پوپک

0 views
0%

من محمد هستم میخوام داستان خودم و پوپک رو واستون بگم.من قدم ۱۶۰ و وزنم ۵۵ و پوستم سفید،پوپک هم تقریبا هم قد خودمه اما وزنش ده کیلو ازمن بیشتره و رنگ پوستش تقریبا سبزه.من و پوپک به طور اتفاقی تو خیابون باهم آشنا شدیم.پوپک خیلی شوخ بود.روزها و هفته ها گذشت و دلبستگی و دوستیمون ،جای خودش رو به عشق داد.و ما بیشتر و بیشتر بهم علاقه مند و خاطرخواه هم شدیم.اوایل وقتی باهم قرار میذاشتیم و میرفتیم بیرون فقط به هم دیگه دست میدادیم و بوس و لب در کار بود.امابا گذشت زمان رومون تو روی هم باز شده بود و پای تلفن باهم حرفای سکسی میزدیم.و وقتی بیرون میرفتیم حرفای سکسی میزدیم حتی به جاهای سکسی هم دیگه هم دست میزدیم جوری که شاید به ده ثانیه نمیرسید.و بیشتر این حس سکسی بودن بخاطر شوخ بودن پوپک و آتیشی بودنش بود.باهم راحت راحت بودیم چون بهم اعتماد داشتیم و رومانتیک و صادقانه همدیگرو میخواستیم.پوپک یکم آتیشش تند بود و تو حرف زدنش میشد فهمید اما من به روش نمیاوردم که فکر کنه میخوام سوء استفاده کنم.جوری شده بودیم که باهم سکس تل میکردیم و از پشت تلفن و مکالمه ای ارضا میشدیم. من چند بار صدارو ضبط کردم هروقت تو نت لینکش کردم حتما لینکشو میذارم که دانلود کنیدمن هر به چند وقت حرف سکس واقعی رو پیش میکشیدم اما پوپک مخالفت میکرد.خلاصه چند وقتی گذشت جوری که هر وقت پوپک میگفت سکس تل کنیم من میگفتم که نه حسی بهم دست نمیده و دیگه از سکس تل خوشم نمیاد.‏…..شب جمعه بود که باهم قرار گذاشتیم و رفتیم بیرون و بعد قدم زدن و عشقولانه بودن و چند تا بوس و لب رومانتیک موقع خداحافظی پوپک گفت دلم سکس میخواد اما راضی به سکس واقعی نیستم منم اسرار نکردم و گفتم هر جور راحتی اما بلاخره بعد از این مخالفت ها و بی حس بودنا پوپک بعد دوروز از قرار گفت هوس دارم باهم سکس واقعی کنیم منم گفت میدونم سرکارم،شروع کرد به قسم خوردن اما باز باور نکردم.خودش گفت ی جوری خونرو خالی کنم.چند روز گذشت و روز چهارشنبه ماما گفت قرار بعدازظهر بریم دهات.من گفتم نمیام و نرفتنم.وقتی رفتند زنگ زدم به پوپک و گفتم که فردا تا شنبه خونمون کسی نیست و من تنهام.پوپک گفت فردا بعد ازظهر میام.شب گذشت و صبح شد.از صبح تا ساعت دو که پوپک زنگ زد تنها بودم.پوپک گفت بیا سر چهارراه دنبالم اول باورم نشد اما وقتی رفتم سر چهارراه به یقین رسیدم.باهم هماهنگ کردیم که چطور وارد خونه بشیم بلاخره بعد ده دقه رسیدیم به خونه اول من رفتم تو و بعد دو دقه پوپک اومد تو.رفتیم تو اتاقم پوپک نشست رو تخت منم رو صندلی کامپیوتر نشستم.چند دقیقه باهم حرفای عشقولانه زدیم.و چند لحظه ساکت بودیم که پوپک با زیرکی گفت حالا چه کار کنیم؟منم گفتم مثلا چه کاری؟گفت بیا منو بکن؟گفتم بیشعورگفت اه اینقد بیخیال نباش من اومدم که راحت باشیم حتی نمیای کنارم بشینی؟بدو بیا تو بغلم.گفتم اطاعت.رفتم کنارش نشستم و دستاشو گرفتم تو دستم و صورتمو بردم نزدیک صورتش و لپشو بوس کردم.خودش صورتشو آورد روبروی صورتم و لباشو غنچه کرد منم لبامو نزدیکش بردم و محکم لبامون بهم چسب شد.لبای همدیگرو گاز میگرفتیم و آروم میک میزدیم.زبونمون به طور نامنظم تو دهن همدیگه میرفت.هر دو شهوتی شده بودیم.پوپک گفت محمد بذار مانتومو باز کنمگفتم باشه.منم تی شرتمو در میارمگفت باشه.این بار دراز کشید منم کنارش دراز کشیدم جوری که طرف راست بدنم رو سمت چپ بدنش بود.لبای پوپک رو میخوردم و گاز میگرفتم و دستم رو روی رون هاش میکشیدم.گفتم تابتو باز کنمگفت آرهمنم تابشو همونطور که دراز کشیده بود باز کردم.رو بالا تنش فقط یه سوتین سفید پارچه ای داشت.بعد از نوازش پشتوناش از روی سوتین،اون رو هم باز کردم و سینه های کوچیکش که سایز هفتاد بود نمایان شد.با زبونم شروع کردم پستوناش رو نوازش کردن.سر پستونشو گاز میگرفتم و با لب نوازش میدادم.پوپک آروم آروم نفس میکشید.گفتم پوپک شلوارتو باز کنگفت باشهتو این حین من هم شلوارمو باز کردم و فقط یه شورت به تنم موند که کیر راست شدم قشنگ از تو لنگش پیدا بود.پوپک زیر چشمی ی نگاه بهم کرد و دوباره دراز کشید.‏دوباره کنارش دراز کشیدم و چندتا لب بهم دیگه دادیم.دست راستمو کشیدم رو شورتش و محکم انگشتامو فشار دادم روش.شورتش یکم نمناک شده بود.کم کم تو حین لب گرفتن شورتشو دادم پایین.نشستم و کس ناز و تپل بدون موی پوپک را با نهایت علاقه نگاه کردم. بی اختیار سرمو بردم رو کسش و با لبام بوسش کردم و دو سه بار زبونمو کشیدم روش و همزمان دستمو روی رون هاش میکشیدم.کهگفتم پوپک ارضا شدی؟با لحنی خسته و آهسته گفت آرهگفتم برگرد تا چند دقه از پشت بکنم تا منم ارضا بشم.گفت باشه.و خیلی آروم برگشت.کون پوپک تقریبا بزرگ بود.شرتمو باز کردم.با دوتا دستم زدم چاکشو باز کردم وای که چقدر نرم و ناز بود.نگام فقط به سوراخ کونش بود.کیرمو با آب دهن خیس کردم و گفتم پوپک چاکتو باز کن.با دو دست چاکشو باز کرد و گذاشتم لای کونش چند بار عقب جلو کردم.کیرمو در آوردم روی کونش میکشیدم تا نوازش بشه بعد دوباره گفتم چاکتو باز کن اونم دوباره چاکشو باز کرد.کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش وقتی کیرمو دم سوراخش حس کرد گفت محمد تو رو خدا توش نکن آخه خیلی درد دارهمنم گفتم چشم چون دوست نداشتم درد بکشه.و دوباره کیرمو گذاشتم لای کونش و تقریبا دو دقیقه عقب جلو کردم،احساس ارضا شدن بهم دست داد کیرمو از لای کونش درآوردم و آبم با فشار تقریبا کمی پاشید رو گودی کمرش.بعد ارضا شدن به پشت کنار پوپک دراز کشیدم.پوپک هم به شکم خوابیده بود.هر دو از فرط شهوت و خستگی ناشی ازش خوابمون برد.نفهمیدم پوپک کی بیدار شده وخودشو پاک کرده،صدام زد و چندتا تکونم داد.بیدار شدمپوپک گفت باید برم خونه،نباید دیر کنم.داشت لباساشو میپوشید.منم پاشودم و لباسامو پوشیدم.و آماده رفتن شدیم.یه لب کوچولو از هم گرفتیم و رفتیم دم در اول من رفتم بیرون یه آمار گرفتم و صدا زدم بیا بیرون تا چهارراه باهاش رفتم.پوپک رفت خونه،منم برگشتم خونهنوشته محمد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *