت نه منم گفتم اشكالي نداره شما اين شماره رو داشته باشين هر وقت خواستين من در خدمتم شماره رو گرفت رفتم منم رفتم خونه.بعد دو روز بهم زنگ زد بعد كمي احوالپرسي وحرف زدن فهميدم شوهر داره باهم قرار گذاشتيم رفتيم كافي شاپ تازه اونجا بود كه فهميدم عجب هلوييه قد 170 موهاي بلوند شاسي بلند يعني من يه چي ميگم تو يه چي ميشنوي خلاصه بعد كمي احوالپرسي بهم گفت دوست دختر داري منم گفتم نه تازه با يكي بهم زدم بعد كمي حرف زدن باهم رفتيم سينما نشستيم اون عقبا (حالا حتما ميپرسين كه شوهر خانوم كجاست شوهر اين خانوم شيفت داشت 24 ساعت تو كار بود 48 ساعت خونه)برگرديم داستان اونجا بوديم كه بعد يه ربع از فيلم دستمو انداختم گردنش بهش گفتم ميدوني خيلي خوشگلي بهم گفت مرسي يه چند لحظه به چشاش نگاه كردم بعد از روي صورتش بوسيدم گفت داري چيكار ميكني زشته مردم ميبينن بهش گفتم بيخيال باز تو چشاش نگاه كردم يه 30 ثانيه اونجوري بوديم كه اين دفعه يه بوس كوچولو از لباش گرفتم اين دفعه چيزي نگفت بعد يه كم حرفاي رومانتیک بازم بوسيدمش اما اين بار طولاني داشت نفس نفس ميزد فهميدم مهناز خانوم حالش بده همينطوري داشتم ازش لب ميگرفتم صورتمو بردم سمت گردنش شالشو زدم كنار داشتم اروم اروم از گردنش بوس ميگرفتم كه ديدم نگبان داره به اونوره سالن چراغ ميندازه زودسر جام نشستم اونم فهميد بهم گفت كه بيا بريم خونه من گفتم مگه خونتون كسي نيست گفت نه با هم رفتيم خونشون منم تو اون شهر دانشجو بودم با بچه ها خونه كرايه كرده بوديم واسه همين كسي براي گير دادن نبود. رفتيم خونشون رفت لباساشو عوض كرد اومد با يه شلوارك يه تاپ اومد كنارم منم از قبل تو ماشينم اسپري داشتم از عمد گوشيمو گذاشته بودم تو ماشين بهش گفتم ميرم موبايلو بيارم رفتم تو ماشين اسپري تاخيري رو زدم اومدم خونه نشسته بوديم كه يواش يواش شروع كردم ازش لب گرفتن واي عجب حالي داشت اونم داشت نفس نفس ميزد منم رفتم سراغ گردنش با اون يكي دستم رو هم به طرف سينش اوردم چيزي نگفت منم بعد كمي بوس كردن از روي تاپش سينه هاشو ميمالوندم تاپشو دادم بالا ديدم خودش در اورد با يه حالت شهوتي گفت بخور همش ماله تو منم سوتينشو باز كردم شروع كردم به خوردن واقعا عجب چيزي بود داشت حال ميكرد هي نفس نفس ميزد بي انصافي نكردمو رفتم سراغ شلواركش ميخواستم در بيارمش ديدم خودش پا شد زود شورتو شلوارشو در اورد خواستم بخورمش بهم گفت نه زود بكن تو منم كه فقط تي شرتمو در اورده بودم زود شلوار وشورتمو در اوردم ديدم اصلا تو خودش نيست منم كيرمو گذاشتم لب كسش،اب كسشو حس كردم خودش دستشو اورد كيرمو گذاشت تو كسش،كسش گرم بود با چند بار تلمبه زدن بهم گفت زود باش جرم بده سريع تند تند تلمبه بزن منم تا جايي كه تونستم تلمبه زدم كه ديدممهناز جون يه لرز كوچيكي كرد و با يه نفس عميق كه فهميدم ارضا شده منم حدود 20دقيقه تلمبه زدمو ديدم داره ابم ميادسريع كيرمو بيرون اوردم ابمو ريختم رو كسش بعد كمي همينجور مونديم پاشديم خودمونو جم وجور كرديم من رفتم بعد اون روز چندين بار با هم سكس كرديم.(ممنون كه خوندين از كسانيكه هم ميخوان فحش بدن بايد بگم كه برام اهميت نداره فحش بدن يا ندن چون ميدونم اين يه عادته برا دوستان)نوشته علیرضا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *